شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

سردار جنگهای نامنظم شهید علیرضا ماهینی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۱۴۵ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

۲۸
مهر

شهید علیرضا ماهینی

خاطرات سردار شهید علیرضا ماهینی (قسمت سی و دوم)

تانکی که داشت به سمت ما شلیک می کرد با آر.پی.جی علیرضا که برای ما قابل رویت نبود، مورد هدف قرار گرفت. البته اولین آر.پی.جی که شلیک کرد به تانک نخورد، دومین گلوله ای که به سمت تانک شلیک کرد، تانک خفه شد...

  • آزاده بوشهری
۲۸
مهر

امام زمان (عج)

 

مردم دیده به هر سو نگرانند هنوز / چشم در راه تو، صاحب نظرانند هنوز

از سراپرده غیبت خبرى باز فرست / که خبر یافتگان، بى‌ خبرانند هنوز

آتشى را بزن آبى به رخ سوختگان / که صدف سوز جهان، بد گهرانند هنوز

پرده ‏بردار که بیگانه نبیند آن روى / غافل از آینه، این بی بصرانند هنوز

رهروان در سفر بادیه، حیران تواند / با تو آن عهد که بستند، بر آنند هنوز

ذرّه‏ ها در طلب طلعت رویت، با مهر / همچنان تاخته چون نو سفرانند هنوز

سحر آموختگانند که با رایت صبح / مشعل افروز شب بی سحرانند هنوز

لاله‏ ها، شعله کش از سینه داغند به دشت / در غمت همدم آتش جگرانند هنوز

طاقت از دست شد اى مردمک دیده دمى / پرده بگشاى که مردم نگرانند هنوز

«مشفق کاشانى»

 

برای مطالعه «اشعار مهدوی» لطفاً اینجا را کلیک کنید.

  • آزاده بوشهری
۲۸
مهر

حجاب

 

چگونه چادری شدم؟ (قسمت دوم)

وقتی رسیدیم هتل و از هم جدا شدیم یه مقدار استرس گرفتم. حامد خیلی اصرار داشت همراهم بیاد ولی خودم بهش اجازه ندادم، این کاری بود که باید فقط من و خدا، گروهی با هم انجامش می دادیم، می خواستم فقط روی خدا حساب باز کنم و فقط او رو حامی خودم ببینم...

  • آزاده بوشهری
۲۷
مهر

شهید خسرو آزاد شهرکی


برای مطالعه «وصیتنامه شهدا» لطفاً اینجا را کلیک کنید.



  • آزاده بوشهری
۲۷
مهر

شهید علیرضا ماهینی

خاطرات سردار شهید علیرضا ماهینی (قسمت سی و یکم)

وقتی به بالای تپه شحیطیه رسیدیم و مستقر شدیم، تازه هوا داشت روشن می شد. تپه های شحیطیه به قول شهید چمران، کلید منطقه بود. از وسط عراقی ها عبور کردیم و آمدیم بالای تپه ها، هر چه گشتیم اثری از عراقی ها ندیدم. علیرضا به یکی از بچه ها گفت: «تماس برقرار کن و گرایی از آنها بگیر»... 

  • آزاده بوشهری
۲۷
مهر

شهیدان دفاع مقدس

 

خاطرات دفاع مقدس

تا مرا دید اشک در چشمانش حلقه زد. پسرش را خوب شناخته بود. گفت: «پیکرش بدون سر به خاک سپرده شد». گفتم: «به دقیقه نکشید، با ترکش توپ سر و گردنش به کلی جدا شد، پیدا هم نشد». گفت: «خواسته و دعای همیشگی محمدعلی همین بود، حتی توی وصیت نامه اش نوشته بود: «اللهم انی اسئلک الراحة عند الموت»، خدایا جان دادن راحتی را نصیبم کن».

آهی کشید و زیر لب چیزی زمزمه کرد که من نفهمیدم. پرسیدم: «محمدعلی مصطفایی چند سالش بود؟». گفت: «چهارده سال».

«کتاب چیدن سپیده دم»

 

برای مطالعه «خاطرات دفاع مقدس» لطفاً اینجا را کلیک کنید.

  • آزاده بوشهری
۲۷
مهر

حرم امام رضا (علیه السلام)

 

چگونه چادری شدم؟ (قسمت اول)

اسم من رویاست. میخوام ماجرای چادری شدنم رو براتون تعریف کنم. سه سال پیش بود. می رفتم اول دبیرستان، یک سالی بود که می خواستم چادری بشم اما خانواده‌ام قبول نمی کردن. داداشام مانع می شدن و مادرم ته دلم رو خالی می کرد. می گفت: «تو نمی تونی، من تو رو می شناسم». گاهی وقتا بابام می گفت: «دختر، چادر مگه بچه ‌بازیه که بخوای یه روز درمیون بپوشی»...

  • آزاده بوشهری
۲۶
مهر

شهید منصور اسماعیلی


برای مطالعه «وصیتنامه شهدا» لطفاً اینجا را کلیک کنید.


  • آزاده بوشهری
۲۶
مهر

شهید علیرضا ماهینیخاطرات سردار شهید علیرضا ماهینی (قسمت سیم)

در سال ۱۳۵۹ با علیرضا آشنا شدم. در منطقه سوسنگرد و در روستای عباسی، منطقه ای بود که دشمن از آن نقطه، شهر اهواز را زیر آتش توپ و خمپاره گرفته بود. به همین دلیل شهید چمران از این بابت خیلی ناراحت بود و می خواست به هر نحو ممکن عراق را به عقب براند تا شهر اهواز از زیر آتش دشمن خارج شود....

  • آزاده بوشهری
۲۶
مهر

هواپیمای جنگی ایران

 

خاطرات خلبانان دفاع مقدس

آبان ماه 1365 مأموریتی برای انهدام تأسیسات و مخازن سوخت دشمن در منطقه‌ی جلولا، حدود سی مایلی شرق بغداد از ستاد نهاجا، ابلاغ شد. همچنین خواستند همه‌ مراحل اجرای عملیات را با دوربینهای نصب شده زیر بدنه و جلوی هواپیما ضبط کنیم، تا برای اولین بار یک کار مستند از حمله‌ هوایی از تلویزیون برای ملت پخش شود...

  • آزاده بوشهری