علیرضا نسبت به شناساییها حساسیت عجیبی داشت. هم در انتخاب افراد و هم در سایر مراحل شناساییها شرکت می کرد تا اطلاعاتی که از دشمن بعثی به دست می آمد هیچ ابهامی در آن نباشد. چون نیروهایش را خیلی دوست می داشت و می خواست ماموریتها را هم به نحو احسن انجام دهد...
این عملیات در تاریخ 19 مهر ماه سال 1365 در منطقه کرکوک در جبهه شمال غرب با هدف وارد کردن خسارت در عمق و ممانعت از تمرکز قوای عراق در جبهه ها انجام شد. شهر کرکوک در عمق 150 کیلومتری خاک عراق، در محور شمالی جبهه دشمن واقع شده است و دسترسی به نقاط حساس آن کاری فوقالعاده سخت و مستلزم تدابیری علمی و نظامی بود....
من در آمریکا چشم به جهان گشودم و در بدترین شرایط اجتماعی، در میان مفاسد جامعه آمریکا بزرگ شدم. قبل از اینکه مسلمان گردم در طول مدت عمر گذشته ام (از طفولیت تا زمانی که دورادور با مسلمانان و بعد با اسلام آشنا شدم) در آمریکا با مشکلات اجتماعی بسیار و حوادث ناگوار و قبایح و زشتی های تمدن غرب که برخی از آنها مخصوص آمریکاست روبرو شدم. در اثر تماسهای حضوری ارتباطات بعدی با برخی از بانوان ایرانی ساکن آمریکا با اسلام آشنا شدم…
در دهلاویه تحت فرماندهی علیرضا بودیم. از بوشهر به اهواز اعزام و در مدرسه شهید دلبری مستقر شدیم. در آنجا چند هفته ای ماندیم سپس علیرضا از طرف ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران، خط دهلاویه را تحویل گرفت. چند روز بعد از تحویل گرفتن خط دهلاویه بود که نیروها را از اهواز به منطقه اعزام کردند...
خاطرات خلبانان دفاع مقدس
بعد از بمباران هدف یک موشک به هواپیمایم اصابت کرد. بخش هایی از هواپیما صدمه دید و به حکم اجبار با سرعت کم و در ارتفاع نسبتا پایین به سمت مرز خودی می رفتیم.
خلبان هواپیمای شماره دو که درگیر راهنمایی و کمک به ما بود، اطلاع داد یک فروند شکاری دشمن در حال نزدیک شدن به ماست. کاری از دست ما بر نمی آمد، چون نه وضع مناسبی برای مقابله داشتیم و نه سلاح مناسب، فقط توکل به خدا کرده و از او کمک خواستیم.
چند دقیقه بعد، آن شکاری را دیدم که با سرعت سرسام آور از روی سر ما رد شد، گردشی کرد، به زمین خورد و منهدم شد. ظاهرا خلبان عراقی از تجربه و آموزش لازم برخوردار نبود و راه و روش جنگ هوایی را به خوبی نمی دانست. این واقعه نیز به خیر و خوشی تمام شد و ما سالم در پایگاه خود به زمین نشستیم.
راوی: «حسین محمدزاده»
برای مطالعه «خاطرات خلبانان» لطفاً اینجا را کلیک کنید.
«زهرا گونزالس» بانوی مسلمان و نو شیعه آمریکایی نحوه مسلمان شدن خود را این گونه توضیح می دهد:
۱۲ یا ۱۳ ساله بودم که مادرم به دین اسلام گروید. پیش از آن ما کاتولیک بودیم و من در مدارس کاتولیکی درس می خواندم. بعد از اسلام آوردن مادرم، او ما (من و برادران و خواهرانم) را نیز بدون هیچ اجباری به اسلام دعوت کرد و ما همگی به عشق و علاقه خود مسلمان شدیم. از آن به بعد همواره با پوشیدن روسری، در انظار ظاهر می شدم...
قبل از عملیات «فرسیه» در اواخر اسفند ماه سال ۱۳۵۹، یکسری شناسایی صورت گرفت و قرار شد که ما شبانه به قلب دشمن حمله کنیم و خود را به خاکریز دشمن برسانیم. موقعیت آن خاکریز برای دشمن بعثی بسیار حائز اهمیت بود، در حقیقت دژ محکم و سنگرگاه دشمنان ما بود. عراقی ها از آن خاکریز برای استقرار نیروهای خود استفاده می کردند و بعد از استقرار در پشت این خاکریز استراتژیک، جاده خرمشهر- اهواز را زیر آتش خود داشتند....