شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

سردار جنگهای نامنظم شهید علیرضا ماهینی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
۱۲
مرداد


خاطره ای از شهید عبدالکریم افتخارکار:

‏عبدالکریم چهارمین فرزند من بود و تا کلاس پنجم دبستان بیشتر درس نخواند البته بعدها در جبهه تا کلاس اول دبیرستان بصورت جهشی درس را ادامه داد. پسر بسیار خوش اخلاق و فرمانبری بود و اکثر کارهای ما را در خانه او انجام می داد. از یازده سالگی می خواست به جبهه برود، اما چون کم سن و سال بود، با او موافقت نکردند و او هم مجبور شد با استفاده ‏از فتوکپی شناسنامه ی برادرش به جبهه برود. ‏

کریم چند بار به جبهه اعزام شد، در چهارمین بار که به جبهه رفت، پس از انجام عملیات کربلای 4 حدود 12 ‏روز مرخصی داشت اما 6 ‏روز بیشتر نتوانست طاقت بیاورد و زودتر از موعد به منطقه رفت. در این مدت خیلی ‏کوتاه، همیشه توی خودش بود و حتی میلی به خوردن غذا هم نداشت.

‏قبل از رفتن هم 6 ‏قطعه عکس به من داد و گفت: «اگر بچه های مسجد توحید آمدند، عکس ها را به بچه ها بده». در واقع این موضوع به قبل از آخرین اعزام او برمی گشت که بعد آن در پنجمین ‏اعزامش به جبهه ، برای شرکت در عملیات کربلای 5 ‏به منطقه رفت و شهید شد. ‏او حتی سفارش کرد که اگر من شهید شدم در بوشهر و در کنار همرزمانم دفنم کنید. ‏

«مادر شهید عبدالکریم افتخارکار»
  • آزاده بوشهری
۱۲
مرداد


خاطرات خلبانان دفاع مقدس:

یکی از صدها خاطره ام از دوران اسارت این است که ساعت 12 شب مرا را از بازداشتگاه استخبارات به دژبان مرکز منتقل کردند. وقتی نگهبان در سلول را بست و دور شد، دو سه ایرانی اسیر در سلول مجاور از من پرسیدند:«کی هستی؟». خودم را معرفی کردم، گفتند: «ما سه بسیجی هستیم که در اردوگاه رمادیه، ارشد آسایشگاه را که خود اسیر بود ولی در راستای سیاستهای مسئولان عراق سایر اسرا را کتک می زد و آزار می داد، با ملحفه خفه کردیم و به همین دلیل به این جا منتقل شدیم».

چون صلیب سرخ این سه نفر را ثبت نام کرده بود، هر دو ماه یک بار آنها را به جای دیگری می بردند، تا کارکنان صلیب سرخ از وضعشان مطلع شوند و دوباره بر می گرداندند. بعدها مسئولان صلیب سرخ بنا به درخواست آنها سه جلد قرآن با معنی فارسی برایشان آوردند.

ما هم خیلی دلمان می خواست قرآن داشته باشیم. چند بار از فرمانده زندان خواستار آن شدیم، بالاخره یک روز هر سه قرآن آنها را گرفته یکی را به من، یکی به عباس علمی و یکی هم به خلبانان احمد فلاحی و محمد علی کیانی، که دریک سلول بودند، دادند.

وقتی به اردوگاه 11 تکریت منتقل شدم، این قرآن همراهم بود. اگر چه ابتدا آن را گرفتند ولی بعد از بارها در خواست پس دادند. دراین اردوگاه خلبانان جعفر وارسته، خسرو ادیبی و هفت نفر از افسران نیروی زمینی در کنار تعداد زیای برادران سپاه و بسیج که جمعا یکصد نفر می شدیم همه مشتاق قرائت قرآن بودند.

برنامه ریزی کرده بودیم در طول شبانه روز هر نفر حدود 15 دقیقه از این کتاب مقدس استفاده و آن را حفظ کند. حتی نیمه شب نوبت هر که بود او را بیدار می کردیم. در دو نوبت صبح و عصر هر بار حدود یک ساعت ونیم هواخوری داشتیم. در این زمان افراد آسایشگاه دیگر هم به جمع ما می پیوستند.

در این زمان آنها که قرآن را حفظ کرده بودند، برای اسرای آسایشگاه دیگر می خواندند و به آنها آموزش می دادند تا آن ها هم آن را حفظ کنند.

راوی: «یوسف سمندریان»
  • آزاده بوشهری
۱۲
مرداد


در دین مسیح بیشتر از یهود و در دین یهود بیشتر از اسلام به حفظ حجاب توسط زنان و حتی مردان سخت گیری شده است. این در حالی است که پیروان این دو دین در چند دهه ی اخیر به طرز عجیبی اسلام را برای این امر مورد نکوهش قرار می دهند.

بر طبق مستندات تاریخی و روایی می توان به این نکته پی برد که برعکس آنچه عموم مردم تصور می کنند، اسلام نه تنها اولین قانون گذار حجاب در طول تاریخ نبوده است. لذا می توان به جرات اعلام کرد همین قوم یهود و مسیح که خود را مدعی آزادی دانسته و حجاب مسلمین را اینگونه مورد هجوم قرار می دهند و افراد با حجاب را مورد بی مهری قرار داده، امل و تند رو معرفی می کنند و حتی از فعالیتهای اجتماعی منع می کنند، در متون دینی ایشان به شدت به این امر سختگیری شده است و اسلام، این دین تعدیل و مسامحه، آمده است تا قوانین دشوار و طاقت فرسای این ادیان را تسهیل کند.

در کتاب تورات از پوشش چادر، برقع و روبنده ای که زنان با آن سر و صورت و اندام خویش را می پوشاندند به طور صریح نام برده شده است، تا جایی که حتی وجه و کفین (صورت و دستها) هم پوشیده می شد حتی گاهی سخن از پنهان کردن زنها در جامعه مطرح می شده است.

در کتاب تورات به کسانی که به این حکم عمل نکنند وعده ی عذاب داده شده است: «و خداوند می گوید از این جهت که دختران صهیون متکبر هستند و با گردن افراشته و غمزات چشم، راه می روند و… پس خداوند فرق سر دختران صهیون را کل خواهد ساخت و ... در آن روز، خداوند زینت خلخالها و پیشانی بندها و هلال ها را دور خواهد کرد….. و واقع می شود که به عوض عطریات، عفونت خواهد شد و به عوض سینه بند، زنار پلاس و به عوض زیبایی، سوختگی خواهد بود….».

در انجیل نیز بسیار سختگیرانه تر با این امر برخورد کرده و در آیاتی صراحتا به بیان لزوم عفت و خانه نشینی، آراستگی زن به حیا، پرهیز از آرایش با زیور آلات و بافتن مو و پوشاندن سر خصوصا در مراسم عبادی، سکوت در کلیسا و داشتن وقار سخن به میان آمده است.

در دائره المعارف لاروس نیز آمده است ، در میان مسیحیان اروپا خمار( پوششی چادر مانند) در کوچه و بازار و وقت عبادت رواج داشته است، آستین خمار زن را می پوشاند و قد آن تقریبا به زمین می رسید.

دکتر حکیم الهی عقاید دو مرجع بزرگ مسیحیت «کلمنت» و «ترتولیان» را درباره ی حجاب چنین بیان می کند: «زن باید کاملا در حجاب پوشیده باشد، الا آنکه در خانه ی خود باشد، زیرا فقط لباسی که او را می پوشاند، می تواند از خیره شدن چشم ها به سوی او مانع گردد. زن نباید صورت خود را عریان ارائه دهد تا دیگری را با نگاه کردن به صورتش وادار به گناه نماید. برای زن مومن عیسوی، در نظر خداوند، پسندیده نیست که نزد بیگانگان به زیور آلات آرسته گردد و حتی زیبایی طبیعی آن نیز باید مخفی شود، زیرا برای بینندگان خطرناک است».

