خاطرات پزشکان دفاع مقدس
سربازی داشتیم به نام بابائی که خدا هر جا هست حفظش کند. سرباز تنومندی بود و فداکاریهای زیادی انجام داده بود، ضمن اینکه تازه نامزد کرده بود. در زمانی که وضع جبهه کمی آرام بود، از من مرخصی گرفت و رفت تا نامزدش را ببیند، ولی بعد از مدت بسیار کوتاهی برگشت...