شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

سردار جنگهای نامنظم شهید علیرضا ماهینی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۴۷ مطلب با موضوع «رهیافتگان به دین اسلام» ثبت شده است

۱۱
مرداد


«روبرت سلمان رایکو» فرزند یک تاجر است، تجارت را رها کرده و حالا در قم به پژوهش و ترجمه متون دینی می‌پردازد. روبرت سلمان می‌گوید: نخستین باری که امام رضا (علیه السلام) را زیارت کردم ۲۰ سال پیش بود.

تازه مسلمان ایتالیایی با بیان اینکه نخستین زیارت برای من بزرگترین آرزوی زندگی‌ام بود، می‌افزاید: پیش از مهاجرت به ایران در کشورم یک مشکلی برایم پیش آمده بود و روی دلم سنگینی می‌کرد. هیچ راهی برای رفع آن نداشتم. همان جا تصمیم گرفتم امام رضا (علیه السلام) را زیارت کنم. آن تصمیم و نذر زیارت سبب شد بار روانی آن مشکل از بین برود.

«روبرت سلمان رایکو» که در دوره تحقیق درباره اسلام و تشیع به حقانیت اهل بیت (علیهم ‌السلام) پی برده بود، می‌گوید: قبل از زیارت امام هشتم (علیه السلام) با مطالعه به شناخت درباره امام رسیده بودم. وی درادامه اظهار می‌دارد: من معتقدم هر فردی در هر جای دنیا باشد وقتی دلش نزد امام رضا (علیه‌السلام) و روحش در حرم باشد، بی‌گمان به آرامش می‌رسد.

این تازه مسلمان ایتالیایی درباره حس و حال اولین زیارتش می‌گوید: وقتی وارد حرم شدم، تنها چیزی که دیدم عشق بود. زیارت اولم برابر بود با تجربه همه احساس‌های خوب دنیا در یک لحظه؛ عشق امام در دلم می‌جوشید و از طرفی ابهت مقام امامت همه وجودم را گرفته بود. احساس احترام، صمیمیت، خوف و رجاء در وجودم جاری شده بود.

روبرت سلمان سعی می‌کند هر ساله به زیارت امام رضا (علیه السلام) بیاید، او درباره زیارتهای بیست ساله گذشته‌اش می‌گوید: هر چند هیچ زیارتی مانند نخستین دیدار نمی‌شود، اما هر مرتبه به زیارت می‌آیم هنوز همان حس آرامش را دارم. برای رسیدن به حال و مقام معنوی باید تلاش کرد و این کار هم مبارزه با نفس می‌خواهد.

این پژوهشگر و مترجم متون دینی ادامه می‌دهد: سالهاست به ترجمه متون دینی می‌پردازم و امیدوارم این دهه کرامت به کارم برکتی بدهد تا بتوانم متون امام رضا (علیه‌السلام) را ترجمه کنم.

«رهیافتگان»
  • آزاده بوشهری
۱۰
مرداد


«گراسیوس» جوان ۳۴ ساله اهل فیلادلفیا درباره تغییر مذهب خود اظهار داشت: من در یک خانواده مذهبی و معتقد مسیحی بزرگ شدم و همیشه سئوالاتی داشتم که پاسخ آن‌ها را نمی‌یافتم. وی ادامه داد: بسیاری از دانش آموزان مدارس من را مهاجران مسلمان تشکیل می‌دهند که ارتباط با آنها موجب شد تا دریچه ای به سوی حقایق برایم گشوده شود.

این تازه مسلمان با بیان اینکه نوع زندگی و رفتار این کودکان درس بزرگی را به من داد، افزود: این رابطه دوستانه ثمرات زیادی برای من داشت و موجب آشنایی با دین اسلام و به ویژه مذهب تشیع شد. با توجه به اینکه اغلب این دانش ‌آموزان غیر قانونی به کشور یونان مهاجرت کرده‌اند، در شرایط سختی زندگی می‌کنند و دست از تلاش برای آموختن و آگاهی بر نمی‌دارند.

این جوان یونانی تاکید کرد: این تلاش از باور عمیق درونی آنها و ایمان و توکلی که به خداوند دارند ریشه می‌گیرد، همان کسی که هر روز برای صحبت با او به نماز می‌ایستند و روزهای گرم و طولانی تابستان را روزه می‌گیرند.

وی با بیان اینکه مسیحیان روز و مکان مشخصی برای صحبت با خدا و دعا و نیایش دارند، افزود: اما مسلمانان برای عبادت زمان و مکان مشخصی همانند مسیحیان که فقط در کلیسا عبادت می‌کنند ندارند و می‌توانند هر لحظه با خدای خویش راز و نیاز کنند و این بزرگترین حسن دین اسلام است.

این معلم یونانی تصریح کرد: اعتقاد من این است که اسلام دین صلح آمیزی است و تلاش می‌کند تا با همه رابطه خوبی داشته باشد.

وی با ابراز خشنودی از اینکه دولت یونان قول احداث مسجد در یونان را داده است، گفت: علیرغم مخالفت‌های کلیسای ارتدکس یونان، امیدوارم روزی درهای مسجد به روی مسلمانان یونان نیز گشوده شود.

«رهیافتگان»


  • آزاده بوشهری
۰۹
مرداد


خیلی دوست داشتم با مریم به این سفر معنوی بروم اما مشکل پدر و مادرم بودند به پدر و مادرم نگفتم که به سفر زیارتی فرهنگی می‌رویم بلکه گفتم به یک سفر سیاحتی که از طرف مدرسه است می‌رویم اما باز مخالفت کردند دو روز قهر کردم لب به غذا نزدم ضعف بدنی شدیدی پیدا کردم ۲۸ اسفند ساعت ۳ نیمه شب بود هیچ روشی برای راضی کردن پدر و مادرم به ذهنم نرسید با خودم گفتم خوب است دعای توسل بخوانم.

کتاب دعا را برداشتم و شروع کردم خواندن هر چه بیشتر در دعا غرق می‌شدم احساس می‌کردم حالم بهتر می‌شود. نمی‌دانم در کدام قسمت از دعا بود که خوابم برد. در عالم رؤیا دیدم در بیابان برهوتی ایستاده‌ام. دم غروب بود، مردی به طرفم آمد و به من گفت: «زهرا، بیا بیا». بعد ادامه داد: «می‌خواهم چیزی نشانت بدهم». با تعجب گفتم: «آقا ببخشید من زهرا نیستم اسمم ژاکلین است». ولی هر چه می‌گفتم گوشش بدهکار نبود، مرتب مرا زهرا خطاب می‌کرد.

راه افتادم به دنبال آن مرد رفتم در نقطه‌ای از زمین چاله‌ای بود اشاره کرد به آنجا و گفت: «داخل شو». گفتم این چاله کوچک است، گفت: «دستت را بر زمین بگذار تا داخل شوی». به خودم جرئت دادم و اینکار را کردم. آن پایین جای عجیبی بود، یک سالن خیلی بزرگ که از دیوارهای بلند  و سفیدش نور آبی رنگی پخش می‌شد. آن نور از عکس شهدا بود که بر دیوارها آویخته بود. انتهای آن عکس‌ها عکس رهبر انقلاب آقا سید علی خامنه‌ای قرار داشت. به عکس‌ها که نگاه کردم می‌دیدم که انگار با من حرف می‌زنند ولی من چیزی نمی‌فهمیدم تا اینکه رسیدم به عکس آقا.

آقا شروع کرد با من حرف زدن، خوب یادم است که ایشان گفتند: «شهدا یک سوزی داشتند که همین سوزشان آن‌ها را به مقام شهادت رساند. مانند شهید جهان‌ آرا، شهید همت، شهید باکری، شهید علمدار و…». همین که آقا اسم شهید علمدار را آورد پرسیدم ایشان کیست؟ چون اسم بقیه را شنیده بودم ولی اسم علمدار به گوشم نخورده بود. آقا نگاهی به من انداختند و فرمودند: «علمدار همانی است که پیش شما بود، همانی که ضمانت شما را کرد تا بتوانی به جنوب بیایی».

به یک باره از خواب پریدم. خیلی آشفته بودم، نمی‌دانستم چکار کنم. هنگام صبحانه به پدرم گفتم که فقط به این شرط صبحانه می‌خورم که بگذاری به جنوب بروم. او هم شرطی گذاشت و گفت به این شرط که بار اول و آخرت باشد. باورم نمی‌شد پدرم به همین راحتی قبول کرد. خیلی خوشحال شدم به مریم زنگ زدم و این مژده را به او دادم. اینگونه بود که به خاطر شهید علمدار رفتم برای ثبت‌نام موقع ثبت‌نام وقتی اسم مرا پرسید مکث کردم و گفتم زهرا، من زهرا علمدار هستم. بالاخره اول فروردین ۱۳۷۸ بعد از نماز مغرب و عشاء با بسیجی‌ها و مریم عازم جنوب شدیم کسی نمی‌دانست که من مسیحی هستم به جز مریم. در راه به خوابم خیلی فکر کردم.

از بچه‌ها درباره شهید علمدار پرسیدم اما کسی چیزی نمی‌دانست وقتی به حرم امام خمینی رسیدیم در نوار فروشی آنجا متوجه نوارهای مداحی شهید علمدار شدم. کم مانده بود از خوشحالی بال در بیاورم. چند نوار مداحی خریدم. در راه هر چه بیشتر نوارهای او را گوش می‌دادم بیشتر متوجه می‌شدم که آقا چه فرمودند. در طی چند روزی که جنوب بودیم فهمیدم اسلام چه دین شیرینی است و چقدر زیباست. وقتی بچه‌ها نماز جماعت می‌خوانند من کناری می‌نشستم زانوهایم را بغل می‌گرفتم و گریه می‌کردم گریه به حال خودم که با آن‌ها زمین تا آسمان فرق داشتم.

شلمچه خیلی با صفا بود، حس غریبی داشتم. احساس می‌کردم خاک آنجا با من حرف می‌زند. با مریم دعا می‌خواندیم یک آن احساس کردم شهدا دور ما جمع شده‌اند و زیارت عاشورا می‌خوانند. منقلب شدم و از هوش رفتم. در بیمارستان خرمشهر به هوش آمدم. صبح روز بعد هنگام اذان مسئول کاروان خبر عجیبی داد. تازه معنای خواب آن شبم را فهمیدم. آن خبر این بود که امروز دوباره به شلمچه می‌رویم چون قرار است امام خامنه‌ای به شلمچه بیایند و نماز عید قربان را به امامت ایشان بخوانیم. از خوشحالی بال درآورده بودم به همه چیز در خوابم رسیده بودم.

بعد که از جنوب برگشتیم تمام شک‌هایم به یقین بدل گشت آن موقع بود که از مریم خواستم راه اسلام آوردن را به من یاد دهد. او هم خیلی خوشحال شد. وقتی شهادتین را می‌گفتم احساس می‌کردم مثل مریم و دوستانش من هم مسلمان شده‌ام.

«رهیافتگان»
  • آزاده بوشهری
۰۸
مرداد


اسلام چیزی است که همه به آن نیاز دارند (قسمت دوم)

اسلام به ما یاد می دهد اگر به یاد خدا باشیم هر کاری که انجام می دهیم برای خداست و عبادت محسوب می شود. در نتیجه همیشه با به یاد خدا بودن تمام افکار و اعمالمان از اهداف ناسالم دور می شود و روی خوبی ها متمرکز می شود. جنبه هایی از اسلام تا حدی برای من مشکل بود و هست. با وجود این من هر روز از خداوند به جهت این که به من اجازه داد تا تغییرات اساسی  در زندگی خود اعمال کنم تشکر می کنم. ان شاالله همچنان یک مسلمان خوب بمانم.

به عنوان یک آمریکایی سفید پوست در طبقه متوسط، بسیاری از جنبه های فرهنگی اسلام با آنچه من و نزدیکان من در گذشته بودیم متفاوت است. در حقیقت زمانی که من در نهایت خبر شهادتین گفتن و مسلمان شدن خود را به خانواده ام دادم تقریبا تمام سئوالات و نگرانی آنها در رابطه با تفاوت فرهنگی مانند ازدواج، زندگی اجتماعی، خانواده و غیره بود. آنها بسیار کمتر در رابطه با اعتقادات کلی من درباره خدا و شیوه های مذهبی نگران بودند. برای خانواده، دوستان و همکاران من مسلمان شدن ضرورتاً یک تغییر منفی محسوب نمی شد. اما نیازمند حجم وسیعی از آموزشها در رابطه با اسلام برای آنها است.

در حقیقت بر اساس آموزه های خود فرایند به اشتراک گذاشتن حقایق اسلام با آنها پایان ناپذیر است زیرا محدودیتی برای اطلاعاتی که ما می توانیم کسب کنیم وجود ندارد و این مسئولیت همه ماست که هر اطلاعات صحیحی که در رابطه با اسلام داریم را به اشتراک بگذاریم. زیرا کسب اطلاعات صحیح یک جز حیاتی برای رشد یک مسلمان است. داشتن یک استاد که به من آموخت چگونه اسلام را در زندگی روزمره خود اعمال کنم همه این تفاوتها را برای من ساخت و به من کمک کرد تا تمام مشکلاتی که در گذشته داشتم را مدیریت کنم.

داشتن یک فرد مطلع که هر زمان که سئوالی برایت پیش می آید بتوانی به او مراجعه کنی یک دلگرمی است. اسلام دینی نیست که با روش هایی همانند مسیحیت و یهودیت در طول سالیان گذشته استدلال شود. اسلام یک راه روشن است که باید به همان صورت که خداوند ما را راهنمایی کرده است دنبال شود این راه توسط زندگی پیامبر محبوب ما حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)، همراهان او، مقدسین و علمای اسلام به ما عرضه شده است.

در این دوره و زمان و در این جامعه تشخیص می تواند مقداری دشوار باشد به خصوص زمانی که ما به طور پیوسته با سئوالات و شک هایی مواجهیم که از سمت افرادی است که به ظاهر خصومتی با اسلام ندارند اما کمبود کلی در ایمان آنها می تواند اثر زیان باری روی شخصی بگذارد که کارهای آنها را بر پایه عشق به خداوند می گذارد. همچنین آسان نیست که در محیطی باشیم که پیوسته توسط خواهشهای نفسانی بمباران شویم که به عنوان جنبه های عادی و رایج زندگی روزمره مشاهده می شود. اما زمانی که ما حمایت یک استاد مطلع و با تجربه را داشته باشیم که قادر است آموزه های جهانی اسلام را در زندگی خود اعمال کند در این صورت حقیقت از خطا جدا می شود. دقیقا به همان صورت که خداوند در قرآن توضیح داده است.

اینگونه ما می توانیم بفهمیم که چگونه اسلام را در زندگی خود اعمال کنیم و در نتیجه از نعمتهای فراوان خداوند بهره مند شویم. برای ارزیابی شخصی که ادعای داشتن اطلاعات درست می کند باید به این توجه کنیم که چه قدر آن را در زندگی خود به کار می برد. اگر اعمال آنها از آموزه های ایشان پشتیبانی کرد در این صورت ما باید به آنها به عنوان راهنما نگاه کنیم.

سفر من به اسلام هر چند کوتاه بود، تجربه ای بود که موجب تغییر زندگی ام شد. چیزی که با گذشت زمان بیشتر و بیشتر من را سپاس گذار خداوند متعال می کند. محدوده رحمت خداوند تنها از چشم انداز کسی به طور کامل درک می شود که خودش را غرق خداوند و امیال خود را تسلیم او کرده باشد. این چیزی است که من از طریق اسلام برای آن تلاش می کنم. این مبارزه ای است که ما باید در هر لحظه برای آن بجنگیم.

من به زندگی خودم قبل از اسلام و بازتابهای آن روی راه های متفاوتی که در جستجوی راهنمایی بودم نگاه می کنم. من به تمام عقیده های متفاوتم در رابطه با این که واقعا خدا کیست و ما چگونه می توانیم به او نزدیک شویم فکر می کنم. حال به گذشته می نگرم و لبخند می زنم و شاید گاهی اشک می ریزم زیرا حال من حقیقت را می دانم. به وسیله اسلام من می دانم که چرا افرادی که به خدا ایمان ندارند ترس های بسیاری در وجودشان هست. پس زندگی بدون خداوند می تواند بسیار ترسناک باشد.

حال من برنامه نهایی خود آموز دارم. این برنامه خودآموز بدون خود استاید راهی است که همه چیز را در جای مناسب خود قرار می دهد. اکنون زندگی با معنی شده است. اکنون می دانم که چرا اینجا هستم، کجا می خواهم بروم، می خواهم زندگی ام چه باشد، چگونه می خواهم زندگی کنم و در کل چه چیزی مهمترین مسئله است نه تنها برای من بلکه برای همه. من آرزو دارم و دعا می کنم که سایر افرادی که هنوز راه درست را نیافته اند بتوانند آنچه را که من احساس کردم احساس کنند.

«رهیافتگان»
  • آزاده بوشهری
۰۷
مرداد


اسلام چیزی است که همه به آن نیاز دارند (قسمت اول)

آشنایی من با اسلام از زمانی که در شهر نیویورک در سال ۱۹۹۸ فارغ التحصیل شدم آغاز شد. تا آن زمان  به مدت ۲۵ سال یک مسیحی پروتستان بودم اما به اعمال دینی نمی پرداختم. بسیار به معنویت و روحانیت علاقه مند بودم و به دنبال چیزی می گشتم که مجبور به انجام آن با دین سازمان یافته نباشم. مسیحیت برای من غیر قابل دسترس بود و همچنین آن را مناسب زمانها نیافتم. برایم دشوار بود که چیزی را پیدا کنم که بتوانم در تمام زندگی ام آن را به کار بندم. این از هم گسیختگی در مسیحیت مرا سوق داد تا از هر چیزی که ادعا می کرد این مذهب سازمان یافته است اجتناب کنم.

دلیل من از نا امیدی از مسیحیت در رابطه با  اطلاعات و راهنمایی ضعیف پیرامون ذات خداوند و ارتباط اشخاص با او بود. ما گمان می کردیم که باید این ارتباط را با حضرت مسیح (علیه السلام) داشته باشی، کسی که از یک طرف مرد بود و از طرف دیگر الهی. فرضیه ی پسر خدا بودن مسیح در مسیحیت باعث شد که من به جستجوی چیزی باشم که بتواند شناخت بهتری از خدا به ما ارائه کند. چرا من نمی توانستم مستقیما از خداوند درخواست کنم؟ چرا من باید تمام دعا ها را با جمله «به نام عیسی مسیح» آغاز می کردم و با همین جمله به پایان می بردم؟ چگونه یک خالق فنا ناپذیر می تواند به شکل یک مرد درآید؟ تعدادی سئوال بود که من نمی توانستم آنها را حل کنم. بنابراین من تشنه نگرشی درست ، واضح و مستقیم درباره دین بودم که بتواند در زندگی من را درست راهنمایی کند و تنها عقاید تعصب آمیز نباشد.

زمانی که در مقطع تحصیلات تکمیلی بودم یک هم اتاقی یهودی داشتم که دانشجوی هنرهای رزمی بود. زمانی که با او زندگی می کردم او در حال مطالعه یک هنر به نام سیلات بود. سیلات یک هنر رزمی باستانی مالزی بود که بر اساس آموخته های اسلام پدید آمد. زمانی که هم اتاقی من از کلاسهای سیلات خود بازمی گشت برای من از بعد معنوی آن سخن می گفت. به همین دلیل من هم به یادگیری  هنر های رزمی علاقه مند شدم و تصمیم گرفتم که هم اتاقی ام را  همراهی کنم.

آشنایی من با اسلام در اولین کلاس من در نیویورک آغاز شد هر چند من در آن زمان متوجه آن نشدم. بنابراین استادم (Cikgu) را ملاقات کردم. (Cikgu به معنای استاد مالایا است). مردی که اساس و جهت گیری اسلام را به من ارائه کرد. در حالی که من در فکر اشتغال به عنوان رزمی کار بودم ، او راه های سمت اسلام را من نشان داد.

از همان ابتدا من شیفته  اسلام شدم و سعی می کردم حداکثر زمان ممکن را با استاد خود بگذرانم. به این دلیل که من و هم اتاقی ام به یک اندازه به سیلات علاقه مند بودیم به خانه استاد می رفتیم و تا جایی که می توانستیم از علم ایشان بهره می بردیم. در حقیقت تا زمان فارغ التحصیل شدن در مقطع تحصیلات تکمیلی در بهار ۱۹۹۸ با دعوت استاد تمام تابستان را با استاد زندگی کردیم. با افزایش آموخته های من درباره سیلات دانش من درباره اسلام نیز افزایش یافت، دینی که پیش از آشنایی با سیلات خیلی کم در رابطه با آن اطلاعات داشتم. چون در حال یادگیری اسلام بودم بیشتر به آن علاقه مند می شدم. به دلیل این که من در خانه استادم آموزش دیدم و در محضر مسلمانان مومن بودم به طور مداوم در معرض  مناظره و شیوه های اسلام بودم.

اسلام شیوه زندگی کامل است. زمانی که شما در یک محیط اسلامی هستید نمی توانید آن را از زندگی روزمره خود جدا کنید. بر خلاف دین مسیحیت، که جدایی بین زندگی و مذهب را موجب می شود، اسلام از پیروان خود می خواهد که پرستش خدا را با تمام کارهایی که انجام می دهیم ادغام کنیم. بنابراین زمانی که با استاد خود زندگی می کردم من در دین اسلام غوطه ور بودم و مستقیما تجربه می کردم که دین چگونه می تواند تمام زندگی یک فرد را تحت تاثیر قرار دهد.

در ابتدا اسلام برای من بسیار جدید، متفاوت و قدرتمند بود. همچنین در جهات مختلف بسیار بیگانه بود و بسیار سخت فهم بود. در آن زمان من از جهات بسیاری روشن فکر بودم و از هر چیز تحمیلی و با تعصب بدون در نظر گرفتن نویسنده آن اجتناب می کردم. با گذشت زمان و افزایش دانسته های من از اسلام به تدریج به این نتیجه رسیدم  چیزی که در ظاهر به عنوان عقاید تعصب آمیز مذهبی شناخته می شود در واقع شیوه زندگی است که توسط خالق ما (یا اصطلاح عربی «دین» که از  خدا است) به ما مطرح شده است.

این شیوه زندگی که من بعدها فرا خواهم گرفت، راه درستی به سمت سعادت و رستگاری است. تنها راه نفسانی و سطحی از زندگی که جامعه و فرهنگ من ترویج می کند نیست. چه کسی بهتر از خالق حکیم می داند که بهترین روش زندگی برای انسان ها چیست؟

پس از اولین کلاس سیلات من در شهر نیویورک تا روز ۳۰ جولای ۱۹۹۹ که شهادتینم را گفتم من خودم را تحت آزمایشی قرار دادم که از دو تجربه بزرگ تشکیل شده بود. اول فرایند پرسش از فرهنگی که در آن رشد کرده بودم و دوم تلاش برای درک ماهیت حقیقی خدا و نقش دین در زندگی. این به آن اندازه که مردم فکر می کردند مشکل نبود. من در آمریکا بزرگ شدم. چیز زیادی نمی دانستم. در نتیجه یک استاد با استعداد و اطلاعات جهت توضیح حقیقت ارتباط برقرار کردم.

در فرهنگ آمریکایی ما به طور مداوم  را با ارضای نفس بمباران می شویم. اما خداوند تنها کسی که می تواند واقعیت را به ما ارائه کند و ما را به راه راست هدایت کند. بخش عظیمی از وقت من صرف پژوهش و کار کردن روی بیماریها و معضلات جامعه می گذرد. زمانی که  بیشتر درباره رابطه اسلام یاد گرفتم به این نتیجه رسیدم که بیماریهای اجتماعی به طور اولیه از رفتارهای ناسالم و رفتارهای اجتماعی ناکارآمد منشا می گیرد.

از آنجا که اسلام یک روش زندگی است که به طور کامل روی سالم ترین و مثبت ترین روش برای مدیریت کردن زندگی مان در هر زمینه تمرکز کرده است و همیشه همین گونه خواهد بود، تنها پاسخ درست در رابطه با معضلات اجتماعی را بیان می کند. با توجه به این ادراک، من نه تنها بر این موضوع مصمم شدم که اسلام برای زنگی روزمره من مناسب بود بلکه شروع به درک کردن این موضوع کردم که چرا با سایر مذهب ها متفاوت است. تنها اسلام، اطلاعات و راهنماییهایی برای تمام جنبه های زندگی ارائه می دهد. تنها اسلام راهی برای دستیابی به سلامتی و شادی در تمام ابعاد زندگی ارائه می دهد. (ابعاد فیزیکی، معنوی، ذهنی، مالی و غیره) تنها اسلام هدفی روشن برای زندگی به ما ارائه می کند.و تنها اسلام طریقه زندگی در  یک جامعه و مشارکت در آن را به ما نشان می دهد و فقط درباره شعار نمی دهد.

اسلام چیزی است که هر کسی به آن نیاز دارد و چیزی است که بسیاری از کسانی که آن را نیافته اند در جستجوی آن هستند. اسلام راهی است به سوی هدف، مراد، سلامتی و شادی زیرا اسلام راه مستقیمی به سوی منبع تمام قدرتی است که ما می توانیم به آن نیاز داشته باشیم یعنی الله. زمانی که من عملا مسلمان شدم به درستی متوجه چگونه احاطه پیدا کردن به روش زندگی شدم. دقیقا تمام چیزهایی که ما برای عمل کردن آموخته ایم یک هدف مشخص دارد – برای به یاد خدا بودن. این تنها نمایانگر درخشش کامل و الهی دین است. در آن روش زندگی است که می تواند به تو نشان دهد که چگونه خالق خود را به یاد بیاوری به آسانی سلام کردن بر کسی، لباس پوشیدن در صبح یا بیدار شدن از خواب. (ادامه دارد)

«رهیافتگان»
  • آزاده بوشهری
۰۶
مرداد


«ویدال ماروین گابریل» جوان ۲۲ ساله ای که قهرمان تکواندو فیلیپین و دانشجوی رشته هوا فضا است، همزمان با سالروز شهادت امام  جعفر صادق (علیه السلام)  با حضور در گلزار شهدای رشت و خواندن شهادتین به دین مبین اسلام و مذهب تشیع مشرف شد.

وی بعد از مسلمان شدن اسم علیرضا را برای خود انتخاب کرد. جوان فلیپینی در گفتگو با خبر نگار خبرگزاری صدا و سیما گفت: در نظر دارد بعد از بازگشت به فلیپین دین اسلام را در کشور خود  ترویج کند. ویدال ماروین گابریل افزود: از طریق مربی ورزشی ام که یک گیلانی است با دین اسلام آشنا شدم.

«رهیافتگان»
  • آزاده بوشهری
۰۵
مرداد


لطفا خودتان را معرفی کنید.

اسم من سوزان است و ۳۱ سال دارم. در روستایی در انگلستان به دنیا آمدم. در یک خانواده دوست داشتنی به همراه یک خواهر کوچکتر بزرگ شدم. از ۱۶سالگی کار در شرکتی را شروع و به سختی کار کردم و به موقعیت شغلی فعلی خودم افتخار می کنم. برای اینکه در آینده معلم شوم، در ۱۹ سالگی به دانشگاه رفتم. هر چند در سال دوم به خاطر شغلم رهایش کردم.

لطفا بگویید چگونه با اسلام آشنا شدید؟

به خاطر پیشرفت هایی که در کارم داشتم، این فرصت به من داده شد که در سال ۲۰۱۳ به مدت یک سال به یک شهر بزرگتر در شمال لندن بروم. در روز اول کاری، متوجه شدم صدها نفر از نژادها، دینها و فرهنگهای مختلف برای من کار می کنند. همینطور متوجه شدم که اگر بخواهم با آنها ارتباط برقرار کنم و قدرت رهبری آنها را داشته باشم، نیاز دارم یک سری تحقیقاتی انجام دهم. اینجا بود که با اسلام آشنا شدم. به سرعت دوستان زیادی پیدا کردم و از آنها سوالات زیادی در مورد دینشان پرسیدم. هیچ کس مثل دوستان مسلمانم سوالات مرا به چالش نمی کشید. متوجه شدم مسلمانانی که با آنها کار می کنم بسیار به دین خود افتخار می کنند و یک جامعه بسیار صمیمی ای هستند. آنها از من دعوت کردند تا به طور عمیق تر در مورد مسیحیت مباحثه داشته باشیم که متاسفانه من خیلی نمی توانستم در مورد دینم حرف بزنم. در واقع آنها در مورد دین من بیشتر از من قادر به سخن گفتن بودند. هر قدر صمیمی تر می شدیم، سوالات و بحث های دوستانه بیشتری در مورد حقیقت دین اسلام می کردیم. هر روز در مورد حرف هایی که به من می زدند در اینترنت تحقیق می کردم تا نقصهایی از این دین پیدا کنم. با هر جوابی که به سراغشان می رفتم، جوابی برای آن داشتند. خیلی متعجب شدم که هیچ کدام از سوالهای من آنها را آشفته نمی کند. آنها کاملا مطمئن بودند که اسلام حقیقت است حتی اگر جواب کاملی به من نمی دادند، روز بعد با جوابی محکم و کامل بازمی گشتند.

چه چیز شما را به سمت اسلام کشاند؟ دقیقا چه چیز اسلام برای شما جذاب بود؟

بعد از ماه ها بحث در مورد دین ها، کم کم همه چیز برایم معنی خاصی گرفت. مثل یک اسفنج، همه چیز را جذب می کردم و مباحثه های ما ساعت ها طول می کشید. هر بار احساس می کردم تکه ی دیگری از پازل را پیدا کردم. فهمیدم چرا عشق من به خدا اینقدر زیاد و عبادات مسیحی من اینقدر ضعیف است. اسلام حقیقت بود و دیگر نمی خواستم منکرش شوم. شهادت دادن تنها کاری بود که باید می کردم. تا آنجایی که یادم هست، بسیار به خدا وصل بودم. از وقتی بسیار کوچک بودم با او صحبت می کردم و وقتی هم که بزرگ شدم این عادت را ترک نکردم، هر چند داستانهای انجیل و ارتباط آن با زندگی خودم را درک نمی کردم. از زمانی که شروع به یاد گرفتن اسلام کردم، همه چیز معنای خاصی به خود گرفت. لحظات بی شماری که هم از لحاظ احساسی و هم از لحاظ عقلی به زندگی قرن ۲۱ من ربط داشت. قرآن به من ربط داشت.

عکس العمل خانواده بعد از مسلمان شدن شما چه بود؟ با مردمی که شما را می شناختند، به مشکل برخوردید؟ دین همسر شما چیست؟

من در سال گذشته مباحثه های زیادی با والدینم داشتم و آنها مشکلی در این زمینه نداشتند، اما نگران این بودند که من از تصمیمی که گرفتم پشیمان شوم.  والدینم بعد از مسلمان شدنم مشکلی نداشتند فقط برخی جملات مانند اینکه «هیچ وقت گوشت حلال در این خانه سرو نمی شود» باعث می شد مادرم گلایه کند. هر زمان که فرصتی پیش می آمد در مورد اسلام با آن ها صحبت می کردم و خیلی جالب بود که دقیقا همان سوالات سطحی و خنده دار و سوء تفاهم هایی که من در اوایل یادگیری ام می پرسیدم، آنها از من می پرسیدند. بعد از این بحث ها و به دلیل تغییر رفتارم و تبدیل شدن به یک دختر نرم تر و دوست داشتنی تر، آنها تصمیم مرا پذیرفتند. بعد از دو سال قوی تر و محکم تر از گذشته من و تصمیمی که گرفتم را حمایت می کنند. دوستان زیادی را به خاطر اینکه دیگر علایق مشترکی نداریم از دست دادم. هر چند انسانهای زیادی هستند که می دانم همیشه کنارم می مانند، مهم نیست که در دادگاه زندگی چه حکمی برای من صادر شود. همسر من یک مسلمان کشمیری متولد انگلیس است و ما همیشه راهنمای یکدیگر در زمینه دینی هستیم.

به عقیده شما زیباترین آیه قرآن چیست؟ چرا؟

آیه الکرسی. این آیه اولین آیه ایست که یاد گرفتم و در قلبم نگه داشتم. قدرتی که این آیه دارد، همیشه باعث احساس امنیتم می شود و فکر می کنم که به وسیله الله محافظت می شوم.

عقیده شما راجع به حجاب چیست؟ آیا حجاب روی زندگی شخصی شما اثرگذار بوده است؟ فکر می کنید حجاب تنها مختص مردان است؟

بی صبرانه مشتاق بودم که حجابم را بپوشم. احساس نیاز به پوشش داشتم و حتی قبل از گفتن شهادتین، حجاب داشتن را با گذاشتن روسری بر سرم، در خانه تمرین می کردم. وقتی برای همیشه شروع به گذاشتن حجاب کردم، گاهی اوقات برایم سخت بود. فهمیدم دیگر هر جایی که قبلا عادت داشتم بروم، نمی توانستم بروم. هر جا که می رفتم، مردم به من زل میزدند. برخی از فامیل و دوستانم فکر می کردند من دیوانه شده ام که دوست دارم خودم را بپوشانم. چرا که فکر می کردند پوشیدن زیبایی زن اشتباه است. با این وجود هر روز حجابم را حفظ می کردم و زمانی که فواید پوشیدن حجاب را دیدم، بیشتر عاشقش شدم. احساس ملکه ای را داشتم که با تاجش بیرون می رود. به تمام خواهرانم توصیه می کنم که حجاب داشته باشند و ببینند پوشیده بودن چه حس قدرت بخشی است. به عقیده من حجاب مردان مودب بودن و پوشیدن چشمشان از خواهران مسلمانشان است.

چه حسی داشتید وقتی برای بار اول نماز خواندید؟ ۵ بار نماز خواندن در روز برای شما سخت نیست؟

من نماز خواندن را برای ماه رمضان اولم یاد گرفتم. علی رغم اینکه نمازم را کامل و خوب نخواندم، ولی ارتباطی با خدا حس کردم که این ارتباط را با هیچ کس نداشتم. بارها در نمازم به درگاه خدا گریه می کردم و همین باعث احساس آرامش در من می شد. ۵ بار نماز خواندن در روز برای من خیلی سخت بود، چرا که مرا از روند زندگی نرمال روزانه ام خارج می کرد. به عقیده من باید سخت تلاش کنیم که در این زندگی پر هیاهو، پایبند به این واجب باشیم. هر چند غیر ممکن نیست و آزمایشی برای وقف خودمان به الله است.

اگر بخواهید چند کلمه در مورد زیبایی های اسلام، حس آرامش و صلحی که در این دین به دست آورده اید بگویید، چه خواهید گفت؟

روزی که من شهادتین را گفتم، بزرگترین روز زندگی من بود. حقیقتا عقیده دارم، شروع زندگی من همان روز بود. الله مرا بخشید، بنابراین من هم توانستم خودم را ببخشم. مسلمان بودم حس غرور خاصی به من می دهد. این دین دیگر شخصیت و هویت من است. مردم قبل اینکه نام مرا بدانند، می دانند که من مسلمانم. اکنون زندگی ام معنای کاملی دارد. تمام آرزویی که دارم این است که والدین و خواهرم مانند من مسلمان شوند من اسلام را به آن ها نشان دهم، همانطور که برادران و خواهرانم راه را به من نشان دادند.

«رهیافتگان»
  • آزاده بوشهری