علیرضا روی زانو نشست
خاطرات سردار شهید علیرضا ماهینی (قسمت چهاردهم)
علیرضا با حالت خاصی نیم خیز شد و گفت: «بچه ها آماده اید جلو برویم؟». با اعلام آمادگی نیروها، خط ها پشت سر علیرضا حرکت کردند....
از آن درختچه های خشک که دیگر با بارش باران خیس شده بودند و صدایی از آنها در نمی آمد، عبور کردیم. حدود بیست متر جلوتر رفته و به جایی رسیدیم که دیگر خاکریز دشمن که یال رودخانه سابله بود را می دیدیم.
فاصله ما تا خاکریز دشمن حدود 40 متر بود. علیرضا درنگی کرد، روی زانو نشست. به طرف ما برگشت و گفت: «بچه ها آماده اید؟ می خواهیم شروع کنیم». گفتیم: «بله». گفت: «یا علی گویان بلند شوید».
علیرضا با آن صدای رسا و آهنین که هنوز در گوشم طنین انداز است، یا علی گفت و به طرف دشمن شروع به شلیک کرد. به دنبال او شروع به حمله کردیم. من آن زمان آر.پی.جی داشتم. گلوله آن را به طرف خاکریز دشمن هدف گرفته و شلیک کردم.
ماهینی با فریاد «نصر من الله و فتح قریب» خاکریز دشمن را به رگبار بست و به سوی دشمن حمله ور شد. من و سایر عزیزان از جمله شهیدان حسین عربزاده و میرسنجری بیرون کانال به طرف خاکریز دشمن می دویدیم و تیراندازی می کردیم. (ادامه دارد)
«یکی از همرزمان سردار شهید علیرضا ماهینی»
برای مطالعه «خاطرات شهید ماهینی» لطفاً اینجا را کلیک کنید.
- ۹۶/۰۷/۱۰