من کرببلا را چو خزان دیدم و رفتم
دوشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۶، ۰۳:۲۷ ق.ظ
من کرببلا را چو خزان دیدم و رفتم / چون مرغ شب از داغ تو نالیدم و رفتم
در کرببلا زینت آغوش نبی را / آوردم و غلطیده بخون دیدم و رفتم
ممکن چو نشد حنجر پاک تو ببوسم / آن حنجر پر خون تو بوسیدم و رفتم
ای باغ که داری تو بسی گل بگلستان / این خرمن گل را بتو بخشیدم و رفتم
یاد آمدم آن روز که گفتی جگرم سوخت / چشم از تن صد چاک تو پوشیدم و رفتم
چون همره ما هست سر غرقه بخونت / من یاد لب تشنه تو بودم و رفتم
بگسست اگر دشمن دون ریشه دین را / با موی پریشان همه سنجیدم و رفتم
بس کن تو دگر کاه ربائی سخن خود / من یک گلی از گلشن دین چیدم و رفتم
«شاعر ناشناس»- ۹۶/۰۷/۱۰