این در حالی است که اسلام پوشاندن وجه و کفین را امری اختیاری دانسته و آن را جزء امور واجب بر نمی شمرد و زنان را در این امر آزاد گذاشته است.

پس مشخص شد که در هیچ یک از ادیان توحیدی اجازه ی نشو نما و خود آرایی زنان در جامعه داده نشده است لذا از این امر به این نتیجه می رسیم که زنان مقدس در هر کدام از این ادیان خود مبلغ حجاب بوده اند و آن را امری واجب دانسته و به آن عمل می کرده اند.

بنابراین حجاب در ادیان پیشین به نوعی بوده است‌، ولی گذر زمان و انحراف‌های جامعه‌ها و دوری آنها از مسائل معنوی باعث شد تا عملاً بیشتر مردم زیر بار چنین قانونی نروند. در قرآن از زنان زیادی سخن به میان آمده است که برخی مقدس و برخی منفور هستند.

از تعمق در آیات و روایات و کتب تاریخی به این نتیجه می رسیم که در جایی که خداوند در آیاتی صراحتا زنان را به پوشش خاص و حجاب دعوت می کند و از زنانی که از این قانون پیروی می کنند با عنوان مومنان و صالحان یاد می کند و نیز با توجه به محتوای کتب الهی که به طرز بسیار روشن امر به حجاب شده است باید گفت تمامی زنان مقدس که در قرآن از آنها تحت عنوان عفیفه و مومنه یاد شده است به طریق اولی طرفدار حجاب و عامل به این امر بوده اند چرا که در جایی که ایشان تحت عنوان الگوی زنان در تمامی اعصار معرفی شده اند خود باید قائل به پوشش مذکور بوده باشند.

«با حجاب»


  • آزاده بوشهری
۱۲
مرداد


از جان عاشقان ولایت خبر رسید / نوباوه ی بتول به وقت سحر رسید

از برکتش خدا به گدا بیشتر رسید / امشب ز راه زاده ی زهرا اگر رسید

آمد که حال خسته ی ما را نظر کند /  فکری به حال بنده ی خونین جگر کند

 امشب عجیب سر به هوایم برای او / دنبال ذکر و مدح و ثنایم برای او

من یک گدای بی سر و پایم برای او / مجنونم و اسیر رضایم ، برای او

زشت است اگر که نوکر خود را کند جواب / حاشا به لطف زاده ی پاک ابوتراب

ذکر قنوت روز و شب شیعه یا رضاست / روی لبم ترنّم ذکر رضا رضاست

در کشتی نجات فقط ناخدا رضاست / در ربنای هر شب من، آتنا ، رضاست

این دل میان مشهد و قم چون کبوتر است / گویا که وقف زاده ی موسی بن جعفر است

ما را نوشته اند گدایان مشهدش / روزی خوران سفره ی احسان بی حدش

مجنون بوی عطر ضریح زبانزدش / یک عمر خم شدیم فقط سمت مرقدش

دانه ز دست هر کس و ناکس نخورده ایم / دل را فقط به دست جوادش سپرده ایم

ما عاشقان غمزده را مال خود کنید / ما را همیشه در به در آل خود کنید

فکری به حال روزیِ اطفال خود کنید / ما را ذبیح کرده و پامال خود کنید

امشب دهید دست گدا جام باده را / امضا کنید کرب و بلای پیاده را

یا ثامن الحجج نظری هم به ما نما / بر این گدای پشت درت اعتنا نما

یعنی بیا و روزی من کربلا نما / بعدش مرا برای محرم جدا نما

یابن شبیب های تو ما را اسیر کرد / هر آنچه کرد روضه ی تکه حصیر کرد

«شاعر ناشناس»


  • آزاده بوشهری
۱۲
مرداد


بزرگترین نعمتی که می‌تواند خدا به ما ارزانی کند قطعا اسلام است. خداوند می‌فرماید: « ای رسول ما، با آن ‌که تو هادی خلقی چنین نیست که هر کس را تو دوست بداری هدایت توانی کرد لیکن خدا هر که را خواهد هدایت می‌کند و او به حال آنان که قابل هدایتند آگاه‌تر است». (سوره قصص، آیه ۵۶)

امینه اسیلمی یکی از این هدایت شدگانی است که در یک خانواده غیر مسلمان و با وجود خشم و ناراحتی آنها به اسلام روی آورد؛ به گونه‌ای که حتی خانواده‌اش می‌خواستند او را بکشند اما امینه راهش را پیدا کرده بود و امروز به لطف و خواست خدا موفق شده است تا همه خانواده خود را هم به اسلام دعوت کند و آنها هم مسلمان شده‌اند.

او می‌گوید: من عاشق اسلام هستم. اسلام دقیقا همه زندگی من است. هیچ چیزی در دنیا برایم مهمتر از آن نیست. من  می‌خواهم برای رضای خدا به خلق خدا خدمت کنم و این یک واقعیت است. اسلام دینی به نفع خود من است و به من قدرت و توانایی می‌دهد. من می دانم که این قدرت از خداست. من می‌فهمم که خدا عاشق ماست و این را از روی عقلانیت درک می‌کنم. من رحمانیت او را درک می‌کنم. من عدالت او را  درک می‌کنم و می‌فهمم که هیچ کسی به خوبی او نیست و من همه جا با او احساس آرامش می‌کنم. این اولین انتخابی بود که  چنین احساسی را پیدا کردم، یعنی وقتی مسلمان شدم و با اسلام زندگی کردم. شما احساس امنیت پیدا می کنید وقتی می‌دانید کسی همراه شماست و تنها نیستید. ۲۴ سال پیش  که مسلمان شدم خانواده‌ام  خیلی می‌ترسیدند و حتی به این نتیجه رسیده بودند که منحرف شده‌ام و باید من را بکشند برای این ‌که شناختی از اسلام و مسلمانان نداشتند. آنها‌ به شدت از اسلام آوردن من می ترسیدند.

از آنجا که اسلام در زندگی من تاثیر گذاشته و زندگیم  اسلامی شده بود، خانواده‌ام می ترسیدند و می خواستند به زندگی من پایان بدهند، اما واقعیت امر این است که وقتی شما وارد دین اسلام می‌شوید و با شیوه اسلامی زندگی می‌کنید و رفتار ومنش شما بین مردم نشان می‌دهد که مسلمان هستید آن وقت می توانید نگاهشان را به اسلام و مسلمانان تغییر بدهید به شرطی که بین آنها تاثیرگذار باشید. ممکن است افردی با مواجه شدن با برخی رفتارها بترسند و جیغ و فریاد سر دهند، در حالی که  من فکر نمی کنم این راهکاری در اسلام باشد.

اسلام شیوه زندگی کردن است. اول از همه ما باید خودمان نمود یک مسلمان در عمل باشیم و اجازه بدهیم تا درباره اسلام تحقیق کنند. برایشان از اسلام توضیح بدهیم تا مسلمانان را بشناسند و این‌ که  چه چیزی در اسلام بوده است که آن را انتخاب کرده‌ایم. من می‌توانم با شیوه خوبی با آنها حرف بزنم درباره آن ‌چه که به عنوان مسلمان انجام می‌دهیم و این‌ که چرا از بین همه آن چیزهایی که بود اسلام را انتخاب کردیم.

«رهیافتگان»
  • آزاده بوشهری
۱۱
مرداد


شهید سید حسام الدین سعیدی

  • آزاده بوشهری
۱۱
مرداد


شهید عبدالکریم افتخارکار


عبدالکریم در تاریخ 30 شهریور ماه سال 1351 در شهر برازجان از توابع استان بوشهر، در خانواده ای مستضعف و مذهبی چشم به جهان گشود. نام او را به پیروی از اسم پدر بزرگش که مردی متقی و پرهیزکار بود، کریم نهادند.  

‏‏دوران ابتدایی خود را همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی در دبستان ‏ابن سینای برازجان آغاز نمود و تا کلاس چهارم در آن دبستان به تحصیل پرداخت. او سپس به دلیل انتقال پدرش، به بوشهر عزیمت نمود.

‏کریم 9 ‏ساله بود که با بسیج آشنا شد و در پایگاه مقاومت صاحب الزمان (عج) مسجد توحید ثبت نام و شروع به فعالیت نمود. ‏‏با توجه به سن کمش برای رفتن به جبهه با استفاده از فتوکپی شناسنامه ی برادر بزرگش ‏جهت آموزش نظامی، در سال 1363 ‏به پادگان شهید دستغیب کازرون اعزام ‏گردید.

شهید افتخارکار تا قبل از شهادت جمعاً هفت بار به جبهه اعزام شد و ‏درعملیات های والفجر 8، کربلای 3 ‏، 4 ‏و 5 ‏شرکت نموده و شجاعت و رشادت های فراوانی از خود نشان داد. پس از شرکت در عملیات کربلای 4 به همراه دیگر همسنگرانش برای مرخصی به بوشهر مراجعت نمود اما پس از چند روز به محض شنیدن آغاز عملیات کربلای 5 با عجله و با اشتیاق از خانواده خداحافظی نموده و راهی دیار عشق گردید.  

او خود را به خط مقدم جبهه رساند و در سه مرحله عملیات شرکت نمود و سرانجام در یک عملیات سنگین پس از آنکه دلیرانه و شجاعانه جنگید، قهرمانانه در سن 14 ‏سالگی و در بهمن ماه سال 1365 به شهادت رسید.

پیکر مطهرش نیز به مدت پنج ماه نیم در زیر آتش شدید دشمن و بر خاک کربلای ایران ماند تا اینکه بالاخره با تلاش برادران همسنگرش در خرداد ماه سال 1366 ‏در بیابانهای شلمچه پیدا شد و جهت دفن به بوشهر منتقل گردید و 31 خرداد ماه سال 1366 طی مراسم با شکوهی در گلزار شهدای بهشت صادق بوشهر به خاک سپرده شد. روحش شاد



  • آزاده بوشهری
۱۱
مرداد


خاطرات پزشکان دفاع مقدس:

ساعت حدود چهار بعد از ظهر بود که یک انترن از اورژانس خط مراجعه کرد. به دنبال بمباران، مجروح شده و شانه اش آسیب دیده بود. داشتم برایش بانداژ ولپو می کردم که صدای انفجار وحشتناکی برخاست و بعد گرد و خاک شدید، صدای تکبیر و فریاد بچه ها بلند شد.

بیمارستان قدیمی به علت اصابت راکت ویران شده و سقف اتاق استراحت ما پایین آمده و بچه ها زیر آوار مانده بودند. دو نفر از بچه های بیمارستان دکتر شریعتی هم بین آنها بودند.

وقتی شهید غلامعلی را از زیر آوار خارج کردیم کاملاً کبود بود. لوله گذاری شد. قلب وی برگشت ولی دچار مرگ مغزی شد. او را به ارومیه منتقل کردند. چند نفر از بچه های اصفهان شهید شدند و یک رزیدنت سال اول بیهوشی اصفهان به نام دکتر برخوری از اتاق زنده بیرون آمد. او که کنار شوفاژ خوابیده بود سر و گردنش توسط شوفاژ محفوظ مانده بود.

بچه های بیمارستان دکتر شریعتی بعد از یک روز کار در اتاق عمل برای چند لحظه استراحت به اطاق بالا رفته بودند تا فرمان حق را بپذیرند. فرمان بازگشت: «یا ایها انفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی».

«کتاب پرندگان مهاجر»
  • آزاده بوشهری
۱۱
مرداد


خوشا به حال غریبی که آشنای رضاست‏ / سرش هماره به خاک در سرای رضاست‏

هزار آینه از نور کبریا دارد / دلی که در هوس روی دلگشای رضاست‏

ز بعد یاد خدا و رضای حضرت دوست‏ / تمام باور و اندیشه‏ اش، رضای رضاست‏

به گرد خانه طوافی ز جان و دل دارد / کبوتر دل من تا که در هوای رضاست‏

زلال نام رضا جاری دعای من است‏ / نماز روز و شبانم به اقتدای رضاست‏

بدان که بی ‏مددش، بنده را پناهی نیست‏ / پناه بنده ‏ی عاشق به التجای رضاست‏

نیرزد آن که دل و جان به پایش اندازم‏ / نه هر متاع، سزاوار خاک پای رضاست‏

اگر نصیب ز دور زمان، مرا شادیست‏ / کمال مرحمت و بخشش و عطای رضاست‏

برای خاطر سبزش ترانه می خوانم‏ / صفای خاطرم از عطر جانفزای رضاست‏

گره به بال من افتاده و دل ‏زارم‏ / در انتظار نگاه گره ‏گشای رضاست‏

غریب نیستی ای دل که نسترن می ‏گفت / خوشا به حال غریبی که آشنای رضاست‏

«نسترن قدرتی»


  • آزاده بوشهری
۱۱
مرداد


«روبرت سلمان رایکو» فرزند یک تاجر است، تجارت را رها کرده و حالا در قم به پژوهش و ترجمه متون دینی می‌پردازد. روبرت سلمان می‌گوید: نخستین باری که امام رضا (علیه السلام) را زیارت کردم ۲۰ سال پیش بود.

تازه مسلمان ایتالیایی با بیان اینکه نخستین زیارت برای من بزرگترین آرزوی زندگی‌ام بود، می‌افزاید: پیش از مهاجرت به ایران در کشورم یک مشکلی برایم پیش آمده بود و روی دلم سنگینی می‌کرد. هیچ راهی برای رفع آن نداشتم. همان جا تصمیم گرفتم امام رضا (علیه السلام) را زیارت کنم. آن تصمیم و نذر زیارت سبب شد بار روانی آن مشکل از بین برود.

«روبرت سلمان رایکو» که در دوره تحقیق درباره اسلام و تشیع به حقانیت اهل بیت (علیهم ‌السلام) پی برده بود، می‌گوید: قبل از زیارت امام هشتم (علیه السلام) با مطالعه به شناخت درباره امام رسیده بودم. وی درادامه اظهار می‌دارد: من معتقدم هر فردی در هر جای دنیا باشد وقتی دلش نزد امام رضا (علیه‌السلام) و روحش در حرم باشد، بی‌گمان به آرامش می‌رسد.

این تازه مسلمان ایتالیایی درباره حس و حال اولین زیارتش می‌گوید: وقتی وارد حرم شدم، تنها چیزی که دیدم عشق بود. زیارت اولم برابر بود با تجربه همه احساس‌های خوب دنیا در یک لحظه؛ عشق امام در دلم می‌جوشید و از طرفی ابهت مقام امامت همه وجودم را گرفته بود. احساس احترام، صمیمیت، خوف و رجاء در وجودم جاری شده بود.

روبرت سلمان سعی می‌کند هر ساله به زیارت امام رضا (علیه السلام) بیاید، او درباره زیارتهای بیست ساله گذشته‌اش می‌گوید: هر چند هیچ زیارتی مانند نخستین دیدار نمی‌شود، اما هر مرتبه به زیارت می‌آیم هنوز همان حس آرامش را دارم. برای رسیدن به حال و مقام معنوی باید تلاش کرد و این کار هم مبارزه با نفس می‌خواهد.

این پژوهشگر و مترجم متون دینی ادامه می‌دهد: سالهاست به ترجمه متون دینی می‌پردازم و امیدوارم این دهه کرامت به کارم برکتی بدهد تا بتوانم متون امام رضا (علیه‌السلام) را ترجمه کنم.

«رهیافتگان»
  • آزاده بوشهری