شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

سردار جنگهای نامنظم شهید علیرضا ماهینی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۱۴۹ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

۰۵
مرداد


شهید اسماعیل رسول نژاد ریشهری

  • آزاده بوشهری
۰۵
مرداد


خاطرات پزشکان دوران دفاع مقدس:

سال 1359من هنوز در پل دختر بودم که به ما اطلاع دادند که پمپ بنزین پل زال مورد حمله هواپیماهای دشمن بعثی قرار گرفته و کلیه ماشین ها، اتوبوس ها و تریلرهائی که در صف بنزین بوده اند، آتش گرفته و از بین رفته و مسافران زیادی که از مناطق جنگی در حال فرار بوده اند، یا از بین رفته و یا به شدت سوخته اند. طولی نکشید که کلی ماشین مملو از بیمار و مصدوم به درمانگاه ما سرازیر شد و بیش از نیم ساعت طول نکشید که تمام درمانگاه و حتی جاده ترانزیت پر شد از مصدوم. هر ماشینی، یک عده مجروح آورده بود و ما مواجه شده بودیم با تعداد زیادی مجروح سوخته، تکه پاره شده و بد حال که رسیدگی به آنها در حد توان درمانگاه ما نبود.

واقعاً این جنایتی بود که در هیچ فرهنگی نمی گنجید. دو هواپیمای عراقی آمده بودند و علی رغم این که مشخص بود که آن منطقه یک منطقه نظامی نیست و مردم در صف انتظار در پمپ بنزین بودند اقدام به بمباران کرده بودند.

این اقدام دشمن یعنی چی؟ آن جا نه یک ضد هوائی بود و نه یک منطقه نظامی. آن ها، فقط مشتی مردم نگون بختی بودند که در اثر فشار بمباران ها و حملات دشمن به دنبال یافتن نقطه امنی کوچ می کردند.

از جمله صحنه های تکان دهنده ای که هرگز فراموش نمی کنم، دیدن مرد جوانی بود که بالای سر دو جسد ایستاده و گریه می کرد. شاید سنش 26 سال هم نبود. می زد توی سرش و زار زار می گریست. روبرویش جنازه زنی بود که سوخته بود و کاملاً سیاه شده و عین یک تکه ذغال شده بود و در بغلش یک بچه توپول موپل سفید و خوشگل بود که نسوخته بود.

من اول فکر کردم که او نمرده، چون هیچ جای بدنش اثری از سوختگی دیده نمی شد. این بچه در اثر استنشاق گازهای حاصل از آتش سوزی و دود خفه شده بود. او می گفت: من در منطقه موسیان یک نانوائی داشتم. وقتی دیدم عراقی ها نزدیک می شوند، زن و بچه ام را برداشتم و با وانتم راه افتادیم تا شاید جای امنی بیابیم.

«کتاب پرسه در دیارغریب»
  • آزاده بوشهری
۰۵
مرداد


مستیم ولی مست می موعودیم / هستیم چنین و از ازل هم بودیم

ما را چو عدو مور شمارد غم نیست / ما وارث مُلک وَلَد داوودیم

از نسل خلیلیم و تبر در دستیم / ما بت شکنان معبد نمرودیم

ما منتظریم کعبه روشن گردد / دیری است پی اجازت معبودیم

تا یار دو دست خویش بر پرده زند / ما شاهد آن طلیعه مشهودیم

یا رب نکند چشم ز ما بردارد / گر یار ز ما دور شود نابودیم

آدینه ز تقویم همه حذف شده است / از بس همگی در پی بیع و سودیم

کشکول زهیر از دو بیتی خالی است / درویش غزلسرای خاک آلودیم

«زهیر دهقانی آرانی»
  • آزاده بوشهری
۰۵
مرداد


لطفا خودتان را معرفی کنید.

اسم من سوزان است و ۳۱ سال دارم. در روستایی در انگلستان به دنیا آمدم. در یک خانواده دوست داشتنی به همراه یک خواهر کوچکتر بزرگ شدم. از ۱۶سالگی کار در شرکتی را شروع و به سختی کار کردم و به موقعیت شغلی فعلی خودم افتخار می کنم. برای اینکه در آینده معلم شوم، در ۱۹ سالگی به دانشگاه رفتم. هر چند در سال دوم به خاطر شغلم رهایش کردم.

لطفا بگویید چگونه با اسلام آشنا شدید؟

به خاطر پیشرفت هایی که در کارم داشتم، این فرصت به من داده شد که در سال ۲۰۱۳ به مدت یک سال به یک شهر بزرگتر در شمال لندن بروم. در روز اول کاری، متوجه شدم صدها نفر از نژادها، دینها و فرهنگهای مختلف برای من کار می کنند. همینطور متوجه شدم که اگر بخواهم با آنها ارتباط برقرار کنم و قدرت رهبری آنها را داشته باشم، نیاز دارم یک سری تحقیقاتی انجام دهم. اینجا بود که با اسلام آشنا شدم. به سرعت دوستان زیادی پیدا کردم و از آنها سوالات زیادی در مورد دینشان پرسیدم. هیچ کس مثل دوستان مسلمانم سوالات مرا به چالش نمی کشید. متوجه شدم مسلمانانی که با آنها کار می کنم بسیار به دین خود افتخار می کنند و یک جامعه بسیار صمیمی ای هستند. آنها از من دعوت کردند تا به طور عمیق تر در مورد مسیحیت مباحثه داشته باشیم که متاسفانه من خیلی نمی توانستم در مورد دینم حرف بزنم. در واقع آنها در مورد دین من بیشتر از من قادر به سخن گفتن بودند. هر قدر صمیمی تر می شدیم، سوالات و بحث های دوستانه بیشتری در مورد حقیقت دین اسلام می کردیم. هر روز در مورد حرف هایی که به من می زدند در اینترنت تحقیق می کردم تا نقصهایی از این دین پیدا کنم. با هر جوابی که به سراغشان می رفتم، جوابی برای آن داشتند. خیلی متعجب شدم که هیچ کدام از سوالهای من آنها را آشفته نمی کند. آنها کاملا مطمئن بودند که اسلام حقیقت است حتی اگر جواب کاملی به من نمی دادند، روز بعد با جوابی محکم و کامل بازمی گشتند.

چه چیز شما را به سمت اسلام کشاند؟ دقیقا چه چیز اسلام برای شما جذاب بود؟

بعد از ماه ها بحث در مورد دین ها، کم کم همه چیز برایم معنی خاصی گرفت. مثل یک اسفنج، همه چیز را جذب می کردم و مباحثه های ما ساعت ها طول می کشید. هر بار احساس می کردم تکه ی دیگری از پازل را پیدا کردم. فهمیدم چرا عشق من به خدا اینقدر زیاد و عبادات مسیحی من اینقدر ضعیف است. اسلام حقیقت بود و دیگر نمی خواستم منکرش شوم. شهادت دادن تنها کاری بود که باید می کردم. تا آنجایی که یادم هست، بسیار به خدا وصل بودم. از وقتی بسیار کوچک بودم با او صحبت می کردم و وقتی هم که بزرگ شدم این عادت را ترک نکردم، هر چند داستانهای انجیل و ارتباط آن با زندگی خودم را درک نمی کردم. از زمانی که شروع به یاد گرفتن اسلام کردم، همه چیز معنای خاصی به خود گرفت. لحظات بی شماری که هم از لحاظ احساسی و هم از لحاظ عقلی به زندگی قرن ۲۱ من ربط داشت. قرآن به من ربط داشت.

عکس العمل خانواده بعد از مسلمان شدن شما چه بود؟ با مردمی که شما را می شناختند، به مشکل برخوردید؟ دین همسر شما چیست؟

من در سال گذشته مباحثه های زیادی با والدینم داشتم و آنها مشکلی در این زمینه نداشتند، اما نگران این بودند که من از تصمیمی که گرفتم پشیمان شوم.  والدینم بعد از مسلمان شدنم مشکلی نداشتند فقط برخی جملات مانند اینکه «هیچ وقت گوشت حلال در این خانه سرو نمی شود» باعث می شد مادرم گلایه کند. هر زمان که فرصتی پیش می آمد در مورد اسلام با آن ها صحبت می کردم و خیلی جالب بود که دقیقا همان سوالات سطحی و خنده دار و سوء تفاهم هایی که من در اوایل یادگیری ام می پرسیدم، آنها از من می پرسیدند. بعد از این بحث ها و به دلیل تغییر رفتارم و تبدیل شدن به یک دختر نرم تر و دوست داشتنی تر، آنها تصمیم مرا پذیرفتند. بعد از دو سال قوی تر و محکم تر از گذشته من و تصمیمی که گرفتم را حمایت می کنند. دوستان زیادی را به خاطر اینکه دیگر علایق مشترکی نداریم از دست دادم. هر چند انسانهای زیادی هستند که می دانم همیشه کنارم می مانند، مهم نیست که در دادگاه زندگی چه حکمی برای من صادر شود. همسر من یک مسلمان کشمیری متولد انگلیس است و ما همیشه راهنمای یکدیگر در زمینه دینی هستیم.

به عقیده شما زیباترین آیه قرآن چیست؟ چرا؟

آیه الکرسی. این آیه اولین آیه ایست که یاد گرفتم و در قلبم نگه داشتم. قدرتی که این آیه دارد، همیشه باعث احساس امنیتم می شود و فکر می کنم که به وسیله الله محافظت می شوم.

عقیده شما راجع به حجاب چیست؟ آیا حجاب روی زندگی شخصی شما اثرگذار بوده است؟ فکر می کنید حجاب تنها مختص مردان است؟

بی صبرانه مشتاق بودم که حجابم را بپوشم. احساس نیاز به پوشش داشتم و حتی قبل از گفتن شهادتین، حجاب داشتن را با گذاشتن روسری بر سرم، در خانه تمرین می کردم. وقتی برای همیشه شروع به گذاشتن حجاب کردم، گاهی اوقات برایم سخت بود. فهمیدم دیگر هر جایی که قبلا عادت داشتم بروم، نمی توانستم بروم. هر جا که می رفتم، مردم به من زل میزدند. برخی از فامیل و دوستانم فکر می کردند من دیوانه شده ام که دوست دارم خودم را بپوشانم. چرا که فکر می کردند پوشیدن زیبایی زن اشتباه است. با این وجود هر روز حجابم را حفظ می کردم و زمانی که فواید پوشیدن حجاب را دیدم، بیشتر عاشقش شدم. احساس ملکه ای را داشتم که با تاجش بیرون می رود. به تمام خواهرانم توصیه می کنم که حجاب داشته باشند و ببینند پوشیده بودن چه حس قدرت بخشی است. به عقیده من حجاب مردان مودب بودن و پوشیدن چشمشان از خواهران مسلمانشان است.

چه حسی داشتید وقتی برای بار اول نماز خواندید؟ ۵ بار نماز خواندن در روز برای شما سخت نیست؟

من نماز خواندن را برای ماه رمضان اولم یاد گرفتم. علی رغم اینکه نمازم را کامل و خوب نخواندم، ولی ارتباطی با خدا حس کردم که این ارتباط را با هیچ کس نداشتم. بارها در نمازم به درگاه خدا گریه می کردم و همین باعث احساس آرامش در من می شد. ۵ بار نماز خواندن در روز برای من خیلی سخت بود، چرا که مرا از روند زندگی نرمال روزانه ام خارج می کرد. به عقیده من باید سخت تلاش کنیم که در این زندگی پر هیاهو، پایبند به این واجب باشیم. هر چند غیر ممکن نیست و آزمایشی برای وقف خودمان به الله است.

اگر بخواهید چند کلمه در مورد زیبایی های اسلام، حس آرامش و صلحی که در این دین به دست آورده اید بگویید، چه خواهید گفت؟

روزی که من شهادتین را گفتم، بزرگترین روز زندگی من بود. حقیقتا عقیده دارم، شروع زندگی من همان روز بود. الله مرا بخشید، بنابراین من هم توانستم خودم را ببخشم. مسلمان بودم حس غرور خاصی به من می دهد. این دین دیگر شخصیت و هویت من است. مردم قبل اینکه نام مرا بدانند، می دانند که من مسلمانم. اکنون زندگی ام معنای کاملی دارد. تمام آرزویی که دارم این است که والدین و خواهرم مانند من مسلمان شوند من اسلام را به آن ها نشان دهم، همانطور که برادران و خواهرانم راه را به من نشان دادند.

«رهیافتگان»
  • آزاده بوشهری
۰۴
مرداد


رژیم عراق با به کارگیری گسترده سلاح‌های شیمیایی در جبهه‌های جنگ و موشکباران شهرها، توانست شرایط جنگ را به نفع خود تغییر دهد. این در حالی بود که کارشناسان نظامی و سیاسی کشورمان سرگرم بررسی و پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت ملل متحد بودند و سرانجام این قطعنامه در تاریخ 1367/4/27 از سوی جمهوری اسلامی ایران پذیرفته شد.

چهار روز پس از پذیرش قطعنامه سازمان ملل، قوای رژیم بغداد در 1367/4/31 به منظور تصرف بخش‌های از میهن اسلامی، تجاوز گسترده‌ای را آغاز کردند، ولی با ایستادگی رزمندگان بخش وسیعی از مناطق جنوبی کشور از خطر سقوط نجات یافت. همچنین ارتش عراق در جبهه‌های میانی نیز دست به تحریکاتی زد و هدف دشمن در جبهه میانی، زمینه‌ سازی برای هجوم سازمان مجاهدین خلق یا همان منافقین بود.

در این جبهه، ارتش عراق با حمله به خطوط پدافندی خود، آنها را سرگرم کرده بود تا نیروی منافقین بتوانند پس از شکسته شدن خط به وسیله ارتش عراق، از نقطه دیگری حرکت خود را آغاز کنند. به این ترتیب، نیروهای منافقین پس از تصرف جبهه نیروهای ایرانی در منطقه سر پل ذهاب به دست ارتش عراق، بدون آن‌ که رو به ‌رو باشند، سوار بر خودروهای خود، به سوی کرمانشاه حرکت کردند و تا تنگه «چهارزبر» پیش آمدند. این حرکت سریع و حساب شده دشمن، طراحان جنگ و رزمندگان را عافلگیر کرد. به محض رسیدن خبر هجوم منافقین و ارتش عراق به شهرهای مختلف کشور، خیل عظیمی از نیروهای داوطلب به سوی جبهه‌ها روانه شدند. همین امر، محاسبات دشمن را در تصرف بخشی از کشورمان برهم زد.

در حالی ‌که هنوز حملات ارتش عراق در جنوب کشور قطعی نشده بود، بخشی از نیروهای رزمنده جنوب، راهی غرب کشور شدند تا همراه مردم بسیج شوند و تحت عنوان عملیات «مرصاد» به سرکوب حملات عراق و منافقین بپردازند.

عملیات مرصاد روز 1367/5/5 با رمز «یا صاحب ‌الزمان (عجل‌الله تعالی وجه‌الشریف) ادرکنی» برای مقابله با حرکت منافقین و باز پس ‌گیری اشغال شده انجام گرفت.

در این عملیات که با فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و با پشتیبانی هوانیروز ارتش اجرا شد، رزمندگان از سه محور چهارزبر، جاده قلاجه و جاده اسلام‌‌آباد ـ پل ‌دختر وارد عمل شدند و نیروهای ضد انقلاب را تا پشت نوار مرزی عقب راندند اما قوای ارتش عراق، ارتفاعات مرزی را همچنان در اشغال خود نگه داشتند.

در عملیات مرصاد، بیش از 120 دستگاه تانک، 400 دستگاه نفربر، 240 قبضه خمپاره‌ انداز 60 و 80 میلیمتری و 30 عراده توپ 106 میلیمتری دشمن منهدم شدند. همچنین بیش از 20 تیپ مشترک منافقین و ارتش عراق متلاشی شد و تعداد کشته و زخمی‌های دشمن از مرز 4800 تن گذشت. در این عملیات، نزدیک به 1000 قبضه آر.پی.جی7، 700 قبضه تیربار کلاشینکوف، ده‌ها دستگاه خودرو، ده‌ها دستگاه تانک و نفربر، تعدادی تجهیزات پیشرفته الکترونیکی و مخابراتی و مقادیری اسناد درون گروهی منافقین به دست رزمندگان افتاد.


  • آزاده بوشهری
۰۴
مرداد


شهید خضر رنجبر

  • آزاده بوشهری
۰۴
مرداد


عملیات نباید لو بره

سیاهی شب همه جا را گرفته بود و بچه ها داشتند آرام و بی صدا پشت سر هم به ترتیب وارد آب می شدند. هر کس گوشه ای از طناب را در دست داشت. گاه گاهی نور منورها سطح آب را روشن می کرد و هر از گاهی صدای خمپاره های سرگردان به گوش می رسید. 30 متر به ساحل اروند یکی از نیروها تکان خورد.

خواست فریاد بزند که نفر پشت سرش با دست دهان او را گرفت و آرام در گوشش چیزی زمزمه کرد. اشک از چشمان جوان سرازیر شد، چشم هایش را به ما دوخت و در حالی که با حسرت به ما می نگریست، گوشه ی طناب را رها کرد و در آب ناپدید شد.

از مرد پرسیدم: «چه چیزی به او گفتی؟» با تأمل گفت: «گفتم نباید کوچک ترین صدایی بکنیم وگرنه عملیات لو می رود، اون وقت می دونی جون چند نفر... عملیات نباید لو بره». تمام بدنم می لرزید، جوان در میان موج خروشان اروند به پیش می رفت.

راوی: «آقای جابری»


  • آزاده بوشهری
۰۴
مرداد


اسلام ما، طریقت ما، راه و دین ما / کَشتیّ نوح ما ، همه حبل المتین ما

اسلام ما، تشیع ما، جان ما، سلام / خون لاله ها فدای تو، ایران ما، سلام

این راه و رسم سَر بنهادن، حسینی است / کُلاً طریقت همه ی ما خمینی است

این انقلاب صادره، اسلام سرمدیست / حکم خمینی است، ز احکام سرمدیست

درسِ جهاد نقطه ی عطفِ کتاب ماست / خونِ شهید، ضامن این انقلاب ماست

ماندن به ایستادن و در راه و در خطر / یوسف شدن به قیمت یک چاه و در خطر

ما سُفره هایمان پُرِ از نانِ غیرت است / برکت فزونِ سفره ی ما از بصیرت است

سیلی گرفته از شبِ زجریم تا ابد / فرزندِ فجر و عاشقِ فجریم تا ابد

ای دشمنم ؛ بمیر تو در نیّت خودت / باید بمیری از عصبانیت خودت

ما آمدیم تا که جهان بی غرض کنیم / باید معادلات جهان را عوض کنیم

ما سی و پنج سال پُر از استقامتیم / تا لحظه ی ظهور همه راست قامتیم

مانند نامه، شعر، ببین سرگشاده است / این پاشنه به روی دَرَش ایستاده است

این در نظام و پاشنه اش خونِ هر شهید / آرامش من و تو که مدیونِ هر شهید

باید بصیر بود در این نام و ننگها / باید که گولمان نزند نقش و رنگها

باید بصیر بود و به دشمن امان نداد / در صحنه بود و لحظه ای اصلاً امان نداد

باید بصیر بود و چنان هوشیار بود / فتنه شناس و فتنه کُشِ روزگار بود

باید که یافت صاحب و ضامن در این مسیر / باید شناخت غافل و خائن در این مسیر

گاهی مسیر حادثه پُر دود می شود / گاهی تمام رود گِل آلود می شود

باید در این مسیر بمانی برادرم / فرقِ سراب و آب بدانی برادرم

هر شاپرک به سوی خدا می بَرَد تو را / این جاده سمتِ کرب و بلا می برد تو را

این انقلاب مفت به دستت نیامده است / با است و بود و گفت ؛ به دستت نیامده است

خونها به پایِ سروِ عزیزِ نظام ریخت / اکنون حلال رشد نمود و حرام ریخت

تقویم را به یادِ شهادت رقم خوریم / بر قطره قطره خون شهیدان قسم خوریم

باید به عهدِ آینه ای در شتاب بود / باید کنارِ خامنه ای هم رکاب بود

خامنه ای؛ خمینی و آئینه ی هم اَند / پرچم به دستِ حضرت عباسِ عالمند

باید فشُرد این همه دستانِ گرم را / همرزم بود حادثه ی جنگِ نرم را

باید بساطِ کفر، بچینیم از جهان / باید که طرحِ تازه ببینیم از جهان

یا صاحب الزمان تو خودت دستِ ما بگیر / تا در مسیر و راه نگردیم ما اسیر

سِلمٌ لِمَن سالَمَکُم ؛ پای جاده ایم  / حربٌ لِمَن حارَبَکُم ؛ ایستاده ایم

«میثم رنجبر»


  • آزاده بوشهری
۰۴
مرداد


شهید مجید بشکوه

  • آزاده بوشهری