شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

سردار جنگهای نامنظم شهید علیرضا ماهینی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

جریان تند آب او را برد

دوشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۶، ۰۴:۳۵ ق.ظ



خاطره ای از شهید محمد فشنگ ساز

دکتر چمران که شهید شد مسئولیت تمام خاکریز را به شهید علیرضا ماهینی دادند. پس از آموزش ما را به ده «بردیه» بردند. از آنجا نیز ساعت 10 ‏شب به خاکریزهای دهلاویه آمدیم. طی مسافت زیاد بچه ها خسته بودند و آنجا خوابیدند.

پس از اینکه شهید ماهینی دستور شروع عملیات را داد ما از خاکریز و سنگر جدا شدیم، بین خاکریز خودی و عراقی ها قرار گرفتیم. با شهید فشنگ ساز، شهید علیرضا ماهینی و تعدادی دیگر در حال حرکت بودیم. سینه به سینه ی خاکریز عراقی ها قرار گرفتیم. دستور آمد همین جا بنشینید. همه جا ساکت و هیچ گونه صدایی نمی آمد به جز تک تیرانداز عراقی و منورهای که می زدند تا جلوی خودشان را ببینند. شهید ماهینی دستور سکوت مطلق را داده بود، زیرا نگهبانان عراقی خیلی مراقب بودند.

همان طور که نشسته بودیم و منتظر دستور عملیات بودیم، شهید فشنگ ساز جلو آمد، آرام پرسید: «می خواهید چه کنید؟». ناگهان رادیو کوچکی که همراهش بود، به زمین افتاد و شروع کرد به عربی خواندن، خدا کمک کرد که باران می بارید، زود صدای رادیو را قطع کردیم و به او گفتیم خیلی مواظب باشد.

ده دقیقه بعد عملیات شروع شد، شهید ماهینی پیشاپیش همه حرکت می کرد و به نهر «عبید» رسیدیم. پلی که روی نهر قرار داشت توسط اصابت خمپاره سوراخ شده بود. شهید علیرضا ماهینی و شهید اسماعیل کمان و برادر دیگری از نهر گذشتند. در آن طرف نهر با صدای بلند گفتند: «حزب اللهی ها جلو بیایند».

با توجه به جریان زیاد آب نهر، باید چوبی را به عنوان عصا در دست می گرفتیم و از نهر عبور می کردیم. من کنار نهر ایستادم و بچه ها را راهی می کردم. اولین نفر جعفری رد شد، دومین نفر شهید علی بختیاری عبور کرد. نوبت به شهید فشنگ ساز که رسید، به او گفتم: «پل کوچک است، دو طرفش را گونی گذاشته اند، ‏خیلی مواظب باش». پل نیز در آب فرو رفته و قسمتی از آن توسط خمپاره خالی شده بود.

پس از حرکت دیدم فشنگ ساز داخل آب فرو رفت، رود نیز تا سینه آب داشت. رفتم او و آر.پی.جی را بیاورم، ولی فشنگ ساز کاملاً در آب فرو رفته بود. هر چه جستجو کردم او را ندیدم، شهید ماهینی آن طرف رود با نگرانی شاهد بود، گفت: «خدا کمکش کند که از آب بیرون بیاد»، ولی جریان تند آب او را با خود برده بود.

راوی: «همرزم شهید محمد فشنگ ساز»

 

برای مطالعه «خاطرات همرزمان شهدا» لطفاً اینجا را کلیک کنید.



  • آزاده بوشهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی