خاطره ای از شهید عبدالعلی میرسنجری
من دفترچه خاطراتی داشتم و همه ماجراهای روز را در آن می نوشتم. به من گفت: «چرا این کار را می کنی؟». گفتم: «فردا ممکن است عملیات شود. چه معلوم که ما سالم بمانیم یا شهید شویم. اگر شهید شدیم که چه بهتر و اگر زنده ماندیم، بعدها با مرور این خاطرات، جنگ و حوادث آن برایمان زنده می شود».
خاطرات پزشکان دوران دفاع مقدس
در بیمارستان جندی شاپور، انترن باهوش و فعالی بود که صادقانه کار می کرد. ولی نگران این بود که با این جنگی که شروع شده و وقتی که دوره پزشکیش را تمام کند آیا می تواند برای دوره تخصص نزد برادرش به کانادا برود.
دلم از غیر شما میل جدایی دارد / پر و بالی بدهی شوق رهایی دارد
لحظه ای رخ بنما، در عوضش جان بستان / عالم عشق، عجب حال و هوایی دارد
سر کوی تو، گدا هر که شد، آقایی کرد / هر که شد بی سر و پایت، سر و پایی دارد
روز محشر همه ی مدعیان می بینند / که غلام در این خانه، چه جایی دارد
دست بر سر مکن این قدر مرا با مرهم / طالب زخم چه حاجت به دوایی دارد
اجلم را نرساند گنهم، دل با تو / وعده ی یک سفر کرب و بلایی دارد
ای خوشا روزی هر کس عرفه پیش شماست / صحن بین الحرمینت چه صفایی دارد
دل اگر دل بشود، هر قدمش با آقا / روضه ی دست و علم شور و نوایی دارد
سر از کاسه شکسته شده دیگر آخر / بین این پارچه، بر نیزه چه جایی دارد
آن طرف جسم به همراه زره غارت شد / این طرف خواهرش انگار دعایی دارد
ای خدا بر گره معجر من رحمی کن / حرمله دیده ی تیز و بی حیایی دارد
«حبیب نیازی»
خاطرات مقام معظم رهبری
در منطقهای که معروف به «دبّ حردان» است، میرفتیم برای شناسایی، دب حردان در غرب اهواز واقع شده است. ما این دفعه از طرف شمال میخواستیم برویم، از جادهای که میرود طرف سوسنگرد، از وسط جاده یک راهی بود آمدیم آن جا و بچهها در آن جا، مواضع خمپاره مستقر کرده بودند و ما هم داشتیم میآمدیم برویم طرف دب حردان، شناسایی کنیم ببینیم دشمن کجاهاست، چه جوری است. چون مهم بود، خود دکتر چمران متقبل شده بود که این شناسایی را انجام بدهد، من هم بودم، یک عده هم از بچهها بودند.
خاطره ای از شهید عبدالعلی میرسنجری
بعد از پیروزی انقلاب عضو فدائیان اسلام شد. وی عـلاوه بر کار و تلاش روزانه، در فدائیان اسلام نیز حضور مفید و مستمری داشت. در اوقات فراغت به ورزش کشتی می پرداخت و با تمام این گرفتاریها و مشغولیات که داشت به مسائل مذهبی و دینی نیز بسیار مقید بود و آن را دنبال می کرد.
خاطرات دفاع مقدس
راه افتادیم طرف خاک ریزهایشان برای پاکسازی، اسرائیلی ها این خاکریزها را برایشان طراحی کرده بودند. ایستاده بودیم کنار کانال، بچه ها می خواستند توی میدان مین معبر بزنند. یک گلوله ی توپ خورد جلوی گردان، حسین مجروح شد فرستادیمش عقب.
از کانال رد شده بودیم، دیدم با همان وضع پا به پای بچه ها می آید. بهش دستور دادم برگردد، برگشت.
مانده بودیم توی خاکریز عراقی ها، طوفان شدیدی بود، حتی چشم هایمان را هم نمی توانستیم باز کنیم. باز سروکلش پیدا شد، از بیمارستان در رفته بود. کمک کرد بچه ها را جمع کردیم و راه را پیدا کرد. دستهامان را دادیم به هم و برگشتیم.
رفتیم بهداری بخیه های دستش باز شده بود، زخم عفونت کرده بود، رویش پر از خون بود. اشک توی چشمهای دکتر جمع شده بود، پیشانی اش را بوسید و گفت: «شما چه انسانهای عجیبی هستین».
«کتاب کاش ما هم»
آمدم تا دل خود را بتکانم، بابا / جای خالی تو را نوحه بخوانم، بابا
تو کجای دل این خاک به خون افتادی / قبله ی سرخ مناجات نهانم، بابا
عهد کردم که دگر بعد تو لب وا نکنم / باز با عشق تو گل کرد دهانم، بابا
مثل آتش که بییفتد به نی زار در باد / شعله ی داغ تو افتاد به جانم، بابا
بوی اگر می شنوی، بوی دل سوخته است / نام تو سوخت دل و چشم و زبانم، بابا
باز هم از تو سرودم که توانم بدهی / شاید آبی بزنی بر هیجانم، بابا
بی تو چون باغ بلا دیده و توفان خورده / غرق دلگیرترین فصل بهارم، بابا
بوی آغوش خدا می دهد این خاک غریب / کربلا هست همین جا، به گمانم، بابا
ای رهاتر ز کبوتر، خط پروازت کو / تا از آن سمت، دلم را بپرانم، بابا
آخرین غمزه و لبخند تو در یادم هست / رفته بر رجعت چشم تو گمانم، بابا
وقت تنگ است و افسوس که باید بروم / تو دعا کن که بر این داغ بمانم، بابا
ترسم این قوم تو را زود فراموش کنند / نگرانم، نگرانم، نگرانم، بابا
«عبدالرضا کوهمال جهرمی»
حضرت امام (ره) همواره و از ابتدای شکل گیری مبارزات خویش به صورت صریح و قاطع بر لزوم رعایت صحیح آموزه ها، ارزشها و موازین اسلامی تاکید داشتند. به عنوان نمونه در مورد حجاب بر خلاف آنچه که ادعا شده ایشان در فرانسه به آزادی حجاب در جمهوری اسلامی، اشاره کرده اند، مروری بر بیانات و مصاحبه هایی که در آن مقطع زمانی انجام گردیده نشانگر این موضوع است.
پاسخ محکم امام به زن خبرنگار در فرانسه ۳ بهمن ۱۳۵۷(نوفل لوشاتو)
خبرنگار زن: «چون مرا به عنوان یک زن پذیرفته اید، این نشان دهنده این است که نهضت ما یک نهضت مترقی است، اگر چه دیگران سعی کردند نشان دهند که عقب مانده است. فکر می کنید به نظر شما آیا زنان ما باید حتماً حجاب داشته باشند؟ مثلاً چیزی روی سر داشته باشند یا نه؟».
حضرت امام (ره): «اینکه من شما را پذیرفته ام، من شما را نپذیرفته ام، شما آمده اید اینجا و من نمی دانستم که شما می خواهید بیایید اینجا و این هم دلیل بر این نیست که اسلام مترقی است به مجرد اینکه شما آمدید اینجا، اسلام مترقی است. مترقی هم به این معنی نیست که بعضی زنها یا مردهای ما خیال کرده اند. ترقی به کمالات انسانی و نفسانی است و با اثر بودن افراد در ملت و مملکت است نه اینکه سینما بروند و دانس بروند و اینها ترقیاتی است که برای شما درست کرده اند و شما را به عقب رانده اند و باید بعداً جبران بکنیم. شما آزادید در کارهای صحیح. در دانشگاه بروید و هر کاری که صحیح است بکنید و همه ملت در این زمینه ها آزادند. اما اگر کاری خلاف عفّت بکنند و یا مضر به حال ملت (خلاف ملیت) بکنند، جلوگیر می شود و این دلیل بر ترقی اسلام است». (صحیفه امام، جلد ۵، صفحه ۵۲۰-۵۲۱)
مصاحبه با امام ، ۷ بهمن ۱۳۵۷
خبرنگار فرانسوی: «برخى از رسوم اسلامى مانند حجاب اجبارى رها شده است. آیا در جمهورى اسلامى از نو اجبارى خواهد شد؟».
امام خمینی: «حجاب به معناى متداول میان ما، که اسمش حجاب اسلامى است، با آزادى مخالفتى ندارد. اسلام با آنچه خلاف عفت است مخالفت دارد و ما آنان را دعوت مىکنیم که به حجاب اسلامى روآورند و زنان شجاع ما دیگر از بلاهایى که غرب به عنوان تمدن به سرشان آورده است به ستوه آمده اند و به اسلام پناهنده شده اند». (صحیفه امام، ج۵، ص۵۴۱)
بنابراین نه تنها حضرت امام (ره) وعده به آزادی حجاب نداده اند بلکه از بی حجابی به عنوان موضوعی که مخالف عفت جامعه اسلامی است، نامبرده و بر لزوم تلاش نظام اسلامی برای اصلاح این معضل تصریح می نماید.
همچنین و بالاتر از این در خاطره یکی از همراهان امام راحل در «نوفل لوشاتو» میخوانیم: «در مورد حجاب هم وقتی از فرانسه آمدم، هنوز با مانتو و شلوار و مقنعه بودم. یک بار در مهران، پایم صدمه دید و من با عصا و با همان مانتو و شلوار خدمت امام رفتم تا گزارش بدهم. امام فرمودند: «اگر چادر ندارید، بگویم احمد برایتان بخرد». عرض کردم: «نه حاج آقا، چون به کوه میرفتم و اسلحه روی دوشم بود و فشنگ به کمرم و قمقمه به پهلویم و گاهی هم باید سه پایه تیربار را روی دوش میگرفتم، چادر سر کردن برایم دشوار بود». فرمودند: «چادر برای زن بهتر است». من از آن روز چادر سر کردم.(مصاحبه با طاهره حدیده چی)
«با حجاب»