شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

سردار جنگهای نامنظم شهید علیرضا ماهینی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

خون از گلویش بیرون پاشید

دوشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۳۳ ق.ظ


خاطرات دفاع مقدس

معمولاً در خط کانال هایی برای تردد نیروها حفر می شد. آن روز بعد از یک درگیری طاقت فرسا در هنگام عبور از داخل کانال متوجه شدم که یکی از برادران رزمنده سرش را بین دو زانو گذاشته بود.

به نظرم خواب آمد. دستی به روی شانه اش زدم و چند مرتبه گفتم: «برادر بلند شو، این جا جای خواب نیست». جوابی نداد، فکر کردم او باید چه قدر خسته شده باشد که صدای من را متوجه نمی شود.

خواستم او را به پشت برگردانم تا راحت تر بخوابد. وقتی سرش را بلند کردم ناگهان خون پر فشاری از ناحیه گلویش به بیرون پاشید. گلوله دقیقاً به گلویش اصابت کرده بود. چشم هایش نیمه باز بود و به من نگاه می کرد. او هنوز داشت جان می داد. آخرین صدای نفس کشیدنش را شنیدم. از ترس چند قدم به عقب برداشتم، او پیش خدا رفت اما هنوز صدای آخرین نفس کشیدنش در ذهنم باقی مانده است.

«کتاب سفر عشق»

 

برای مطالعه خاطرات «دفاع مقدس» لطفاً اینجا را کلیک کنید. 


  • آزاده بوشهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی