مرا رو به قبله خاک کنید
دوشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۶، ۰۴:۰۸ ق.ظ
خاطرات دفاع مقدس
در لحظات اولیه مرحله سوم عملیات بیت المقدس یکی از بچه های گردان مجروح شد. در تاریکی شب فریاد زد: «شما را به خدا مرا رو به قبله خاک کنید تا دم آخر سلامی و نمازی داشته باشم»...
اما در میان آن آتش هیچ کس نمی ایستاد. نیروها باید از معبر مین می گذشتند، نمی دانم چه شد که بی اختیار ایستادم. بدن بسیجی مجروح را به سمت قبله بازگرداندم. تمام توانش را جمع کرد و به صورت مقطع و بریده بریده شروع به صحبت نمود:
«السلام...علیک...یا...ابا.....عبدالله.... السلام....علی....ک...یابن...ر...سو...ل....». کلمه آخر را نتوانست ادا کند. آرام و ساکت رو به قبله خوابید، چشمانش را برای همیشه بست. بغضی تلخ در جانم نشست. جوان به خیل عاشقان اباعبدالله پیوست.
«کتاب روایت حماسه»
برای مطالعه «خاطرات دفاع مقدس» لطفاً اینجا را کلیک کنید.
- ۹۶/۰۷/۲۴