چند مدتی که از انقلاب گذشت و صدام بعثی به ایران حمله کرد، حسین وارد جهاد سازندگی شد و فوری به جبهه اعزام گردید. مرتبه ی اول که به جبهه رفت، طوری مجروح شد که انتظار زنده ماندنش را نداشتیم...
چند مدتی که از انقلاب گذشت و صدام بعثی به ایران حمله کرد، حسین وارد جهاد سازندگی شد و فوری به جبهه اعزام گردید. مرتبه ی اول که به جبهه رفت، طوری مجروح شد که انتظار زنده ماندنش را نداشتیم...
در یکی از عملیات جنوب و در یک بعد از ظهر گرم که آتش از زمین و هوا به همراه گلوله های آتشین می رباید، مجروحی را آوردند که شما مجسم کنید که یک ترکش توپ به صورتش خورده بود که به اندازه نصف یک کله قند بود...
در آمریکا از یک پدر و مادر کاتولیک متولد می شود. سوزان به عنوان یک مسیحی مطالعات مذهبی بسیاری داشته تا اینکه برادرش مسلمان می شود. او نیز سؤالاتی در مورد دین اسلام از ایشان می پرسد. آقای اوبری آیاتی در مورد حضرت مسیح (علیه السلام)، حضرت مریم (سلام الله علیها) و حجاب برای خواهرش می خواند که نهایتا به مسلمان شدن ایشان ختم می گردد....
بغضم گرفته بود، با قطرات اشک من دانه های برف از پشت شیشه شبیه قطرات باران می شد. در حال خودم بودم که سنگینی دستی را روی شانه هایم احساس کردم. برگشته و دیدم قاسم در حال خندیدن است. بغضم ترکید، سر بر روی شانه های قاسم گذاشتم و های های گریه کردم...
تو که از یاد بردی در قفس شوق رهایی را / چه می خوانی کجائید ای شهیدان خدایی را
به کوی عافیت سردرگمی بیهوده می گردی / نمی یابی بلاجویان دشت کربلایی را
به جان عاشقان معشوق مظلوم است، باور کن / مبدل کن به عشقی بی ریا عاشق نمایی را
ز پا افتادم و کاری ز دستم بر نمی آید / که خوبان می خرند از اهل دل بی دست و پایی را
چنان شمعی که شد نقش مزارش اشک تنهایی / به آتش می کشم تا صبح تو، عصر جدایی را
تو می آیی و می گویند پیر می فروش آمد / به دست میگساران می دهی فرمانروائی را
تو می آیی و می بینم شهیدان باز می گردند / و آوینی روایت می کند فتح نهایی را
تو می آیی و مردم با نگاهت اُنس می گیرند / خدا آن روز معنا می کند مردم گرایی را
«شاعر ناشناس»
برای مطالعه «اشعار شهادت» لطفاً اینجا را کلیک کنید.
حواسم به اطرافم نبود، انگار اصلا به قول معروف تو باغ نبودم. هر بار که می خواستم برم بیرون، یه ربع جلوی آینه به خودم نگاه می کردم. اونم آینه قدی، تا وقتی بچه مدرسه ای بودم این اوضاع ادامه داشت، خودم اسمشو گذاشتم دوران جاهلیت…
چرا قبر هارون الرشید در سناباد کنار قبر امام رضا (علیه السلام) است؟ مگر پایتختش بغداد نبوده است؟ در آن زمان چگونه به سناباد آمده و آن جا دفن شده است؟ آیا امام رضا (علیه السلام) مدفون شدن خویش در کنار هارون را پیش بینی کرده بود؟....
کعبه ی اهل ولاست صحن و سرای رضا / شهر خراسان بُوَد کرب و بلای رضا
در صف محشر خدا مشتری اشک اوست / هر که در اینجا کند گریه برای رضا
کیست پناه همه جز پسر فاطمه / چیست رضای خدا غیر رضای رضا
بر سر دستش برند هدیه برای خدا / ریزد اگر دُرّ اشک، دیده به پای رضا
زهر جفا ریخت، ریخت شعله به کانون دل / خونِ جگر بود، بود قوت و غذای رضا
نغمه ی قدّوسیان بود به آمین بلند / حیف که خاموش شد صوت دعای رضا
یاد کند گر دَمی ز آن جگرِ چاک چاک / خون جگر جوشد از خشت طلای رضا
از در باب الجواد می شنوم دم به دم / یا ابتای پسر، وا ولدای رضا
بوسه به قبرش زدم، تازه ز طوس آمدم / باز دلم در وطن کرده هوای رضا
گر برود در جنان یا برود در جحیم / بر لبِ میثم بُوَد مدح و ثنای رضا
«غلامرضا سازگار»