شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

سردار جنگهای نامنظم شهید علیرضا ماهینی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

کریم مفقودالاثر شده

سه شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۳۰ ب.ظ


خاطره ای از شهید عبدالکریم افتخارکار:

پس از پایان عملیات کربلای 5 پسر خواهرم که در عملیات حضور داشت، تسویه حساب می کند تا به خانه برگردد. او کریم را در منطقه سالم می بیند، فقط به طور جزیی زخمی شده بود. پسر خواهرم به او می گوید: «کریم، تسویه حساب کن تا برگردیم بوشهر». ولی کریم قبول نمی کند و می گوید: «من هنوز اینجا کار دارم». این خواست خدا بود که او بماند و به افتخار شهادت نائل شود.

یک روز در روستای کره بند در مراسم فاتحه ای بودم. پس از خواندن قرآن کناری نشستم و مشغول قرائت فاتحه شدم. پسر خواهرم آمد و گفت: «دایی، کریم مفقودالاثر شده است». به راحتی گفتم: «هیچ اشکالی ندارد. کریم در راه خدا رفته و کسانی که در راه خدا پا گذارند سعادتمند واقعی هستند».

‏‏کریم تا 6 ‏ماه مفقودالاثر بود. پس از این مدت من و مادرش قصد زیارت امام رضا (علیه السلام) را کردیم. جمعه ای بود، من آن روز به نماز جمعه نرفتم، عصر به مسجد رفتم. یکی از بچه ها بهم گفت: «می دانی که پیکر کریم را آورده اند؟». این در حالی بود که مسئولین، هیچ گونه خبری به ما نداده و ما را از آوردن پیکر شهیدمان مطلع نکرده بودند. کمی ناراحت شدم، زیرا ما در حال سفر بودیم و اگر می رفتیم و این عزیزان را می آوردند، معلوم نبود که مراسم پسر ما چه می شد.

‏روز شنبه ساعت 11 از بنیاد شهید نزد من آمدند. از آنها خواستم که برای بار آخر پسرم را ببینم. سوار آمبولانس شدم. شهادت کریم در سوم بهمن ماه سال 1366 ‏بود و پس از حدود 6 ‏ماه در شهریور ماه، پیکرش به دست ما رسید.

‏وارد بهشت صادق شدم. شهدا را داخل اتاقی گذاشته بودند. وقتی خواستم وارد اتاق شهدا شوم، گفتند: «‏اگر امکان دارد، داخل نشوید». گفتم: «یعنی من پسرم را نبینم». گفتند: «پیکر شهدا مدتها زیر خاک یا روی زمین بوده، شاید این عامل باعث شده که آسیبی به پیکر آنها وارد شده باشد». گفتم: «چرا مانع دیدار من با پسرم می شوید؟ مگر در من حالت غیر عادی و یا گریه و ناله می بینید، من بر خود تسلط دارم و مطمئن باشید که اصلأ ناراحت نخواهم شد».  

‏وارد اتاق شدم و بالای سر پسرم ایستادم. به جان خودش قسم که ذره ای تغییر نکرده بود. هنوز فانوسقه اش دور کمر و پوتین در پایش بود. گویی به خواب شیرینی فرو رفته و به آرامش ابدی دست یافته بود. ‏به طرز شگفت انگیزی بدنش سالم مانده و تنها جراحاتی در ناحیه شکم داشت.

«پدر شهید عبدالکریم افتخارکار»
  • آزاده بوشهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی