شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

سردار جنگهای نامنظم شهید علیرضا ماهینی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

عکس روی قبرم

سه شنبه, ۹ آبان ۱۳۹۶، ۰۴:۰۷ ق.ظ

شهید مبارک جمالیقبل از این که برادرم برای اولین بار به جبهه اعزام شود، با دوستان خود چند عکس گرفته بود. ‏در یکی از روزها که در اتاق دراز کشیده بود، رفتم که یک قطعه عکس بزرگ که به تنهایی گرفته بود، از او بگیرم ولی آن عکس را بهم نداد. وقتی علت را جویا شدم، گفت: «می خواهم این عکس را برای روی قبرم نگه دارم».

‏چند روز بعد از این ماجرا، او به جبهه رفت. دو سه ماهی در جبهه بود و بعد از آن، به مرخصی آمد. برای بار دوم که به جبهه برگشت، پس از دوازده روز خبر شهادتش را از رادیو شنیدیم. من همان  قطعه عکس را برداشتم و بزرگش کردم. این عکس روز تشیع  جنازه اش جلوی تابوتش در دست مردم بود و سرانجام همان طور که دوست داشت، بر روی قبرش نصب کردیم.

قبل از شهاد‏ت برادرم، به شهید شدنش یقین داشتم. راحت تر عرض کند، حضرت امام (ره)  د‏ر عالم رؤیا هدیه ای به من داده  بودند. ‏یک شب د‏ر خواب دیدم که در حال خواندن نماز هستم. حضرت امام (ره) از سمت راست من آمدند. دست د‏ر جیبش ‏کرد و یک اسکناس به اضافه یک تکه کاغذ سفید که در آن مطلبی را نوشتند، کنار من گذاشتند و فرمودند: «این هم برای شما، برای این که بدون هدیه نرفته باشید». پس از آن حضرت امام (ره) تشریف بردند. بعد از رفتن ایشان، از بلندگویی اعلان شد که برای اعزام به جبهه، نیرو می پذیرند. من هم برای رفتن به جبهه مهیا شدم، اما نمی دانم به چه دلیلی برگشتم. 

راوی: «خواهر شهید مبارک جمالی»

 

برای مطالعه «خاطرات خواهران شهیدان» لطفاً اینجا کلیک کنید.

 

  • آزاده بوشهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی