شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

سردار جنگهای نامنظم شهید علیرضا ماهینی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
۰۲
شهریور


من در آتن یونان، با والدین یونانی ارتودکس متولد شدم. خانواده پدری ام بیشتر عمرشان را در استانبول ترکیه زندگی کردند، پدرم در آنجا به دنیا آمد و بزرگ شد. آنها ثروتمند و تحصیل کرده بودند و مانند بسیاری از مسیحیان ارتدوکسی که در یک کشور مسلمان زندگی می کنند، به دینشان پایبند بودند. در یک زمانی دولت ترکیه تصمیم گرفته بود اکثر شهروندان یونانی را از ترکیه بیرون کند و ثروت، خانه و کار و کسب آنها را مصادره کند. بنابراین خانواده پدری ام مجبور بودند با دست خالی به یونان برگردند. این کاری که دولت مسلمان ترکیه با آنها کرد باعث شد از اسلام متنفر شوند.

  • آزاده بوشهری
۰۱
شهریور


شهید حسن قدرتیان


برای مطالعه «وصیتنامه شهدا» لطفاً اینجا را کلیک کنید.



  • آزاده بوشهری
۰۱
شهریور


شهید رضاعلی (خداخواست) شکریان


خاطره ای از شهید رضاعلی (خداخواست) شکریان

خداخواست تعریف می کرد که در کوههای مناطق غرب، فاصله ی ما تا دشمن ۱۵۰ تا ۳۰۰ متر بود. ما برای رساندن مهمات به سنگرهای دیده بانی و دیگر سنگرها، خیلی مشکل داشتیم، زیرا راه صعب العبور بود و مجبور بودیم مهمات را با قاطر حمل کنیم. با چند نفر در بین کوهها و تپه ها، مهمات را عبور می دادیم و وسایل را به سنگرها می رساندیم.

یک روز تا بالای کوه آمدیم. چیزی نمانده بود که به بچه های خودمان برسیم، ناگهان افسار قاطر از دستمان رها شد و به طرف عراقیها رفت. این همه راه مهمات را آورده بودیم و خیلی راحت، این تجهیزات توسط قاطر به طرف عراقیها سرازیر شد. هیچ راهی نداشتیم جز اینکه نامیدانه برگردیم و مجدداً مهمات را به سنگرهای خط مقدم ببریم.

راوی: «برادر شهید رضاعلی (خداخواست) شکریان»

 

برای مطالعه «خاطرات برادران شهدا» لطفاً اینجا را کلیک کنید.



  • آزاده بوشهری
۰۱
شهریور


خاطرات خلبانان دوران دفاع مقدس

بیست و نهم مهر ماه 1359 فرا رسید. مأموریتی که قرار بود در این روز انجام بدهم، بیست و چهارمین پرواز مخصوص من بود که روی مواضع دشمن انجام می‌شد. مأموریت این روز با سایر مأموریت‌ها فرق می‌کرد. هدف شهر «سلیمانیه» بود و بر خلاف همیشه به جای بمب‌های آتشین، اعلامیه‌هایی که به زبان عربی نوشته شده بود و برای آگاه سازی مردم عراق از جنایات صدام بود، همراه داشتیم که می‌بایست روی شهر پخش می‌کردیم.

اعلامیه‌ها را داخل ترمز هوایی (دریچه‌های سرعت ‌شکن) هواپیماها جا دادیم تا در موقعیت مناسب، بر فراز شهر سلیمانیه، با فشار دادن پدال ترمز هوایی، آنها از جای خود خارج شده، روی شهر فرو ریزند.

روی شهر سلیمانیه رسیدیم و طبق نقشه، اعلامیه‌ها را پخش کردیم. حجم آتش ضد هوایی دشمن بسیار سنگین بود و از آن‌ جا که همواره در پروازهایمان با توکل به خدا می‌رفتیم، هیچ هراسی به دلمان راه نمی‌یافت. عملیات با موفقیت انجام شد و ما به سلامت به پایگاه بازگشتیم.

راوی: «شهید مصطفی اردستانی»

 

برای مطالعه «خاطرات خلبانان» لطفاً اینجا را کلیک کنید.
  • آزاده بوشهری
۰۱
شهریور


اى شهر خرم، شهر خون، شهر شهادت / وى مهد مردان دلیر و با شجاعت

صدها دلاور مرد با ایمان در اینجا / داده است بر جانانه‏ ى خود جان در اینجا

اینجا به خون عاشقان گردیده گلگون / صد لاله خفته بى ‏صدا در بستر خون

در شهر خرم، شهر پاکان، شهر عشاق / بودم ز جان و دل به دیدار تو مشتاق

بوى جنان مى ‏آید از هر سو به سویم / اى عزت و شأن و شرف، اى آبرویم

من دیده‏ ام در خون آتش بودنت را / من دیده‏ ام صد زخم خونین تنت را

اى تربت پاکت جهان را مظهر عشق / وى توتیاى دیدگان لشکر عشق

آواى حق از ناى پر خونت خروشید / خون در دل دلدادگان چون باده جوشید

با بال همت سوى تو پرواز کردند / تکبیر عشق و عاشقى آغاز کردند

راندى ز خود تا جمله ‏ى دلمردگان را / روح دگر آمد دل افسردگان را

تا پرچم خونین تو رنگین کمان شد / خرم به ذکر نام تو روح و روان شد

از کوچه و پس کوچه‏ هایت گشته آغاز / آواى خرم گشتنت، اى شهر خون باز

شادم چو رنجى  زان که مهمان تو هستم / خرم از آنم، کز مى عشق تو مستم

شبها به سنگرها دعاى عشق خواندند / در روز روشن دشمن از این خانه راندند

سوى خدا چون مرغ عاشق پر گشودند / با یاد او از دل غبار غم زدودند

آخر تو را از دست دون آزاد کردند / ویرانه ‏هایت را به خون، آباد کردند

«شاعر ناشناس»

 

برای مطالعه «اشعار شهادت» لطفاً اینجا را کیک کنید.


  • آزاده بوشهری
۰۱
شهریور


برخی می گویند: «چرا بر اساس ظاهر افراد قضاوت می کنید؟ ایمان به دل آدمه، خدا خودش می دونه من چقدر عاشقش هستم، ولی نمی تونم حجابو قبول کنم». این افراد معتقدند، ایمان افراد به ظاهر آنها هیچ ربطی ندارد، مهم این است که ایمان و اعتقاد در دل انسان باشد. دل انسان باید با خدا باشد.

  • آزاده بوشهری
۳۱
مرداد


شهید حسین فروزش


برای مطالعه «وصیتنامه شهدا» لطفاً اینجا را کلیک کنید.



  • آزاده بوشهری
۳۱
مرداد


شهید رضاعلی (خداخواست) شکریان


خاطره ای از شهید رضاعلی (خداخواست) شکریان

در چهارمین مرحله ای که خداخواست می خواست به جبهه برود، به او گفتم: «تو بمان تا در این مرحله من به جبهه بروم». چون مادرم خیلی دوست داشت که برای خداخواست همسری انتخاب کند. به هر حال از خانواده ای مذهبی و با تقوا، کسی را برای ایشان در نظر گرفتند و ازدواج شهید سر گرفت.

  • آزاده بوشهری
۳۱
مرداد


خاطرات پزشکان دوران دفاع مقدس

یکی از بیمارستانهائی که در زیر زمین ساخته شده بود، واقعاً جالب بود و بسیار مجهز و الان هم پس از گذشت سالها مایلم آن را دوباره ببینم و امیدوارم که آن را به عنوان یکی از شاهکارهای دفاع مقدس و توانائی مهندسان وطن در ساخت چنین بیمارستانی حفظ کرده باشند.

در اورژانس آن بیمارستان مشغول خدمت بودم که مجروحی را روی برانکارد آوردند و تحویل من دادند. رانش سوراخ شده بود و خون از رانش فواره می زد. شلوار پای مجروح را پائین کشیدم. در ناحیه ران این رزمنده، وریدفمورال و یا شریان سوراخ شده بود و به همین دلیل خون فوران می زد. شلوارش را در آوردیم تا برای عمل آماده شود.

با دیدن پای دیگرش که مصنوعی بود، شوکه شدم. برای مدتی به دیوار تکیه کردم و در حالت بهت خاصی فرو رفتم. مگر می شود این همه ایثار و از خود گذشتگی را باور کرد. پای دیگرش در عملیات قبلی تیر خورده و آن را قطع کرده بودند و با پای مصنوعی به جبهه باز گشته بود. او مرتباً التماس می کرد که پایش را قطع نکنیم. او پایش را برای ادامه زندگی نمی خواست، بلکه اصرارش برای این بود که بتواند دوباره به جبهه برگردد.

«کتاب پرسه در دیارغریب»

 

برای مطالعه «خاطرات پزشکان» لطفاً اینجا را کلیک کنید.
  • آزاده بوشهری
۳۱
مرداد


ای کاش می ‌شد ببوسم، هر ذره از پیکرت را / یا بار دیگر ببینم، آن خنده‌ی آخرت را

ای کاش در فرصت درد، می ‌ریخت برگ نگاهم / تا دل در آتش ببیند، آن صورت پرپرت را

ای کاش خورشید اشکت در یک غروب دل ‌انگیز / تصویر می‌کرد یک بار چشمان آبی ترت را

یا یک پرستوی عاشق، از مرز سرخ شلمچه / بر بال می ‌بست روزی، آیینه‌ی سنگرت را

افسوس در مرز دریا، آتش گرفتی و اکنون / آورده‌اند از برایم، یک مشت خاکسرت را

به یک غزل اشک امشب، در انتظارت نشستم / شاید به من هدیه دادی، یک برگ از دفترت را

«صغری سلمانی نژاد»

 

برای مطالعه «اشعار شهادت» لطفاً اینجا را کلیک کنید.


  • آزاده بوشهری