شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

سردار جنگهای نامنظم شهید علیرضا ماهینی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

چرا امروز سر کار نرفتی؟

چهارشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۶، ۰۴:۳۰ ق.ظ

شهید مبارک جمالییک روز صبح برادرم به منزل ما آمد. به او گفتم: «چرا امروز سر کار نرفتی؟». گفت: « شکمم درد می کنه، نمی تونم کار کنم». بهش گفتم: «خوب حالا کجا می خوای بری؟». گفت: «می خوام برم بوشهر»، بعد راه افتاد و رفت. ‏ما هر چه منتظر آمدنش شدیم، خبری نشد. تا این که حوالی ساعت یک یا دو بعد از ظهر، یکی از نزدیکان به منزل برادرم آمد و کیفی را که حاوی لباسهایش بود، بهم داد.

به او گفتم: «پس مبارک کجاست؟». در پاسخم گفت: «امروز نیروها از بوشهر داشتند به جبهه اعزام می شدند، ‏مبارک را هم آن جا دیدم. حال خوبی نداشت، به او گفتم بیا تا پیش دکتر برویم، اما او جواب داد: «می خوام پیش دکتر بزرگ (خدا) بروم». بعد یک دست لباس بسیجی گرفت و پوشید و این لباس های شخصی اش است که خدمت شما آورده ام.

راوی: «خواهر شهید مبارک جمالی»

 

برای مطالعه «خاطرات خواهران شهیدان» لطفاً اینجا کلیک کنید.

 

  • آزاده بوشهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی