شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

سردار جنگهای نامنظم شهید علیرضا ماهینی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

نحوه مسلمان شدن «مایا والاس» اسکاتلندی

چهارشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۶، ۰۴:۰۶ ق.ظ

«مایا والاس» در خانواده ای غیر مذهبی پرورش یافته و در دوران دبیرستان کمی درباره ادیان مختلف مطالعه کرده بود به جز اسلام، چرا که هیچ معلمی نبود که تحصیلات اسلامی داشته باشد...

او در جست و جوی پاسخ بسیاری از سئوال ها بود اما به این نتیجه رسید که آن ادیان هیچ مفهوم منطقی را نمی رسانند. در آن زمان او به طور کلی مانند بسیاری دیگر از مردم درک صحیحی از اسلام نداشت. تا قبل از اینکه او با مسلمانان کار کند فکر می کرد که مسلمانان تروریستهای دیوانه ای هستند.

او در خصوص نحوه آشنایی خود با اسلام می گوید: «آشنایی من با اسلام در سال ۲۰۰۵ شروع شد. وقتی من شروع به کار در مرکزی با چند مسلمان پاکستانی کردم و آنها بهترین دوستان من شدند. کم کم اخلاق و رفتار آنها مرا به اسلام معرفی کرد».

مایا والاس به این نتیجه رسیده بود که آنها هیچ سنخیتی با آن چیزی که او درباره مسلمانان فکر می کرد، ندارند. آنها را افراد صلح جو و مراقبی یافت و برای آنها دوست خوبی شد و تاثیر گذارترین لحظاتی که با آنها داشته طی ماه رمضان بود. دوستانش به او توضیح دادند که آنها روزه هستند. در موقع افطار یکی از دوستانش به او جعبه ای داد که شامل غذایی می شد که مادرش پخته بود.

والاس می گوید: «برای من لحظه عمیقی بود چرا که طی روز من به آنها بی توجه بودم و خورده بودم و مقابل آنها آب آشامیده بودم و سپس آنها غذایشان را به من تعارف می کردند و روزه شان را با من باز می کردند. من کنجکاو شدم که چرا مسلمانان اینگونه عمل می کردند؟ آنها خودشان را گرسنه نگه می داشتند و غذایشان را به من می دادند؟».

او شروع به سوال کردن: «اسلام چیست؟ مسلمانان کیستند؟…» و دوستانش تلاش می کردند که جوابهای مناسب بدهند. او می گوید: «چیزی که توجه مرا جلب کرد این بود که آنها مغرور نبودند. آنها نمی گفتند من می دانم… به عقیده من… من می گویم… بلکه می گفتند این چیزی است که قرآن می گوید. این چیزی است که سنت می گوید. این چیزی است که حدیث می گوید. آنها برای هر چیزی استدلال داشتند و مرا مجبور به پذیرفتن چیزی نمی کردند آنها تنها به من پاسخ می دادند و این قدر متواضع بودند که وقتی جواب را نمی دانستند، می گفتند ما قادر نیستم به تو بگویم».

بنابراین مایا اسلام را یک سرنوشت صحیح یافت اما او نمی خواست که دینی را بپذیرد، او تنها می خواست که پاسخ سئوالاتی که در ذهنش  داشت را بیابد و فکر می کرد که همین کافی است اما او وقتی که درباره اسلام می آموخت به این نتیجه رسید که باور داشتن کافی نیست.

دین اسلام راه و رسم زندگی در همه جهات نظیر اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و… است. اما نمی دانست که آیا می تواند مانند یک مسلمان رفتار کند، پس او تلاش کرد تا ببیند که می تواند آنچه اسلام از او می خواهد را انجام دهد.

در ابتدا او از چیزهای ساده مانند منع خوردن گوشت حرام یا نوشیدن الکل شروع کرد. کم کم او به این نتیجه رسید که می تواند بر این سختی ها غلبه کند. اما هنوز نگران بود که آیا می تواند به خدا تعهد بدهد.

مایا در این خصوص می گوید: «زمان زیادی گرفت که من آن جرات را برای پریدن پیدا کنم تا بفهمم که من کار درستی انجام می دادم و ترس من بیشتر از گفتن به خانواده ام بود». او خیلی اوقات تصمیم گرفته بود که به مادرش بگوید اما نمی توانست. ماه رمضان داشت می آمد و او می خواست هر چه زودتر اسلام را بپذیرد تا در ماه رمضان روزه بگیرد. بنابراین او تمام جراتش ر ا جمع کرد و به مادرش گفت و بعد از کمی بحث او پذیرفت. سپس او به مسجد رفت و با اشک شوق شهادتین را خواند.

مایا والاس پس از این که اسلام را پذیرفت، می گوید: «اسلام برای من به معنی همه چیز است. معنای زندگی را به من می دهد. به من می گوید که چه چیزی درست و چه چیزی غلط است. به من رابطه خیلی بهتری با مادرم داده است که هر روز عشقش را به من ابراز می کند. سفر من به دین اسلام خیلی راحت بود و من حمایت بسیار و دوستان فراوانی در اطرافم داشتم. حتی خانواده ام بسیار مرا حمایت می کردند اما بخش اعظم سفر من وقتی شروع شد که من به کلاس اسلامی رفتم و آنجا درباره پوشش مناسب یاد گرفتم که ما باید پوشیده باشیم. برای مدتی طولانی من نمی توانستم آن را قبول کنم. من نمی خواستم موی زیبایم را بپوشانم».

سپس او شروع به آموختن بیشتر حجاب و هدف آن کرد: «دوستان من درباره دیدگاه اسلام و درباره زن که به خاطر ارزش بالایشان از آنها خواسته شده تا پوشیده بمانند، برایم توضیح دادند. این مایه حفاظت و امنیت آنها و چیزی است که خدا خواسته است. بنابراین وقتی من دلایل پشت آن را فهمیدم می خواستم که آن وظیفه را در برابر خدا به طور کامل انجام دهم».

پیش از اینکه او یک مسلمان شود کمی درباره خواندن قرآن که تحت الفظی ترجمه شده بود و برای او خوانا نبود، نگران بود تا وقتی که دوستانش به او قرآنی که برای کودکان بود دادند او سراغ داستان پیامبران رفت و عشق او به قرآن از اینجا شروع شد و به تدریج بیشتر شد: «… و قسمت مورد علاقه من از قرآن در سوره بقره است. آیه ای که در آن خدا همه مردم را به چالش می اندازد (…اگر شما باور ندارید که این کتاب کلام خداست پس کلمه ای مانند آن بیاورید…) این برای من خیلی معنی داشت چون که من افرادی را که مدعی بودند خدا وجود ندارد یا قرآن واقعی نیست و اینکه محمد (صلی الله علیه و آله) خودش همه چیز را ساخته است، دیده بودم اما آنها چالش به این راحتی را انجام نخواهند داد. در واقع در طول ۱۴۰۰ سال حتی یک نفر نتوانسته است این کار را انجام دهد و ما شاهدیم که در قسمت دوم آیه خدا پیشتر می رود تا بگوید شما قادر نخواهید بود آیه ای بیاورید».

مایا والاس در پایان صحبتش درباره چیزهایی که بعد از اسلام آوردنش به دست آورده است، توضیح می دهد: «اسلام همه چیز من است، تمام زندگی من است. یک باور به من فهمیدن زندگی و همه چیزهایی را که می خواستم، داده است. به من گفت که چرا من اینجا هستم و چه کاری باید انجام دهم. به من فهماند که خدایی هست که من می توانم عبادتش کنم و از او پیروی کنم و انسانیت را برای من معنا می کند. به من می گوید که چه چیزی غلط و چه چیزی صحیح است. به من رابطه خیلی بهتری با مادرم داده است که او هر روز به من می گوید که عاشقم است. من اکنون صاحب همه چیز هستم و دیگربه دنبال جدیدترین لباس یا ماشین نیستم. من حدود ۱۷ سال زندگی کرده بودم و هیچ چیزی به دست نیاورده بودم. امروز جایگاهم را درک کرده ام و می خواهم وظیفه ام را در قبال مسلمانان کامل کنم و اسلام را گسترش دهم».

«رهیافتگان»

 

برای مطالعه «داستان رهیافتگان» لطفاً اینجا را کلیک کنید.
  • آزاده بوشهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی