شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

سردار جنگهای نامنظم شهید علیرضا ماهینی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

مینی بوس جهاد

يكشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۶، ۰۲:۵۱ ب.ظ


شهید ناصر میرسنجری


یادم می آید با پنج مینی بوس به سمت اهواز حرکت کردیم. ناصر عده ای را جدا کرد و به مینی بوس جهاد که آخر همه قرار داشت، برد. راننده ی آن مینی بوس پیرمردی بود که خیلی تند رانندگی می کرد. ناصر پیش او رفت و به آرامی به ایشان گفت: «کمی آهسته برو، این ماشین بیت المال امانت دست ماست، اشکال ندارد که کمی دیرتر برسیم».

‏شب به اهواز رسیدیم و مشغول عزاداری شدیم و گروه نوحه خوانی تشکیل دادیم. بچه ها گرد ما جمع می شدند و به مراسم سینه زنی ما علاقه نشان می دادند. حال و هوای عجیبی داشتیم. شب سوم، عزاداری ما خیلی گرم شد. در آن شب، ناصر با صدایی رسا ‏و پر سوز و گداز، عاشقانه مدیحه سرایی می کرد و بچه ها را  دلسوزانه به اتحاد و همبستگی دعوت می نمود.

‏وقتی برادران به ناصر می گفتند: «امشب، شب عاشورا است»، او می گفت: «هر شب، شب عاشوراست». ‏ناصر فردی خاشع و فروتن بود. مدت زیادی در منطقه خدمت کرده و عملیات های سختی انجام داده بود. 

راوی: «همرزم شهید ناصر میرسنجری»

 

برای مطالعه «خاطرات همرزمان شهدا» لطفاً اینجا را کلیک کنید.


  • آزاده بوشهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی