شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

سردار جنگهای نامنظم شهید علیرضا ماهینی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۴۷ مطلب با موضوع «رهیافتگان به دین اسلام» ثبت شده است

۲۶
مرداد


تشرف تازه مسلمانان به حرم امام رضا (علیه السلام)

اسمش «دیانا ترانکو» است که در خانواده‌ای مسیحی در ایالت تگزاس در ایالات متحده آمریکا به دنیا آمده. مدت‌ها به فعالیت تبلیغ دین مسیحیت در کلیسا مشغول بود تا اینکه با دین اسلام آشنا شد. بعد از آن به ایران سفر کرد و مدتی در قم و تهران ضمن تحصیل به تحقیق درباره اسلام پرداخت. در این مدت بارها به مشهد مقدس سفر کرد و به زیارت حضرت ثامن‌الحجج (علیه السلام) مشرف شد.

  • آزاده بوشهری
۲۵
مرداد


من پس از فارغ التحصیلی ازدانشگاه کمبریج، اسلام را پذیرفتم. پیش از آن من یک فرد کاتولیک پر از شک و تردید بودم. فردی معتقد  به وجود خدا اما همراه با بی اعتمادی به دینی سازمان یافته. قرآن نقش بسزایی در زندگی من داشت. در ابتدا من سعی کردم که با حالتی ستیزانه که بخشی از تلاش من برای اثبات اشتباه و گمراهی دوست مسلمانم بود، به قرآن تقرب جویم اما بعدها من خواندن آن را با ذهنی بازتر شروع کردم.

  • آزاده بوشهری
۲۴
مرداد


تشرف تازه مسلمانان به حرم امام رضا (علیه السلام)

غریب نیست اگر بنویسیم سهیل اسعد، دلداده و شیعه شده به ‌دست کرم و لطف حضرت ثامن‌الائمه (علیه السلام) است. حقیقت این است که زندگی ۴۰ ساله، فرصت مغتنمی برایش بوده تا هم خودش با سبک زندگی اسلامی آشنا شود و هم بیشتر از یکصد نفر را تا تشرف به مذهب شیعه همراهی کند. او اخیرا حدود ۳ سال در کشور اسپانیا مدیر مرکز اسلامی امام ‌رضا (علیه السلام) بود.

او درباره افتخار خادمی امام رضا (علیه السلام) توضیح می‌دهد: «در جشنواره‌ای که به نام مبارک امام ‌رضا (علیه السلام) در مشهد مقدس تحت عنوان دوازدهمین جشنواره بین‌المللی فرهنگی هنری امام ‌رضا (علیه السلام) برگزار شد، من را هم جزو گروه متسابقین به‌ حساب آوردند. در واقع فعالیت‌های بسیاری که در تبلیغ و ترویج فرهنگ شیعه در سطح جهان انجام داده‌ام بهانه این امر بود. در نهایت هم سابقه مدیریت مرکز اسلامی به نام آن حضرت در کشور اسپانیا موجب شد تا به‌ عنوان خادم انتخابی از من تقدیر شود».

سهیل اسعد درباره ارتباط معنوی‌اش با امام‌ رضا (علیه السلام) می‌گوید: «در این بارگاه لازم نیست که به زبان عربی حرف بزنی تا امام (علیه السلام) متوجه کلامت شود. حسن معاشرت با امام ‌رضا (علیه السلام) هم این است که انسان احساس می‌کند چون ایشان از کشور خود به سرزمین دیگری مهاجرت کرده، پس حس و حال غریبه‌ها را خوب درک می‌کند. من هم وقتی مسلمان شدم نخستین امامی که در غربتم به او توسل جستم و با او درد دل کردم امام ‌رضا (علیه السلام) بود، نخستین حرمی که به زیارتش مشرف شدم حرم امام ‌رضا (علیه السلام) بود، وقتی به ایران آمدم نخستین جایی که احساس تازه و زیبای مسلمانی را درک کردم حرم امام‌ رضا (علیه السلام) بود. هر چند نمی‌توانستم با مردم ایران به خوبی فارسی صحبت کنم اما با آن حضرت به خوبی درد دل می‌کردم، به همین دلیل می‌توانم بگویم امام ‌رضا (علیه السلام) مهم‌ترین و اثرگذارترین شخصیت در تمام طول زندگی من بوده است».

او ادامه می‌دهد: «گاهی اوقات که همراه با دوستانم از کشورهای دیگر برای زیارت به مشهد می‌روم، این نکته را در ذهن دارم و در گفت‌وگو با دوستان مطرح می‌کنیم که امام‌ رضا (علیه السلام) حال و هوای غریب‌ها را خوب می‌داند و به همین دلیل خارجی‌ها در حرم آن حضرت احساس غریبگی ندارند بلکه به‌ نظر می‌رسد آشنای خود را پیدا کرده‌اند و حالا می‌توانند هر قدر که می‌خواهند با او صحبت کنند. این حس آشنایی در کشور غریب خیلی به آدم می‌چسبد و باعث نشاط و انسباط خاطر می‌شود».

«سایت رهیافتگان»


  • آزاده بوشهری
۲۲
مرداد


ملانی فرانکلین با اسم مستعار مرضیه هاشمی، یکی از کسانی است که به انتخاب خودش از مسیحیت وارد دین اسلام و مذهب شیعه شده. او که در ایالت کلوراد در ایالات متحده آمریکا متولد شده، درس‌های خبرنگاری خوانده و در دوره دانشجویی‌اش به اسلام مشرف شده است.

نور اولیه اسلام هم از دوران انقلاب اسلامی ایران به قلبش تابید و همسر ایرانی‌اش با بردن او به جلسات مذهبی و از جمله حرم مطهر امام رضا (علیه السلام) در مشهد مقدس، زمینه آشنایی هر چه بیشتر او با اسلام را فراهم کرد.

او از دیدن شور و اشتیاق مسلمانان نسبت به امام رضا (علیه السلام) تعریف می‌کند: «مسلمان شدن من همزمان با شیعه شدنم بود. محبت امام رضا (علیه السلام) که نباشد، اسلامی هم باقی نمی‌ماند چون امام رضا (علیه السلام) مظهر رأفت و مهربانی و در عین حال تسلیم کامل و بندگی خداست و اگر ما این شخصیت را باور نداشته باشیم و نتوانیم یا نخواهیم از او الگو بگیریم پس مسلمان نیستیم».

فرانکلین از محبت امام رضا (علیه السلام) این طور می‌گوید: «طبیعی است کسی که امام رضا (علیه السلام) را نمی‌شناسد نمی‌تواند درک کند که چرا مردم شیعه این طور برای زیارت آن حضرت شور و شوق دارند یا در مراسم میلاد آن حضرت جشن می‌گیرند و یا در عزای شهادتش سیاه می‌پوشند و عزاداری می‌کنند. من هم ‌زمانی همین نگاه را داشتم و به درستی نمی‌دانستم دلیل این عزا چیست. به همین دلیل می‌گویم بهترین کار این است که برای معرفی هر چه بیشتر امام رضا (علیه السلام) در سطح جهانی فعالیت کنیم؛ یعنی دامنه کارهایمان را از جمهوری اسلامی ایران فراتر ببریم و سعی کنیم آن حضرت را به درستی به جهانیان معرفی کنیم. محبت و عشق آن حضرت نعمت و رحمت بزرگی از جانب خداست و باید به شکرانه این نعمت الهی، آن را فراگیر کنیم و توسعه بدهیم».

«سایت رهیافتگان»
  • آزاده بوشهری
۲۰
مرداد


عبدالکامل عباس: با عنایت امام رضا (علیه السلام) شیعه شدم.

حجت‌الاسلام عبدالکامل عباس، چهره‌ای دارد که در نگاه اول نشان می‌دهد اهل قاره آفریقاست. حدود ۱۵سال قبل شیعه شده و تا به حال یک ‌بار به زیارت امام رضا (علیه السلام) مشرف شده. او از مردم سرزمین آفریقای مرکزی و کشور کامرون است. مانند همه مردم آفریقا، صورتی سیاه و هیبت بزرگی دارد اما وقتی از امام رضا (علیه السلام) و اشتیاقش برای زیارت آن حضرت صحبت می‌کند، لحن کلامش آرام و نرم می‌شود.

او می‌گوید: «حدود ۱۴سال قبل به زیارت امام رضا (علیه السلام) رفتم اما تا به حال دیگر امکان زیارت را نداشته‌ام». عبدالکامل که این روزها امامت جماعت مسجد امام حسین (علیه السلام) در شهر دوالا در کامرون را بر عهده دارد، ادامه می‌دهد: «یکی از بزرگترین آرزوهای من این است که بتوانم یک ‌بار دیگر به مشهد، پایتخت معنوی ایران، سفر کنم و به زیارت امام رضا (علیه السلام) بروم. البته ‌ای‌ کاش این زیارت به همراه جمع شیعیان شهر ما باشد تا همه بتوانند برکت زیارت آن امام را درک کنند».

نکته جالب توجه این است که حجت‌الاسلام عبدالکامل تحت ‌تأثیر زیارت امام رضا (علیه السلام) شیعه شده، او درباره نحوه تشرف خود به این مذهب می‌گوید: «تا زمانی که در کامرون زندگی می‌کردم، اطلاعات درستی از مذهب شیعه نداشتم. در کامرون کتاب‌ها و مطالب درستی از امامان شیعه وجود ندارد و وهابی‌ها هم به ‌شدت علیه شیعیان فعالیت می‌کنند، به همین دلیل بود که من هیچ شناخت درستی از این مذهب و اعتقادات آن نداشتم. بعد از اینکه برای تحصیل به ایران سفر کردم، همراه گروهی برای تفریح به مشهد مقدس رفتیم. در آنجا به حرم امام رضا (علیه السلام) رفتیم و چند نفر از استادان و راهنماهای گروه مطالبی درباره آن حضرت گفتند که موجب شد شناختی نسبی درباره ایشان پیدا کنم. همانجا بود که از امام رضا (علیه السلام) خواستم شناختم را از خودش و مذهب شیعه تقویت کند تا بدانم کدام راه صحیح است. تا اینکه تقریبا یک‌ ماه بعد از برگشت از سفر مشهد با شناخت کاملی که از این مذهب و امامان آن به ‌دست آوردم، به مذهب شیعه مشرف شدم».

«رهیافتگان»
  • آزاده بوشهری
۱۹
مرداد


شکیل احمد: سفر مشهد ایمان من را قوی‌تر کرد

نقطه عطف زندگی شکیل احمد، تابستان سال ۲۰۰۲میلادی بود. او که اصالتا اهل پاکستان بود و در انگلستان زندگی می‌‌کرد، تحت‌ تأثیر آموزه‌های اسلامی، مسلمان و شیعه شد. در عین حال مطالب بسیار مهمی درباره شخصیت و جایگاه امام ‌رضا (علیه السلام) خوانده بود و به همراه چند نفر از دوستانش تصمیم داشت به ایران سفر کرده و به زیارت امام رئوف (علیه السلام) برود.

خودش می‌گوید: «از سفارت ایران در انگستان درخواست ویزا کردیم و آنها حدود یک ‌ماه بعد درخواست ما را قبول کردند. همه برنامه‌های سفر را انجام داده بودیم. با وجود اشتیاق زیادی که برای این سفر داشتم، خودم را در حد شرفیاب شدن به خدمت آن حضرت نمی‌دانستم».

با فراهم شدن اسباب سفر، شکیل احمد به همراه چند نفر از دوستانش راهی مشهد شد: «‌اعضای این گروه عبارت بودند از دوست بسیار عزیزم «رُحَیل» و همسر انگلیسی تازه مسلمانش زینب، به همراه خاله‌ام و یک خانم مسن ایرانی که به دیدن بستگانش در تهران می‌رفت و قرار بود راهنمای ما باشد».

به مشهد که رسیدند، طاقت ماندن در هتل و استراحت را نداشتند. شوق زیارت بود که آنها را به سمت حرم می‌کشاند. شکیل احمد در این‌ باره می‌گوید: «به خاطر دارم که خیلی زود در هتل آماده شدیم تا به حرم برویم. فورا غسل زیارت را انجام دادیم، لباس‌های تمیز پوشیدیم و راهی حرم شدیم. دستپاچه بودم اما سعی می‌کردم مدام ذکر بگویم تا آرامشم را حفظ کنم و زیارت درستی انجام دهم. وقتی به حرم رسیدیم، من هیچ نوع سابقه ذهنی از آنجا نداشتم. گنبد زیبای طلایی، صحن‌ها، انگار واقعا خودم را در بهشت می‌دیدم. یکباره، در داخل حرم، توانستم بر احساساتم غلبه کنم. اول به نیت مادرم، بعد پدرم و بعد هم به نیت سایر اعضای خانواده و دوستان زیارت کردم».

چند روز بعد هم شکیل احمد به بازدید از دیگر اماکن مقدس اطراف حرم رفت اما برنامه اصلی آنها زیارت امام رضا (علیه السلام) بود. دل ‌دل می‌کرد تا داخل حرم برود، به همین دلیل خیلی زود دیگر اماکن حرم را دید و به حرم برگشت. می‌گوید: «حقیقت این است که هیچ وقت به اندازه نخستین باری که چشم‌ام به ضریح مطهر امام رضا (علیه السلام) افتاد، احساس آن همه دلتنگی نکرده بودم. اصلا نمی‌توانم احساسم را در آن لحظه بیان کنم».

یادگاری این سفر معنوی، حس و حالی است که شکیل احمد هنوز هم آن را برای خودش حفظ کرده تا در روزهای دور از حرم بتواند از آن بهره ببرد. می‌گوید: «سفر مشهد ایمان من را قوی‌تر کرد و باعث شد بیشتر از قبل به حقانیت شیعه و بزرگی و عظمت امام رضا (علیه السلام) پی ببرم».

«رهیافتگان»
  • آزاده بوشهری
۱۸
مرداد


سارا هرمانسون، متولد ماریستاد در سوئد است. او که اکنون ۲۷ سال دارد، به ما می گوید که چگونه راه اسلام را پیدا کرده است.

زندگی تو قبل از اسلام چگونه بود؟

زندگی من قبل از اسلام، یک زندگی پوچ و بی معنی بود. مثل اینکه فقط در لحظه زندگی کنی و دلیل زندگی کردن را ندانی. من اعتماد به نفس زیادی نداشتم و فکر می کردم به هیچ جایی از جامعه تعلق ندارم. یک چیزی کم بود. من دنبال چیزی می گشتم که نمی دانستم چه بود.

نقطه تغییر تو کجا بود؟

این یک سفر طولانی بود و خیلی زمان برد. می دانستم خدایی بود  و هست. فقط نمی توانستم خودم را با مسیحیت قانع کنم. خدا برای من همیشه چیز بزرگ و خارق العاده ای بود که ذهن من برای فهمیدنش محدودیت داشت. فقط می دانستم که او یک نیروی فوق العاده دارد و با انسان قابل مقایسه نیست. خدا هیچ محدودیتی ندارد. او قادر است هر کاری که بخواهد انجام دهد. من زمانی طولانی درباره ادیان تحقیق کردم و هر چه بیشتر درباره اسلام می فهمیدم، پی می بردم که اسلام دینی سراسر صداقت و کاملا عاقلانه است. اسلام، خدا را همانطور که همیشه تصور می کردم، برای من توصیف می کرد.

مسلمان بودن برای تو چه معنی دارد؟

برای من، مسلمان بودن یعنی اینکه با خودت، دوستانت و خانواده ات و همه جامعه در صلح باشی و سعی کنی مانند حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) که عشق، نیکو کاری و مهربانی را به مردم یاد داد، تو هم بهترین رفتار را داشته باشی و همچنین اینکه از خدا یاری بخواهی و از دستوراتش پیروی کنی و از او طلب بخشش کنی و به خاطر همه چیز شکرگزارش باشی.

آیا فکر می کنی اسلام مناسب جهان امروز است؟ چگونه؟

من عقیده دارم اسلام کاملا مناسب جهان امروز است. امروزه دشمنی و عداوت در جهان بسیار است و خیلی از مردم تصور غلطی از اسلام دارند در حالی که اشکال از ما مسلمانان است که اسلام را درست به تصویر نکشیده ایم. ما باید اسلام را از راه صلح مندانه و با صبر و حوصله به مردم معرفی کنیم.

به نظر تو اسلام برای جهان امروز چه پیشنهادی دارد؟

اسلام خیلی چیزها برای پیشکش کردن به جهان دارد. برای مثال، نیکوکاری خیلی مورد تأکید اسلام است و اینکه انسان نباید برای پول و مادیات حریص باشد. اینکه عشق را با اطرافیان و حتی غریبه ها تقسیم کنی و عزت نفست را نگه داری. اسلام می گوید اعتماد به نفس این نیست که بدنت را به نمایش بگذاری بلکه این است که از آن محافظت کنی. چیزی که زمینه ساز اعتماد به نفس و اخلاقیات خوب است.

موانعی که پس از پذیرفتن اسلام با آنها روبرو شدی چه بودند؟

مشکلاتی از طرف خانواده، دوستان و اطرافیانم و … وجود داشتند. متأسفانه سوء برداشتهایی از اسلام وجود دارد. مثلا اینکه زنان ذلیل و خار هستند و مجبورند هر چه مردان می گویند اجرا کنند. پس عجیب نبود که پدر و مادرم از اسلام آوردن من خوشجال نباشند. ولی آنها می دانستند که من از خیلی وقت پیش شروع به مطالعه درباره اسلام کرده بودم. آنها تصور بدی از اسلام داشتند قسمت بزرگی از آن به خاطر تصویری بود که رسانه ها برای آنها ساخته بودند و البته هم چنین به خاطر رفتارهای بد از مسلمانانی که در نشان دادن دینشان نا موفق بوده اند. متأسفانه، من باید بار رفتار بد آنها را به دوش بکشم. البته پدر و مادرم من را قبول دارند و عاشق من هستند و زمانی که من به خانه آنها می روم، غذایی برایم می پزند که بدون مشکل بتوانم آنرا بخورم. از این نظر به من احترام می گذارند، ولی برای مثال زمانی که من در جایی باید نماز بخوانم، آنها احساس خجالت می کنند.

نکته مثبت این است که آنها درک می کنند که من بسیار کمکشان می کنم و بسیار مراقبشان هستم. بعضی از دوستانم عکس العمل بدی در مقابل مسلمان شدن من داشتند. من دیگر با بعضی از آنها رابطه ندارم. متأسفانه، اما با بعضی از آنها هنوز ارتباط دارم. ولی سعی می کنم خیلی درباره اسلام با آنها بحث نکنم. زیرا زیاد احساس خوبی نمی کنند. در هر حال، آنها گاهی از من سوالهایی می پرسند. پدر و مادرم هم زیاد مشتاق بحث کردن درباره اسلام نیستند. هر زمان که نماز می خوانم، آنها شروع به پرسیدن درباره دین من می کنند و ان شاالله روزی هدایت خواهند شد. این دست خداست… و من تلاش می کنم که با آنها مهربان باشم، تا جایی که می توانم به آنها کمک کنم، به آنها احترام بگذارم و رفتارهای خوبی از خودم نشان بدهم. من فکر می کنم بستگانم فکر می کنند من انسان عجیبی هستم که مسلمان شده ام، ولی هیچ کدام از آنها حتی به این مسئله اشاره هم نکردند.

برایت ایمان به پیامبر اسلام سخت بود؟

برای من زیاد سخت نبود تا به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) ایمان بیاورم. وقتی درباره روش زیبای ایشان در برخورد با مردم که همواره همراه با درک کردن آنها بوده است و همچنین محبت و احترام ایشان نه  تنها  به مردم  بلکه  به حیوانات، با تأمل در این که همیشه منطقی عمل می کرده اند، مطالعه می کنی، باور کردنش سخت نیست.

آیا قبل از تشرف به اسلام، تحقیق هایت درباره ادیان مختلف تو را به سمت دیگری سوق داد؟

بله، من درباره مذهب هندو، بودایی و دین یهود هم مطالعه کردم. من اعتقاد دارم این دانسته ها کمکت می کند تا بهتر بتوانی آنها را با هم مقایسه کنی و فهم کامل تری درباره دین خودت و سایر ادیان پیدا کنی. اگر من، به عنوان یک مسلمان، از دیگران می خواهم تا به من و دینم احترام بگذارند، باید خودم هم همان رفتار را در برابر آنها دداشته باشم.

حال پس از تشرف به اسلام، چه حسی در زندگی ات داری؟

اسلام به من آرامش و دوستی را هدیه کرده است. از اینکه حقیقت را پیدا کرده ام، احساس رضایت دارم…

«رهیافتگان»
  • آزاده بوشهری
۱۷
مرداد


یک پیرا پزشک انگیسی الاصل ساکن نیوزیلند با تلاش‌های یک دکتر اصفهانی به دین اسلام مشرف شد و سپس یک روحانی قمی از طریق اسکایپ این دو را محرم کرد.

اندرو جان واکر، پیراپزشک انگلیسی الاصل که در نیوزیلند زندگی می‌کند، تحت تاثیر راهنماییهای یک بانوی مسلمان قرار گرفت و در مراسمی با ادای کلمه شهادتین به دین اسلام مشرف شد.

در این مراسم که یکم مرداد ماه با حضور مومنان و نمازگزاران در مسجد امام رضا (علیه السلام) شهر اوکلند برگزار شد، پس از تلاوت آیاتی چند از قرآن مجید، اندرو جان واکر، نام زیبای پیامبر اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) را برای خود برگزید.

این پیراپزشک تازه مسلمان شده، سپس در مراسمی که با صرف شیرینی و صلوات حاضران در مسجد امام رضا (علیه السلام) همراه بود، از طریق اسکایپ با دکتر مینو حسنی اصفهانی، بانوی هدایت کننده وی به اسلام، عقد ازدواج بست. عقد ازدواج اسکایپی محمد (اندرو جان واکر) و دکتر مینو حسنی اصفهانی توسط حجت الاسلام مرتضی رضا زاده خوانده شد و این دو پزشک مسلمان، پیمان زندگی مشترک بستند.

«رهیافتگان»




  • آزاده بوشهری
۱۳
مرداد


چه دینی حق است؟

مایلم داستان مسلمان شدنم را با شما در میان بگذارم. باید متذکر شوم که تعداد زیادی از افراد هستند که اگر چه هنوز مسلمان نیستند اما به اسلام فکر می‌کنند، امیدوارم که ان شاءالله داستان من آنها را ترغیب و تشویق کند تا شهادتین که اولین گام مسلمان شدن است را بگویند.

این داستان سفر من به اسلام است. از زمان نوجوانی درگیر اسلام شدم. در طول زندگی بارها با اسلام روبه رو شده بودم. در شکل دوست، آشنا و... مطمئناً اسلام چیزی فراتر از رویدادهایی در مورد اعراب است.

بعد از درس خواندن، کار کردن و سفر کردن به سئوالی رسیدم که از دوران نوجوانی از آن فرار کرده بودم: چه دینی حق است؟ در اواسط نوجوانی در مورد ریشه یهودی که داشتم تحقیق و بررسی کرده بودم. اطلاعات کمی در مورد یهودیت به دست آورده بودم  پس به خود جرات دادم تا با معبد محلی یهودی تماس بگیرم. اگر چه آخر این تفکر بن بست بود. خاخام گفت: اگر که مادرت یهودی نباشد هیچ راهی برای یهودی شدن خودت هم وجود ندارد. ( پدر من یهودی است اما مادرم اهل فرقه مذهبی مورمن است). همکلاسی من در دبیرستان، کسی که بعضی مواقع در کتابخانه به او در تکالیف انگلیسی کمک می کردم مسلمان بود. آن مرد که برای من آن زمان غریبه بود، بعد از ۱۵ سال ندیدن اکنون همسر من است.

قبلا ازدواج کرده بودم با یک شاهدان یهوه (نام فرقه ای مذهبی). به طور کامل در مورد این فرقه تحقیق کردم اما آن را قبول نکردم. نمی توانستم بپذیرم که خداوند پسر دارد یا اینکه پیامبران دروغین بوده اند (۱۹۱۸، ۱۹۷۴ – نبوت آرماگرون). زندگی خیلی راحتی با همسر سابقم داشتم. اما این کافی نبود چون پول همه چیز نیست. دنبال چیزی می‌گشتم که به زندگیم ارزش و معنا ببخشد. می دانستم که اگر خالصانه و صادقانه  با تمام وجود و از ته قلبم دعا کنم، خداوند (خالق همه‌ی هستی) جوابم را خواهد داد. یک روز، روی زمین زانو زدم (‌سجده، که قبلا با آن آشنا نبودم) و دعا کردم، دعایی واقعی و از ته قلب و از او خواستم تا من را در مسیر بندگی خودش قرار دهد. به خاک افتادم و او را صدا زدم: «لطفا خدایا، لطفا من را به حقیقت برسان». بعدها، وقتی که با اصول اسلام آشنا شدم، شگفت زده شدم از این که فهمیدم مسلمانها چگونه نماز می‌خوانند. سبحان الله

کم کم، قطعه های پازل در جای خودشان قرار می‌گرفتند. دوستی داشتم که در کاباره کار می‌کرد. او مرا به تعدادی مسلمان که به واسطه کار با آنها آشنا شده بود معرفی کرد. من در مورد دین آنها خیلی کنجکاو بودم اما آنها متاسفانه بیان کردند که اعتقاد و عقیده ای  قوی به اینکه مذهبی باشند ندارند، امیدوارم خدا ‌هدایتشان کند.

جرقه ای در ذهن من زده شد ، با آن که آنها مسلمان هایی بودند که هیچ کدام به تکالیف دینی خود عمل نمی کردند اما عاشق اسلام بودند و خیلی در مورد آن مشتاق بودند. در مورد حادثه ۱۱ سپتامبر هم خیلی کنجکاو بودم. در اینترنت تحقیقاتی در مورد اسلام کردم. بعد از آن دیگر آن مسلمانها را ندیدم اما عطش من برای یادگیری در مورد اسلام سیر نشدنی نبود. هنگامی که دریافتم قرآن از زمان وحی تاکنون حتی یک حرف هم تغییر نکرده است، شگفت زده شدم. زمانی که مشغول یادگیری فرقه شاهدان یهوه بودم برای رسیدن به معنای واقعی انجیل شروع به یادگیری زبان یهودی و ارامی کردم.  و اکنون اینجا کتابی است، وحی شده از طرف خداوند به زبان اصلی که مردم می‌توانند آن را برای خودشان بخوانند. این آن چیزی بود که من به دنبالش بودم. آخرین قطعه پازل بود که سر جای خود قرار گرفت.

همه چیزهایی که در مورد اسلام یاد می‌گرفتم به نظرم واقعی بود. «یافتن خانه» همان حس مشترکی است که من و بقیه تازه مسلمانها را وقتی مسلمان شدیم داریم. هیچ گاه در مورد اینکه چرا باید یک سری چیزها را انجام بدهیم سوال نکردم. (مثل نماز، روزه و صدقه). تقریبا سه ماهی طول کشید تا توانستم در بیرون از خانه حجاب داشته باشم. با رفتن به انجمن های بانوان مسلمان و یا مغازه هایی با روسری و مقنعه شروع کردم و کم کم پوششم کامل تر شد و بعد از ۶ ماه نیز عبا پوشیدم. از اینکه بعضی جاها عبا می‌پوشیدم و بعضی جاها نه، احساس دورویی می‌کردم بنابراین تصمیم خود را برای پوشیدن آن در همه جا گرفتم. سخت ترین  کاری که برای رضایت و خشنودی خدا انجام دادم رها کردن سگم بود. برای از دست دادنش ناراحت بودم اما خوشحال بودم که این کار را برای رضای خدا انجام  داده ام.

همچنین کار کردن بیرون از خانه خیلی سخت بود. اولین باری که حجاب بر سر گذاشته بودم بعضی از مشتریان فکر می‌کردند که شوخی ای در کار است. خیلی دردناک بود که بعضی از مردم فکر می‌کردند اسلام چیزی است که بعضی ها می‌توانند آن را مسخره کنند. دیگر کار نکردم، رئیسم اصلا رابطه دوستانه ای با مسلمانان نداشت. هر چه لباسم پوشیده و پوشیده تر می‌شد او بیشتر و بیشتر کناره گیری می‌کرد. فکر کنم در چشمان او که طرفدار حقوق زنان بود من روی همه چیزهایی که او تلاش می‌کرد نباشد مانده بودم. فشار زیادی را تحمل می‌کردم. بعد از ازدواج و سقط جنینی که داشتم پیشنهاد کرد برای مدتی کار نکنم و استراحت  کنم و گفت چند ماه دیگر با هم صحبت خواهیم کرد، ‌اما دیگر تماس نگرفت و من هم دیگر مزاحمش نشدم. از اینکه هر روز از خودم دفاع کنم خسته شده بودم. (بزدل صدایم می‌کردند و دیگر کافی بود) وقتی که فهمیدم با ماندن در خانه خدا را خوشحال تر می کنم آرامش یافتم.

خداوند قادر متعال همه چیز را برایم  آسان کرد زمانی که در آزمایش و امتحان بودم. او خوشبختی را با دادن همسری فوق العاده به من داد‌ (همان کسی که در دوران مدرسه او را می‌شناختم) کسی که حتی بیشتر از من عاشق خداست و از او ترس دارد، الحمدلله

«رهیافتگان»
  • آزاده بوشهری
۱۲
مرداد


بزرگترین نعمتی که می‌تواند خدا به ما ارزانی کند قطعا اسلام است. خداوند می‌فرماید: « ای رسول ما، با آن ‌که تو هادی خلقی چنین نیست که هر کس را تو دوست بداری هدایت توانی کرد لیکن خدا هر که را خواهد هدایت می‌کند و او به حال آنان که قابل هدایتند آگاه‌تر است». (سوره قصص، آیه ۵۶)

امینه اسیلمی یکی از این هدایت شدگانی است که در یک خانواده غیر مسلمان و با وجود خشم و ناراحتی آنها به اسلام روی آورد؛ به گونه‌ای که حتی خانواده‌اش می‌خواستند او را بکشند اما امینه راهش را پیدا کرده بود و امروز به لطف و خواست خدا موفق شده است تا همه خانواده خود را هم به اسلام دعوت کند و آنها هم مسلمان شده‌اند.

او می‌گوید: من عاشق اسلام هستم. اسلام دقیقا همه زندگی من است. هیچ چیزی در دنیا برایم مهمتر از آن نیست. من  می‌خواهم برای رضای خدا به خلق خدا خدمت کنم و این یک واقعیت است. اسلام دینی به نفع خود من است و به من قدرت و توانایی می‌دهد. من می دانم که این قدرت از خداست. من می‌فهمم که خدا عاشق ماست و این را از روی عقلانیت درک می‌کنم. من رحمانیت او را درک می‌کنم. من عدالت او را  درک می‌کنم و می‌فهمم که هیچ کسی به خوبی او نیست و من همه جا با او احساس آرامش می‌کنم. این اولین انتخابی بود که  چنین احساسی را پیدا کردم، یعنی وقتی مسلمان شدم و با اسلام زندگی کردم. شما احساس امنیت پیدا می کنید وقتی می‌دانید کسی همراه شماست و تنها نیستید. ۲۴ سال پیش  که مسلمان شدم خانواده‌ام  خیلی می‌ترسیدند و حتی به این نتیجه رسیده بودند که منحرف شده‌ام و باید من را بکشند برای این ‌که شناختی از اسلام و مسلمانان نداشتند. آنها‌ به شدت از اسلام آوردن من می ترسیدند.

از آنجا که اسلام در زندگی من تاثیر گذاشته و زندگیم  اسلامی شده بود، خانواده‌ام می ترسیدند و می خواستند به زندگی من پایان بدهند، اما واقعیت امر این است که وقتی شما وارد دین اسلام می‌شوید و با شیوه اسلامی زندگی می‌کنید و رفتار ومنش شما بین مردم نشان می‌دهد که مسلمان هستید آن وقت می توانید نگاهشان را به اسلام و مسلمانان تغییر بدهید به شرطی که بین آنها تاثیرگذار باشید. ممکن است افردی با مواجه شدن با برخی رفتارها بترسند و جیغ و فریاد سر دهند، در حالی که  من فکر نمی کنم این راهکاری در اسلام باشد.

اسلام شیوه زندگی کردن است. اول از همه ما باید خودمان نمود یک مسلمان در عمل باشیم و اجازه بدهیم تا درباره اسلام تحقیق کنند. برایشان از اسلام توضیح بدهیم تا مسلمانان را بشناسند و این‌ که  چه چیزی در اسلام بوده است که آن را انتخاب کرده‌ایم. من می‌توانم با شیوه خوبی با آنها حرف بزنم درباره آن ‌چه که به عنوان مسلمان انجام می‌دهیم و این‌ که چرا از بین همه آن چیزهایی که بود اسلام را انتخاب کردیم.

«رهیافتگان»
  • آزاده بوشهری