شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

سردار جنگهای نامنظم شهید علیرضا ماهینی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

پایش در پوتین تاول زده بود

پنجشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۲۰ ق.ظ

شهید عبدالحسین حمایتی


خاطره ای از شهید عبدالحسین حمایتی

همراه با یک گروه ۳۰ نفری از پاسداران بوشهر به سوی منطقه مورد نظر حرکت کردیم. از بوشهر به کنگان و سپس به عسلویه رفته و شب را در آنجا استراحت نمودیم. فردا صبح، نیروها با چندین دستگاه و ماشین مهمات و اسلحه به طرف کوه های گاوبندی حرکت کرده و قسمتی از مسافت را با ماشین رفتیم اما چون منطقه صعب العبور بود، با پای پیاده کوه های سر به فلک کشیده را طی کردیم.

با توجه به اینکه ما در عملیات اسیر نیز گرفته بودیم، کار و خطر دو چندان بود. همین طور که داشتیم به ستون بر می گشتیم، آقای حمایتی با توجه به اینکه فرمانده ما بود، پشت سر همه راه می رفت. هنوز از پاکسازی منطقه اطمینان نداشت و احتمال خطر برای آخرین نفر در ستون بیشتر بود. او مرتب تأکید می کرد: «مواظب اطراف خود باشید، احتمالاً بین این کوه ها پنهان شده باشند». در همین حین، یکی از بچه های تهران و معاون عملیات قلبشان گرفت و توانایی راه رفتن را از دست دادند.

خود آقای حمایتی ، معاون اطلاعات و عملیات را در بغل گرفت و به او کمک کرد و ایشان را تا مسافتی آورد، تا اینکه حال معاون بجا آمد. آقای حمایتی از همه خواستند کمی استراحت کنند تا بعد به راهمان ادامه بدهیم و آبادی برسیم.

پای ایشان در پوتین بخاطر فشار کار، تاول زده بود. قصد داشت پوتینهایش را در آورد و پایش را استراحت دهد و یکی از پوتینها را نیز درآورد که یک دفعه قاچاقچیان مواد مخدر ما را محاصره کردند و شروع به تیراندازی با آر.پی.جی و سلاحهای سنگین به سمت ما کردند و ما را به رگبار بستند.

حسین از بچه ها خواست که با تمام توان و قدرت مقاومت کنند و نگذارند حتی یکی از آنها فرار کند. تمام کوهستان را آتش گلوله فرا گرفته بود و هر کس به یک طرف می رفت تا بتواند سنگر بگیرد. در حالی که می دویدیم و تیراندازی می کردیم، در همین حین غلامحسین منصوری که یکی از بچه های گناوه و پاسدار و محافظ وفادار به فرمانده اش بود و همیشه و همه جا حسین را همراهی می کرد، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت نائل آمد. آقای حمایتی به شهید حسین دستجردی که از اهالی لامرد بود، دستور داد و گفت: «سریع خودت را به بالای کوه برسان و اطلاعات لازم را برایمان بیاور». همین که آقای دستجردی از کوه بالا رفت، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و شهید شد.

تمام آتش دشمن روی حسین بود. او را محاصره کرده بودند. حسین با اینکه مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود و از ناحیه پا و شکم خونریزی زیادی داشت، با آنها مقابله می کرد، مثل کسی ک اصلاً هیچ زخمی بر نداشته است. سپس معاون اطلاعات و عملیات، بلافاصله پس از اصابت گلوله به آقای حمایتی، دستور عقب نشینی دادند و اما بچه ها سرپیچی کردند. ایشان گفتند: «حجم آتش آنها سنگین است و اگر عقب نشینی نکنید، حتماً فرمانده به شهادت می رسد و در این صورت مسئول شهادت او شما هستید. پس به خاطر اینکه او را اذیت نکنند سریع عقب نشینی کنید تا نیروی کمکی برسد».

نیروها از یک درگیری سنگین به خاطر نجات فرمانده، عقب نشینی کردند. تا مسافتهای دور که به عقب می رفتیم و مراقب اوضاع بودیم نیز صدای تکبیر حسین را می شنیدیم، یعنی هنوز مقاومت می کنم، ایستاده ام و زنده هستم. شنیدن صدا و تجسم موقعیت او، بسیار زجرآور و دلخراش بود.

بی سیم از کار افتاده بود. بلافاصله  پس از راه اندازی بیسیم، از سپاه منطقه تماس گرفتند و نیروهای عمل کننده فرستادند که آنها پس از پنج شبانه روز درگیری، با شکستن محاصره جسد شهید حسین را از دست این دژخیمان نجات دادند. وقتی که به بالین حسین رسیدند، چهره او قابل شناسایی نبود و از روی خال گردن شناخته شد. حسین، چون مولایش اباعبدالله در روز شهادت، وسط کارزار نماز را به وقت خواند و چون پیشوای خود تشنه لب به شهادت رسید و چون مولایش، پیکرش چند روز در قتلگاه ماند.

در این پنج روز که حسین مفقود بود، زمزمه هایی در شهر پیچیده شد و به همین خاطر، تعدادی از بسیجیان در بسیج مرکزی جمع شدند و برای پیدا کردن حسین تقاضای اعزام به منطقه کردند. وقتی خبر شهادت ایشان به شهر رسید، شهر سیاهپوش شد.

راوی: «همرزم شهید عبدالحسین حمایتی»


  • آزاده بوشهری

عبدالحسین حمایتی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی