شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

سردار جنگهای نامنظم شهید علیرضا ماهینی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

باید به راننده اعتماد می کردم

يكشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۶، ۰۳:۰۶ ق.ظ

حجاب

 

هیچ وقت یادم نمیره ماه رمضون پارسال رو بعد از مراسم احیای شبهای قدر، وقتی دوستم جلوی درب حسینیه گفت که کلید خونه جامونده و مجبوره همون محله بمونه خونه خاله اش...

من حیرون موندم که حالا چه جوری برگردم خونه اون وقت شب، یه آژانس پیدا کردم اما فقط یه راننده جوون اونجا بود. کلی دل دل کردم و مردد موندم، اما چاره ای نداشتم. پدر و مادرم هم برای ختم یکی از اقوام رفته بودند شهرستان، باید به راننده اعتماد می کردم و بر می گشتم خونه، اما دریغ از قضاوت عجولانه ما آدمها، راننده جوون با تیپ عجیب امروزی هندزفری رو از گوشش درآورد یه نگاه به چادرم انداخت و با جمله بفرما آبجی منو راهنمایی کرد.

توی اون دل سیاه شب تا خود منزل صدای بریده بریده راننده رو می شنیدم که هر چند دقیقه یک بار با خودش می گفت: «استغفرالله ربی و اتوب الیه»، چه مبارزه ای بود برای نگاه نکردن و چشم به جاده دوختن و چه حبل المتینی بود حفظ حرمت انسانی من و چه زیبا درک کردم غیرت مردانه را... یا علی

«چادری ها»

 

برای مطالعه «حجاب» لطفاً اینجا را کلیک کنید.

  • آزاده بوشهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی