ساعات اول عملیات کربلای 5 بود. افراد گروه تخریب مین های زیر آب را خنثی می کردند. عراق قبل از پر آب کردن کانال، میدان مین وسیعی آن جا کار گذاشته بود.
وجود آب مانع کار گروه تخریب بود. یک باره یکی از جوانان خود را به روی مین ها انداخت و با از دست دادن یک پا، معبری را باز کرد. سپس با تلاش بسیار خود را کنار کشید تا خط شکنان از معبر باز شده عبور کنند.
یکی دیگر از نیروها در کنارش نشست و پرسید: «کمک می خواهی؟». بسیجی آرام پاسخ داد: «شما که تا این جا آمدید، حیف است که ادامه ندهید بروید و خط را بشکنید». پسرک آرام عبور خط شکنان را می نگریست...
«کتاب شب های قدر کربلای 5»
برای مطالعه «خاطرات دفاع مقدس» لطفاً اینجا را کلیک کنید.