زینب از وادی شام آمده چشمت روشن
پنجشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۶، ۰۳:۳۹ ق.ظ
اربعین تو رسیده است و ز راه آمده است / خواهرت با قد خم گشته و آه آمده است
زینب از وادی شام آمده چشمت روشن / از کجا تا به کجا آمده، چشمت روشن
آه ای یوسف صد تکه ی بی پیراهن / پیرهن بافته ات را بگرفت از دشمن
به لبش ناله ی محزون اخ العطشان است / روضه خوان حرم و آن بدن عریان است
مو پریشان شده و سینه زن و نالان است / به دلش سوز نهان، دیده ی او گریان است
زینبی که سر بازار معطل شده است / بهر او چشم حرامی است که معضل شده است
ازدحام هلهله ها خنده ی مردم دیده / ناسزا در همه ی راه چقدر بشنیده
سایه ی بر سر خود را به روی نی دیده / در کنار سر نورانی او می دیده
کوفه با خطبه ی خود، شام چه غوغا می کرد / خواهرت در همه جا محشری بر پا می کرد
خطبه اش تیغ شد و یک تنه یک لشگر شد / گاه چون فاطمه و گاه خود حیدر شد
«شاعر ناشناس»
- ۹۶/۰۸/۱۸