شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

سردار جنگهای نامنظم شهید علیرضا ماهینی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

حجاب برام سخت بود

چهارشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۶، ۰۳:۰۳ ق.ظ

حجاب

 

دختری بی حجاب بودم. کلاً اعتقادی به حجاب نداشتم، به محرم و نامحرم، به حجاب، برام بی اهمیت بود. سفت و سختم پای خواستم بودم. اصلاً علاقه ای به چادر نداشتم. حس می کردم بی کلاس و بی پرستیژ میشم.

کل تفریحاتمون تو مهمونی و دور همی و خرید و اینجور چیزا خلاصه می شد. کاری نداشتم آرایشم مناسبه یانه، مشهد زیاد قسمتم می شد، می رفتم حرم، یه چادر الکی سر می کردم و زیارت و بعد تو مرکز خریدا می چرخیدم، یادم می رفت اصل قضیه چیه.

نزدیک روز پدر بود. روز ولادت حضرت علی (علیه السلام) قرار شد خانوادگی بریم ترکیه، کلی برنامه ریزی کردیم که همه شهراش رو بریم. یه هفته مونده بود به سفر، نمی دونم چرا ولی یهو به دلم افتاد، پیش خودم گفتم: «اگه بهت بگن جای ترکیه برو کربلا میری؟». کلی واسه سفرم برنامه ریزی کرده بودم، خرید و تفریح و... تو دلم گفتم اگه بگن برو کربلا میرم، آخه یه دوست امام حسینی پیدا کرده بودم که از کربلا زیاد می گفت بهم.

یهو تلفن خونمون زنگ خورد، داداشم گفت: «ساناز یه کاروان داره میره کربلا، یه هفته دیگه، گفتن جای خالی داره، میری؟». هنگ بودم پشت تلفن، به خدا گریم گرفت. گفتم: «حتما، معلومه که میرم».

به مامان و بابا و خواهرم گفتم: «من ترکیه نمیام، می خوام برم کربلا». مادر بزرگم حدود ۸۷ سالش بود و قسمتش نشده بود. گفتم: می برمش با ویلچر، من باید برم کربلا، باید، به دلم افتاده». خواهرم گفت: «نمیام و ترکیه مو کنسل نمی کنم». گفتم: «هرکی می خواد بره ترکیه بره. من میرم کربلا».

پدر و مادرم وقتی اشتیاق مو دیدن همراهیم کردن. خواهرمم دید اینجوریه گفت: «بعدش میریم ترکیه». در عرض ۶ روز راهی کربلا شدم. نمی دونستم چجور جاییه، کلی لباس و کفش و وسایل خوب بردم. می گفتم یه روز اینو می پوشم یه روز اونو، وقتی رفتم…. کدوم مد؟ کدوم تیپ؟.

روز ولادت امام علی (علیه السلام) نجف، نیمه رجب کربلا، پنجشنبه شب کربلا، خدایا من کجا بودم. با ویلچر مادر بزرگم همه جا رفتیم، سفر سختی بود. روزی ۵،۶ بار می رفتم حرم امام حسین (علیه السلام). روزی۳،۴ساعت بیشتر نمی خوابیدم. همش بی دلیل گریه گریه، اصن نمی دونم چه حالی بود، من فقط گریه می کردم.

یه حاج آقایی تو کاروانمون بود. بهش گفتم: «حاج آقا من دختر بی حجابی بودم، ساز می زدم، الان از همه چی افتادم». گفت: «من حاضرم قسم جلاله بخورم تو نظر کرده امام حسینی». آقا اینو که گفت من گریه گریه، گفتم: «از آقام امام حسین حجاب می خوام».

زیر قبه امام حسین (علیه السلام) نماز خوندم. اول واسه اون دوستی که منو کنجکاو و کربلایی کرد. دوم واسه اینکه بهم اراده بده با حجاب شم. هی درگیر بودم، انتخاب سختی بود، واقعا حجاب برام سخت بود. اما روز آخر دیگه تصمیم گرفتم برگردم ایران چادرمو زمین نذارم. گفتم: «یا امام حسین، به عشق تو چادری شدم. حس می کنم خودت با دستای خودت چادر سرم کردی».

از نجف چادر خریدم و ایران که اومدم اون چادرو سر کردم. الان دیگه توبه کردم. هر روز سر نمازم از امام حسینم میخوام منو تو این راه ثابت قدم نگه داره. کربلا بودم، از حرم حضرت عباس (علیه السلام)  اومدم بیرون که برم حرم امام حسین (علیه السلام)، یه جوونی بهم برگه داد گفت: «پنجشنبه مهمون حضرت عباسین». کلی گریه کردم از خوشحالی.

رفتم حرم امام حسین (علیه السلام)، تا ۳ شب اونجا بودم. روبروی ضریح آقا نشسته بودم، کیفم کنارم بود، بلند شدم برم، رسیدم جلوی در دیدم کیفم نیست. کیفمو دزدیدن، پولش مهم نبود. میدونی چی عذابم داد؟ اینکه اون برگه تو کیفم بود. ازحرم تا هتل گریه می کردم. ضجه می زدم، همه بهم نگاه می کردن. مامانم گفت: «پولت رفت فدای سرت، گریه نداره». گفتم مامان اون برگه شام تو کیف بود».

تا ۵ صبح گریه کردم و گفتم یا امام حسین (علیه السلام) می دونم بی لیاقت بودم که اون برگه رو ازم گرفتین. ساعت ۵ صبح پا شدم رفتم رستوران هتل صبحانه بخوریم که بریم ۲ روز نجف و برگردیم. یهو دیدم یه خانم اومد گفت: «کیفت رو در حرم امام حسین آویزون بوده، بیا این کیفت». کیفو باز کردم، هیچی تو کیفم نبود جز اون برگه. هممون گاهی همینجور غافلگیر می شیم. ان شاءالله غافلگیریه بعدی فرج حضرت باشند. اللهم عجل لولیک الفرج

«با حجاب»

 

برای مطالعه «حجاب» لطفاً اینجا را کلیک کنید.

  • آزاده بوشهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی