شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

سردار جنگهای نامنظم شهید علیرضا ماهینی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

علیرضا داشت می لرزید

چهارشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۶، ۰۴:۰۷ ق.ظ

شهید علیرضا ماهینیخاطرات سردار شهید علیرضا ماهینی (قسمت بیست و سوم)

علیرضا نسبت به شناساییها حساسیت عجیبی داشت. هم در انتخاب افراد و هم در سایر مراحل شناساییها شرکت می کرد تا اطلاعاتی که از دشمن بعثی به دست می آمد هیچ ابهامی در آن نباشد. چون نیروهایش را خیلی دوست می داشت و می خواست ماموریتها را هم به نحو احسن انجام دهد...

در شناسایی برای عملیات بستان 1 در پانزدهم آبان ماه سال 1360 نهایت تلاش خود را کرد تا راهی پیدا کند تا نیروها در زمان عملیات بتوانند از روی نهر عبید عبور کنند و موفق شد پل کوچکی که عراقیها روی نهر برای عبور خودشان نصب کرده بودند را پیدا کند و از آن پل برای پیشروی در عملیات استفاده کردند.

یادم می آید شهید محمد فشنگساز، با کوله پشتی سنگینی که داشت از روی آن پل لغزنده به درون آب افتاد و نتوانست بالا بیاید و در نهایت غرق شد و به فیض شهادت نائل گردید.

در برگشت که داشتند سنگرهای آن منطقه را پاکسازی می کردند، شهید ماهینی مجروح شد. در آن لحظه ما در سنگرهای اولیه خودمون بودیم. من به اتفاق دو نفر از بچه ها، در تیررس دشمن به خط زدیم و خود را به علیرضا رساندیم.

نم نم باران می بارید و هوا سرد بود. علیرضا می لرزید. خون زیادی از او رفته بود. به محض این که ما را دید گفت: «تو رو به خدا مرا رها کنید و مواظب خودتان باشید». به هر نحوی که بود ایشان را روی برانکارد گذاشتیم و به عقب آوردیم. بعد از آن عملیات، جهت عیادت ایشان به تهران رفتیم و در آنجا مورد لطف، محبت و راهنماییهایش قرار گرفتیم. (ادامه دارد)

«یکی از همرزمان سردار شهید علیرضا ماهینی»

 

برای مطالعه «خاطرات شهید ماهینی» لطفاً اینجا را کلیک کنید.

 

  • آزاده بوشهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی