شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

سردار جنگهای نامنظم شهید علیرضا ماهینی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

پایم را قطع می کنند؟

شنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۶، ۰۴:۰۳ ق.ظ

مجروح جنگی

 

خاطرات پزشکان دفاع مقدس

جوانی از اهالی آبادان را آورده بودند، با زیرپوش سفید. اسمش دقیقاً یادم هست، حیدری بود و خمپاره خورده بود. کاملاً به هوش بود و پای راستش از زیر زانو قطع شده بود و با یک پوست به بدنش وصل بود...

با همان وضع او را به اورژانس آورده بودند. خودش هم متوجه بود که پایش خیلی قضیه دارد و نگه داشتنی نیست. 5 دقیقه بود که در اورژانس بود. پایش را نگاه کردم، از بالای زانو محکم بسته بودند. از شدت درد آن قدر لب هایش را گاز گرفته بود که تمام لب هایش خونی بود.

برای یک لحظه به من نگاه کرد، من حالا هم که به یاد آن لحظه می افتم، بغضم می گیرد. پرسید: «آقای دکتر، پایم را قطع می کنند؟» و غش کرد. وقتی این صحنه را به یاد می آورم و وقتی کسی را می بینم که کج راه می رود و یا یک پا ندارد، به این فکر می کنم که چقدر زجر کشیده تا توانسته تا قطع شدن پایش آن همه سختی را تحمل کند.

ساعت ها در خط مقدم بدون داشتن مسکن آن وضع را تحمل کرده تا بالاخره یک آمبولانس پیدا شود و او را از زیر آتش سنگین توپخانه و انواع سلاح های مخرب دشمن به پشت جبهه منتقل کند، تا از آن جا و در صف انتظارهای طولانی، به نزدیکترین بیمارستان امدادی منتقل شود و باز هم در انتظاری کشنده به انتظار خالی شدن اطاق های عمل بنشیند تا پزشکان چنانچه وقت پیدا کنند، او را با کمترین تجهیزات موجود عمل کنند، این سرنوشت یک جانباز است.

«کتاب پرسه در دیارغریب»

 

برای مطالعه «خاطرات پزشکان» لطفاً اینجا را کلیک کنید.

  • آزاده بوشهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی