شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

سردار جنگهای نامنظم شهید علیرضا ماهینی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۱۵ مطلب با موضوع «اشعار مهدوی» ثبت شده است

۰۷
آذر

امام زمان (عج)

 

سامره امشب تماشایی شده / جنت گل هـای زهرایی شده

لحظه لحظه، دسته دسته از فلک / همچو باران از سمـا بارد ملک

می زنند از شوق دائم بال و پر / در حضـور حجت ثانـی عشر

ملک هستی در یم شادی گم است / بعثت است این، یا غدیر دوم است

  • آزاده بوشهری
۰۳
آذر

امام زمان (عج)

 

یک عمر دویدیم و به کویَت نرسیدیم / دل از تو شکستیم ولی دل نبریدیم

روی تو گل انداخت ز شرمِ گنهِ ما / ما از گل روی تو خجالت نکشیدیم

خال لب تو دانه ی ما بود و صد افسوس / کاندر طلب دانه به هر دام پریدیم

رفتیم و دویدیم همه عمر و نگفتیم / دنبال که رفتیم، به سوی که دویدیم

توسینه ی صد چاک ز ما خواستی و ما / حتی ز فراق تو گریبان ندریدیم

عالم همه جا بود محیط کرم تو / افسوس که ما قطره ای از آن نچشیدیم

بودیم سرافراز به مِهر تو هماره / هر چند ز بار گنه خویش خمیدیم

«شاعر ناشناس»

 

برای مطالعه «اشعار مهدوی» لطفاً اینجا را کلیک کنید.

  • آزاده بوشهری
۱۹
آبان

امام زمان (عج)

 

در رهى دیدم مهى، حیران آن ماهم هنوز / عمر رفت و من مقیم آن سر راهم هنوز

چو نسیم صبحگاهى بر من بى دل گذشت / من نسیم وصل آن مه را هوا خواهم هنوز

می فزاید مهر او هر روز در خاطر مرا / گرچه من کاهیده ام از درد می کاهم هنوز

گرچه آه آتشینم خرمن جان سوخته / می رود تا اوج گردون آتش آهم هنوز

شوق آن دیدار، غافل کرده از عالم مرا / تو مپندارى که من از خویش آگاهم هنوز

انتظار شاه مهدى می کشد عمرى امین / رفت عمر و در امید طلعت شاهم هنوز

«امین»

 

برای مطالعه «اشعار مهدوی» لطفاً اینجا را کلیک کنید.

  • آزاده بوشهری
۱۲
آبان

امام زمان (عج)

 

نشسته ام سر ره تا که یار باز آید / خزان شدم که دوباره بهار باز آید

ستاره های شب تیرگی نوید آرند / که ماه مردم چشم انتظار باز آید

به لاله های ز خون شسته می خورم سوگند / که باغبان سوی این لاله زار باز آید

کویر تشنه شد این بوستان و منتظر است / که ابر رحمت پروردگار باز آید

چو نخل خشک گرفتم هزار دست دعا / کز آن بهار مرا برگ و بار باز آید

به اشک مخفی شب زنده دارها سوگند / که صبح خیزد و آن روزگار باز آید

بسان سایه شدم گوشه گیر و منتظرم / که آفتاب من از کوهسار باز آید

ز خون دل همه شب دیده را نگار کنم / مگر به خانه خود آن نگار باز آید

قرار داده ام از دست و می دهم جان هم / اگر قرار دل بی قرار باز آید

از آن نباخته ام جان ز دوریش که میاد / به زحمت افتد و سوی مزار باز آید

ز اشک چشمه چشمم از آن سبب خشکید / که خون بدامن این جویبار باز آید

به سوی کلبه یعقوب مژده بر میثم / که روشنایی آن چشم تار باز آید

«سازگار»

 

برای مطالعه مطالب «اشعار مهدوی» لطفاً اینجا را کلیک کنید.

  • آزاده بوشهری
۰۵
آبان

امام زمان (عج)

 

دوباره روز ما رفت و شب آمد / غروب آمد فغانی بر لب آمد

نگشتم با خبر از حال یارم / خبر از غصه های او ندارم

دعا خواندم که او باشد سلامت / نبیند رنج و محنت تا قیامت

  • آزاده بوشهری
۲۸
مهر

امام زمان (عج)

 

مردم دیده به هر سو نگرانند هنوز / چشم در راه تو، صاحب نظرانند هنوز

از سراپرده غیبت خبرى باز فرست / که خبر یافتگان، بى‌ خبرانند هنوز

آتشى را بزن آبى به رخ سوختگان / که صدف سوز جهان، بد گهرانند هنوز

پرده ‏بردار که بیگانه نبیند آن روى / غافل از آینه، این بی بصرانند هنوز

رهروان در سفر بادیه، حیران تواند / با تو آن عهد که بستند، بر آنند هنوز

ذرّه‏ ها در طلب طلعت رویت، با مهر / همچنان تاخته چون نو سفرانند هنوز

سحر آموختگانند که با رایت صبح / مشعل افروز شب بی سحرانند هنوز

لاله‏ ها، شعله کش از سینه داغند به دشت / در غمت همدم آتش جگرانند هنوز

طاقت از دست شد اى مردمک دیده دمى / پرده بگشاى که مردم نگرانند هنوز

«مشفق کاشانى»

 

برای مطالعه «اشعار مهدوی» لطفاً اینجا را کلیک کنید.

  • آزاده بوشهری
۲۱
مهر

امام زمان (عج)

 

در دل خود کشیده ام، نقش جمال یار را / پیشه خود نموده ام، حالت انتظار را

ریخته دام و دانه شه، از خط و خال خویشتن / صید نموده مرغ دل، برده از او قرار را

سوزم و سازم از غمش، روز و شبان بخون دل / تا که مگر ببینم آن طرّه مشکبار را

دولت وصل او اگر، یک شبی آیدم بکف / شرح فراق کی توان، داد یک از هزار را

چشم امید دوختن، در ره وصل تا بکی / برده شرار هجر او، از کفم اختیار را

ای مه برج معدلت، پرده زچهره برفکن / شوی ز چشم عاشقان، ز آب کرم غبار را

سوختگان خویش را، کن نظر عنایتی / مرهمی از کرم بنه، این دل داغدار را

حیران را از جلوه ای، از رخ خویش مات کن / تا رهد از خودی خود، ترک کند دیار را

«علامه جعفری»

 

برای مطالعه «اشعار مهدوی» لطفاً اینجا را کلیک کنید.

  • آزاده بوشهری
۱۴
مهر

امام زمان (عج)

 

سوختم ز آتش هجران تو ای یار بیا / تا نکشته است مرا طعنه اغیار بیا

من همه عمر تو را جستم و نایافته ام / تو عنایت کن و یک لحظه به دیدار بیا

من که از کوی طبیبم نگرفتم خبری / تو که دانی چه گذشته است به بیمار بیا

جان به تنگ آمده بس در قفس کهنه به تن / بهر آزادی این مرغ گرفتار بیا

همه جا گشتم و دستم به وصالت نرسید / تو بنه پای به چشم من و یک بار بیا

یوسف فاطمه عالم همه مشتاق تواند / رخ بر افروز دمی بر سر بازار بیا

با وجودی که همه مست تماشای تواند / لحظه ای را به تماشای من زار بیا

چه شود جلوه دهی خانه تاریک مرا / روز من شب شده اینک به شب تار بیا

خواب را راه ندادم به حرم خانه چشم / ز انتظارم مکش ای دولت بیدار بیا

در فراقت نه همین سوختم از اول عمر / تا دم مرگ همین است مرا کار بیا

سخن آخر میثم سخن اول اوست / سوختم ز آتش هجران تو ای یار بیا

«میثم»

  • آزاده بوشهری
۳۱
شهریور

خال زیبای جمال دلربایت را بنازم  

عطر جانفزای خاک پایت را بنازم

گرچه سرو ناز نازد بر قدو بالای نازش

سرو نازم ناز کم کن، نازهایت را بنازم

دردمندم از فراقت ای طبیب دردمندان

هم غم درد فراق و هم دوایت را بنازم

ای صفای هر مصفا، مهدی زیبای زهرا

از صفای قلب می گویم، صفایت را بنازم

گر بلا بارد چو باران بر سرم در راه وصلت

فاش می گویم حبیبا، من بلایت را بنازم

من گدایم من گدایم بر در گدایان در تو

عزت و جاه و جلال هر گدایت را بنازم

«شاعر ناشناس»

 

برای مطالعه «اشعار مهدوی» لطفاً اینجا را کلیک کنید.


  • آزاده بوشهری
۲۴
شهریور

ای پری رو ز چه رو روی نشانم ندهی / مویی از طره گیسوی نشانم ندهی

دلم از هجر رخت سوخت خدا را ز چه رو / جلوه ای زان رخ دلجوی نشانم ندهی

شد کمان قامت من همچو خم ابرویت / خمی از طاق دو ابروی نشانم ندهی

تشنه جرعه ای از جام وصالم ای دوست / قطره ای زان می مینوی نشانم ندهی

مانده ام در ره پر پیچ و خم کوی وصال / یک نشان از سر آن کوی نشانم ندهی

راه بسیار بود سوی تو ای دوست ولی / ز چه یک سوی به آن سوی نشانم ندهی

«شاعر ناشناس»

  • آزاده بوشهری