تو بنه پای به چشم من و یک بار بیا
جمعه, ۱۴ مهر ۱۳۹۶، ۰۳:۳۵ ق.ظ
سوختم ز آتش هجران تو ای یار بیا / تا نکشته است مرا طعنه اغیار بیا
من همه عمر تو را جستم و نایافته ام / تو عنایت کن و یک لحظه به دیدار بیا
من که از کوی طبیبم نگرفتم خبری / تو که دانی چه گذشته است به بیمار بیا
جان به تنگ آمده بس در قفس کهنه به تن / بهر آزادی این مرغ گرفتار بیا
همه جا گشتم و دستم به وصالت نرسید / تو بنه پای به چشم من و یک بار بیا
یوسف فاطمه عالم همه مشتاق تواند / رخ بر افروز دمی بر سر بازار بیا
با وجودی که همه مست تماشای تواند / لحظه ای را به تماشای من زار بیا
چه شود جلوه دهی خانه تاریک مرا / روز من شب شده اینک به شب تار بیا
خواب را راه ندادم به حرم خانه چشم / ز انتظارم مکش ای دولت بیدار بیا
در فراقت نه همین سوختم از اول عمر / تا دم مرگ همین است مرا کار بیا
سخن آخر میثم سخن اول اوست / سوختم ز آتش هجران تو ای یار بیا
«میثم»
- ۹۶/۰۷/۱۴