هیجان عجیبی داشتم
خاطرات خلبانان دفاع مقدس
آن روز قبل از طلوع آفتاب، هواپیماهای دسته اول به غرش درآمده و پشت سر هم به پرواز درآمدند. بعد از آنها دسته دوم، سوم و چهارم هم پرواز کردند. غرش مداوم هواپیماها سکوت صبحگاهی پایگاه را می شکست. به احتمال زیاد خانواده ها بیدار شده و دست به دعا برمی داشتند...
به فاصله دو دقیقه از دسته چهارم بلند شدیم. برای گریز از رادار عراقی ها در ارتفاع پایین پرواز کردیم. اولین بار بود که تا این حد به سطح زمین نزدیک می شدم. هیجان عجیبی داشتم. روی پیچ رودخانه فرات، با دستور سروان اکبری به فاصله پنج ثانیه از هم بالا کشیدیم. آرایش پیدا کرده و در سمت چپ بال لیدر قرار گرفتیم.
هوا گرگ و میش بود و روشنایی کامل نشده بود. گلوله های ضد هوایی های پایگاه موصل به صورت نقطه های نورانی قرمز به طرفمان می آمدند. به نوبت شیرجه زده و بمبهایمان را روی پایگاه موصل ریختیم. قبل از ما دسته های دیگر پایگاه را زده بودند و دود و آتش بود که از روی پایگاه بلند می شد. یک دفعه صدای الغوث الغوث عراقی ها را از بی سیم می شنیدم. انگار کمک می خواستند.
مأموریت را با موفقیت انجام داده پس از یک ساعت و بیست دقیقه پرواز، به پایگاه برگشتیم. در فاصله بین بمباران پایگاه موصل و برگشت به پایگاه عراقی ها باند و بعضی جاهای پایگاه تبریز را زده بودند. رادار اعلام کرد پایگاه بمباران شده و چاله ای را روی باند، با پلیت پوشانده اند. در آن فاصله کم، پرسنل پایگاه باند را ترمیم کرده آماده فرود کرده بودند و ما به سلامت به زمین نشستیم.
راوی: «سرهنگ صمد بالازاده»
برای مطالعه «خاطرات خلبانان» لطفاً اینجا را کلیک کنید.
- ۹۶/۰۸/۱۳