شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

سردار جنگهای نامنظم شهید علیرضا ماهینی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

فاطیما دهدشت رهیافته آمریکایی

دوشنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ۰۳:۰۵ ق.ظ

ما دوست داریم بیشتر در مورد آمدن شما به دین اسلام بدانیم و چه چیزی باعث شد که شما اسلام را در بین ادیان دیگر انتخاب کنید؟

اول باید بگویم که بزرگ شدن به عنوان یک کاتولیک خیلی سخت بود چون منطقی و استدلالی نبود. پیدا کردن اسلام برای زندگی هر کسی بسیار منطقی است. از ابتدا من دنبال یک راهی بودم برای اینکه به خدا نزدیکتر شوم...

من در ابتدا با اسلام از طریق گروهی از دانش آموزان که در فلوریدا تحصیل می کردند آشنا شدم و من با این گروه که شیعه بودند آشنا شدم. من همسرم را در بین این گروه از مسلمانان شیعه دیدم. همه ی آنها در دانشگاه درس می خواندند، من و همسرم با هم آشنا شدیم و خیلی زود پس از آن، او شروع کرد به معرفی اسلام و رفتار و اخلاق مسلمانان به من. من شروع کردم به خواندن کتاب و تحقیق و پژوهش و دو سال طول کشید تا تحقیقاتم کامل شود و پس از دو سال من اسلام آوردم و تا امروز هنوز هم درحال یادگیری هستم.

چه چیزی شما را به گروهی که شیعه بودند علاقمند کرد؟

من دوستی داشتم که در این گروه بود و او می دانست که من در حال تحقیق برای یک دین کامل تر و راه بهتری برای نزدیک شدن به خدا هستم. بنابراین او مرا به این گروه معرفی کرد. قبل از ملاقات با این گروه شیعه، من تحقیقاتی درباره دیگرادیان کرده بودم اما فهمیدم که آنها هم مانند مذهب کاتولیک منطقی نیستند.

خانم دهدشت، می توانید کمی به ما درباره اینکه چقدر در ابتدا جست وجو به دنبال حقیقت برایتان سخت بود بگویید؟

پیدا کردن حقیقت خیلی سخت نبود زیرا تحقیقات من در ابتدا درباره مسائل پایه ای درباره اسلام بود، چیزهایی که منطقی بودند و فهمیدنشان برای من سخت نبود. بعضی از دغدغه ها و سئوالات ابتدایی من درباره حضرت عیسی (علیه السلام) بود و وقتی که من تحقیقاتم را در اسلام انجام دادم، اسلام برای سئوال من درباره حضرت عیسی (علیه السلام) پاسخ هایی منطقی داشت در حالیکه در مذهب کاتولیک پاسخ های منطقی ای وجود نداشت. چون من کاتولیک بودم و به این روش بزرگ شده بودم من می دانستم و در قلبم احساس می کردم که آن چیزها درست نبودند. بنابراین فهمیدن حقیقت خیلی سخت نبود، بعد از اینکه تو حقیقت را میفهمی بعضی چیزها در مسیر درست می مانند، آن موقع است که بعضی چیزها سخت می شوند.

در مذهب کاتولیک، آنها اعتقاد دارند که عیسای پیامبر بر روی یک صلیب به خاطر گناه بشری کشته شده در حالیکه این به هیچ وجه منطقی نیست. زیرا هیچ کسی نباید بخاطر گناه شخصی دیگر مجازات شود، این موضوع بسیار منطقی تر شد وقتی که من داستان را خواندم که اینطور بود که عیسای پیامبر توسط خدا نجات یافته و به آسمان برده شده و ان شاالله همراه با امام مهدی (عج) باز می گردد. این یعنی بیشتر معلوم می شود که او یک پیامبر بوده تا اینکه یک خدا باشد. در باور کاتولیک، آنها اعتقاد دارند که او خداست، پسر، روح، نجات دهنده. اگر او خداست، هیچ دلیلی وجود نداشت که بخاطر گناهان ما بمیرد. این هیچ حسی در من ایجاد نمی کرد. این مسئله همواره گیج کننده بود. آیا عیسی یک انسان است؟ آیا عیسی خدا است؟ مشخص نبود. اما در اسلام مشخص بود که حضرت عیسی (علیه السلام) یک پیامبر الهی است، او یک انسان بود و کسی که ما فکر می کردیم به صلیب کشیده شده بود کسی شبیه حضرت عیسی (علیه السلام) بود و پیامی که حضرت محمد ( درود خدا بر او باد) برای مسیحیان گذاشت این پیام بود. متاسفانه، رهبران یا پیروان آنان پیام را دریافت نکردند.

نظر شما درباره ی حجاب چیست؟ چطور می توان آن را عملی ساخت؟

راه های بسیار زیادی برای توصیف حجاب وجود دارد. بعضی از افراد ترجیح می دهند چادر بپوشند چون آنها با آن راحتند. بعضی افراد ترجیح می دهند که مانتوی بلند با مقنعه بپوشند. هر کسی می تواند نظر و عقیده خودش را درباره چیستی حجاب داشته باشد و عملکرد و عقیده من درباره حجاب خودم این است که مقنعه مناسب به همراه لباسهای گشاد می پوشم. این در ابتدا برای من سخت بود چون من واقعا نمی توانستم ارزش حجاب را بفهمم. من در گذشته به همسرم می گفتم که موهای من آنقدر زیبا نیستند، مشکل چیست؟ حدود پنج سال طول کشید تا من حقیقتاً به درستی حجاب را بفهمم و باور کنم. پنج سال بعد از اینکه من مسلمان شدم، البته من حجاب داشتم ولی بطور کامل آن را تا حدود پنج سال نفهمیدم تا اینکه احساس کردم به راحتی می توانم از آن در مقابل غیر مسلمانان در آمریکا دفاع کنم. فکر می کنم وقتی که شما به خودتان ارزش می دهید و شروع می کنید به خودتان احترام بگذارید و ارزش خودتان را می دانید، آن موقع زمانی است که حجاب را قبول می کنید. حتی برای من اینطور بود که حس می کردم در آمریکا غیر مسلمانان هم به منِ با حجاب احترام بیشتری می گذارند چون آنها در حال گوش دادن به پاسخ های من بودند. آنها در حال گوش دادن به حرفهای من بودند، نه اینکه در حال نگاه کردن به آنچه من می پوشم یا نمی پوشم باشند. پس برای من، حجاب چیز مهم و منحصر به فردی بود. می توانستم به آن افتخار کنم، آن را بفهمم، مدت زیادی تحقیق و فهم آن زمان برد. من قویاً به حجاب ایمان آوردم. من باور دارم که حجاب در قرآن واجب است اما همزمان معتقدم که رفتار افراد هم مهم است. فکر نمی کنم کسی که چادر می پوشد یا حجاب خوب دارد رفتار یا تربیت بدی داشته باشد. بنابراین من قویاً به حجاب اعتقاد دارم ولی فکر می کنم نیاز است که به افراد جوان یاد بدهیم که به یکدیگر احترام بگذارند و بهترین رفتار را داشته باشند و پس از آن ممکن است شروع کنند به بحث و گفت وگو درباره حجاب و اهمیت آن.

واکنش خانواده شما پس از مسلمان شدنتان چه بود؟ آیا مشکلی با کسانی که شما را می شناختند پیدا کردید؟

من یک فرد خوشبخت بودم که انتخاب کردم که مسلمان شوم. مادرم وقتی که  هجده سال داشتم فوت کرد. بنابراین متاسفانه او نتوانست مرا به عنوان یک مسلمان ببیند اما در قلبم می دانم که او یکی از حامیان من بود. وقتی که من به پدرم گفتم که در حال اسلام آوردن و تغییر مذهب هستم او واقعا از من پشتیبانی کرد. پاسخ پدر من این بود که اگر این کار تو را خوشحال می کند پس من هم برای تو خوشحالم. می خواهم تو در زندگی ات شاد باشی. برادران و خواهر من بسیار حامی بودند. آنها وقتی که مرا دیدند که حجاب پوشیده ام هیچ مشکلی با من نداشتند. متاسفانه آنها خودشان هیچ علاقه ای نشان ندادند برای اینکه درباره اسلام بدانند یا مسلمان شوند. اما به دوست داشتن و حمایت کردن من ادامه دادند. پس من خیلی خوشبخت بودم وقتی که به خانواده آمدم. بیشتر دوستان صمیمی ام هم از من حمایت کردند. آنها هیچ مشکلی با حجاب من یا چیزی شبیه آن نداشتند. آنها مشکلی با اینکه من مشروب را ترک کردم، سیگار نمی کشم یا گوشت خوک و این قبیل چیزها را نمی خورم، نداشتند. اما باز به این دلیل که سبک زندگی آنان با سبک زندگی من خیلی متفاوت بود، دوستیمان تغییر کرد. من هنوز با بسیاری از دوستانی که با آنها بزرگ شده ام در ارتباطم اما ما دیگر مثل گذشته صمیمی نیستیم چون سبک زندگی مان کاملا باهم متفاوت است. من چند دوست آمریکایی داشتم که آنها هم مسلمان شدند اما متاسفانه آنها شرایطی بسیار سخت تر در روابط با خانواده شان داشتند.

اولین بار که حجاب گذاشتید چه احساسی داشتید؟

اولین باری که حجاب گذاشتم خیلی ترسناک بود. افرادی که مرا می شناختند روز جمعه موهای مرا دیده بودند و من روز دوشنبه آنها را کاملا پوشانده بودم، در آن لحظه توضیح این موضوع سخت بود. هرگز روز اولی که حجاب گذاشتم را فراموش نمی کنم. در یک بانک کار می کردم و دو سال بود که در آنجا مشغول به کار بودم و اکثر دوستان صمیمی من می دانستند که من با یک مرد شرقی ازدواج کرده ام که دین دیگری دارد. اما من بخاطر عقاید مذهبی ام درباره زندگی شخصی ام در محل کار خیلی صحبت نکرده بودم. اولین روزی اسلام آوردنم یکشنبه بود و من مجبور بودم دوشنبه به سر کار بروم و به یاد دارم که در یک پارک نشسته بودم و بسیار ترسیده بودم. من یک روسری کوچک پوشیده بودم اما همه موهایم را پوشانده بودم، شلوار گشاد و مانتوی آستین بلند پوشیده بودم و با یاد دارم که در ماشینم فکر می کنم حدوداً شاید سی دقیقه نشسته بودم. واقعاً از اینکه از ماشینم بیرون بروم می ترسیدم و دوستان نزدیکم فهمیده بودند اما کسانی که در بانک من را به خوبی نمی شناختند از من سوالات دیوانه کننده ای می پرسیدند که «آه خدای من، کچل شدی؟ سرطان داری؟ رنگ اشتباهی به موهات زدی؟». آنها خیلی نمی فهمیدند، این برای من سخت بود. کمی طول کشید تا مانند سابق بشوم و برای همکارانم هم زمان برد تا مانند سابق بشوند. همانطور که گفتم حدود پنج سال طول کشید تا من درباره ی حجاب واقعا قوی شوم.

«رهیافتگان»

 

برای مطالعه «رهیافتگان» لطفاً اینجا را کلیک کنید.
  • آزاده بوشهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی