شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

سردار جنگهای نامنظم شهید علیرضا ماهینی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

روبوسی علیرضا و شهید چمران

چهارشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۶، ۰۴:۲۸ ق.ظ

شهید علیرضا ماهینیخاطرات سردار شهید علیرضا ماهینی (قسمت سیم)

در سال ۱۳۵۹ با علیرضا آشنا شدم. در منطقه سوسنگرد و در روستای عباسی، منطقه ای بود که دشمن از آن نقطه، شهر اهواز را زیر آتش توپ و خمپاره گرفته بود. به همین دلیل شهید چمران از این بابت خیلی ناراحت بود و می خواست به هر نحو ممکن عراق را به عقب براند تا شهر اهواز از زیر آتش دشمن خارج شود....

در عملیات تپه های الله اکبر، قرار بود که ما از روی تپه های شحیطیه که سه کیلومتری جلوتر از تپه های الله اکبر بود، عملیات کنیم. گروه ۳۳ نفری ما تحت فرماندهی علیرضا بود. قبل از عملیات، نزدیکهای غروب شهید چمران آمد با یکی یکی بچه ها روبوسی و بعد در مورد عملیات صحبت کرد و گفت که شما از تبار رئیسعلی دلواری هستید و ان شاء الله پیروز می شوید.

دکتر زمانی که با علیرضا روبوسی می کرد، خیلی دیدنی بود و علیرضا همیشه سعی می کرد که دست دکتر را ببوسد. دکتر خداحافظی کرد و رفت. این کار چمران یک روحیه خاصی به بچه ها داد.

وقتی به بالای تپه شحیطیه رسیدیم تازه هوا روشن می شد. توپخانه خودی هم از ساعت ۳:۳۰ بامداد طبق برنامه شروع به آتش ریختن روی خط عراقی ها کرد. از سوی دیگر ما هم نیم ساعت زودتر حرکت کرده بودیم. به دلیل این که زیر آتش توپخانه خودی بودیم، چند گلوله هم اطراف ما خورد.

حدود ۱۵۰ تا ۲۰۰ متر خودمان را به سمت چپ کشاندیم. بعداً فهمیدیم که اگر راه مستقیم می رفتیم، به دشمن بر می خوردیم و نمی توانستیم دیگر در عملیات اثرگذار و سهیم باشیم ولی خدا کمک کرد. (ادامه دارد)

«یکی از همرزمان سردار شهید علیرضا ماهینی»

 

برای مطالعه «خاطرات شهید ماهینی» لطفاً اینجا را کلیک کنید.

 

  • آزاده بوشهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی