علیرضا نمی گذاشت عراقیها راحت بخوابند
خاطرات سردار شهید علیرضا ماهینی (قسمت بیست و پنجم)
علیرضا برای شناسایی ها حتماً باید خودش حضور می یافت. اگر صبح زود به شناسایی رفته بود و قرار می شد که شب نیز به شناسایی بروند، با تمام خستگی های صبح، باز مصمم بود که شب هم به شناسایی برود...
گاهی ساعتهای آخر شب، در حین برگشت از شناسایی دو سه ساعت عملیات ایذایی روی عراقیها انجام می داد و نمی گذاشت که عراقیها تا صبح راحت بخوابند. این خستگی ناپذیری روال کارهایش شده بود. در میان بچه ها کمتر استراحت می کرد.
بنده همراه علیرضا به شناسایی های متعددی رفتم. از جمله شناسایی بر روی موقعیت تپه های شحیطیه و تپه های الله اکبر بود که باید صورت می گرفت. از این تپه ها تا مقر ما در دهی بنام ده «سید خلف» ۹ کیلومتر فاصله بود که باید این حد فاصله را پیاده طی می کردیم. در این مسیر 4 کیلومتر راه می رفتیم، ۲ کیلومتر دیگر را باید به آب می زدیم که به عمق یک متر باتلاقی بود. در قسمتهای باقی مانده ی این مسیر، زمین حالت بیابانی و دشت داشت.
رفتن به شناسایی مواضع دشمن با گذراندن ۹ کیلومتر در یک محور و با وجود موانع طبیعی برای علیرضا سدی نبود. پوتینهایش را در می آورد، بندهایش را گره می زد، دور گردنش می انداخت، روی انبوه خارها راه می رفت، اصلاً احساس نمی کرد که خارهای بیابان در پایش فرو می روند. تمام فکرش این بود که مواضع دشمن و راه ها را خوب ارزیابی کند.
به او گفتند: «چرا با این حساسیت شناسایی انجام می دهی ؟». ایشان در پاسخ می گفت: «با کوچکترین سهل انگاری من ممکن است نیروهایمان در این نقطه تلفات دهند و ممکن است بنده در زخمی و شهید شدن عده ای سهیم باشم. دوست ندارم که چنین اتفاقی رخ دهد. می خواهم وظیفه ام را به درستی انجام دهم».
«یکی از همرزمان سردار شهید علیرضا ماهینی»
برای مطالعه «خاطرات شهید ماهینی» لطفاً اینجا را کلیک کنید.
- ۹۶/۰۷/۲۱