شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

سردار جنگهای نامنظم شهید علیرضا ماهینی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

از او خجالت می کشیدم

دوشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۶، ۰۴:۱۰ ق.ظ

دفاع مقدس

 

خاطرات دفاع مقدس

با شنیدن خبر تجمع نیروهای ضد انقلاب در روستا، خود را به محل رساندیم. پس از محاصره منتظر شروع درگیری شدیم. با تدبیر حاج حسین توپ 75 را جهت انهدام محل تجمع دشمن آماده کردم. پس از دو بار شلیک خانه بر سر آنها خراب شد...

ناگهان تیری به طرف صورتم شلیک شد و مرا به زمین پرتاب کرد. پس از چند لحظه گیجی و سکوت، احساس کردم در حال جا به جا شدن هستم. چشمم را باز کردم. حاج حسین روح الامین فرمانده ی عملیات را دیدم. مرا روی دوش خود گذاشته بود و در حال دویدن به طرف آمبولانس بود. خون صورتم به داخل یقه حاج حسین می رفت و او بی توجه مرا به سمت آمبولانس می برد. از او خجالت می کشیدم، اما ناگزیر باید این شرایط سخت را تحمل می کردیم.

«کتاب قاف عشق»

 

برای مطالعه «خاطرات دفاع مقدس» لطفاً اینجا را کلیک کنید.

  • آزاده بوشهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی