شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

سردار جنگهای نامنظم شهید علیرضا ماهینی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

من دوازده روز پس از شهید بشکوه زنده هستم

دوشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۳۰ ب.ظ


خاطره ای از شهید عبدالکریم افتخارکار:

حسین پسر بزرگم در ناوچه روی دریا بود و خیلی نگران او بودم. همین طور نشسته بودم و با خودم حرف می زدم و می گفتم که الان ناوچه ها را می زنند و این طور و آن طور می شود. کریم هم در جبهه بود اما زیاد نگران او نبودم. ساعت 3 ‏شب بود که در زدند، به طرف در دویدم. صدا زدم: «حسین، حسین، تویی پسرم». کریم از پشت در گفت: «منم، در را باز کن مادر، مگر حسین هنوز نیامده ؟».

‏در را باز کردم و در آغوش گرفتمش، سر تا پایش خاکی بود. شش روزی نزد ما بود. عکسهایی هم گرفت و به من داد. بعد هم گفت: «می خواهم بروم. دیگر این دنیا برایم هیچ ارزشی ندارد، من دوازده روز پس از شهید بشکوه، زنده هستم». همان طور که گفت، شب دوازدهم نیز شهید شد.

«مادر شهید عبدالکریم افتخارکار»
  • آزاده بوشهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی