خاطره ای از شهید عبدالعلی میرسنجری
ما را از شوش به اردوگاهی که حدود ده دقیقه با خط مقدم فاصله داشت، آوردند. صبح روز اول عبدالعلی و یکی از بچه ها بدون اطلاع به خط رفتند. وقتی برگشتند، گفتم: «چرا بدون خبر رفتید؟». عبدالعلی گفت: «چند روزی بود که بچه ها را ندیده بودم، دلم شور آنها را می زد».
شرح عملیات
عملیات کربلای 2 در 10 شهریور ماه سال 1365 در منطقه حاج عمران، با شرکت یک تیپ از لشکر 10 سید الشهداء (ع) و تیپ 9 بدر، 12 قائم، 21 امام رضا، 105 قدس، 155 شهداء که در مجموع به استعداد 28 گردان از سپاه انجام شد.
هدف های عملیات عبارت بودند از: ترمیم خط پدافندی، خارج کردن عقبه خودی از دید و تیر دشمن و دست یابی به راهکارهای مناسب به منظور عمق دادن به منطقه برای عملیات بعدی.
مانور عملیات از دو محور طرح ریزی شده بود: محور راست شامل ارتفاعات گردکوه (معروف به شهید صدر)، تخته سنگی، تپه شهدا و تپه سرخ و 2 محور چپ، شامل ارتفاعات 2519، واراس و یالهای آن، تپه تخم مرغی، شیارانه و دو یال ارتفاع مسکران.
فرماندهی این عملیات به قرارگاه سیدالشهداء (ع)، یکی از قرارگاه های تابعه نیروی زمینی سپاه واگذار شد. در شب اول عملیات، تپه شهید صدر، تخته سنگی و مقر فرماندهی دشمن به تصرف نیروهای خودی درآمد و در جناح چپ، به علت عدم دستیابی کامل به هدف ها، رزمندگان عقب نشینی کردند.
درشب دوم، بار دیگر نیروها از محور چپ دست به حمله زدند. اما موفقیتی به دست نیامد و عملیات با تصرف نیمی از هدف ها، به پایان رسید.
برای مطالعه «عملیاتهای دفاع مقدس» لطفاً اینجا را کلیک کنید.
به دنبال تو می گردم نمی یابم نشانت را / بگو باید کجا جویم مدار کهکشانت را
تمام جاده را رفتم غباری از سواری نیست / بیابان تا بیابان جسته ام رد نشانت را
نگاهم مثل طفلان زیر باران خیره شد بر ابر / ببیند تا مگر در آسمان رنگین کمانت را
کهن شد انتظار اما به شوقی تازه، بال افشان / تمام جسم و جان لب شد که بوسد آستانت را
کرامت گر کنی این قطره ناچیز را شاید / که چون ابری بگردم کوچه های آسمانت را
الا ای آخرین طوفان، بپیچ از شرق آدینه / که دریا بوسه بنشاند لب آتش نشانت را
«حسین اسرافیلی»
برای مطالعه «اشعار مهدوی» لطفاً اینجا را کلیک کنید.
برخی می گویند که استفاده از چادر مشکی، صرف نظر از کراهت آن، باعث افسردگی روحی انسان می گردد. این ایراد کاملا بی اساس و باطل است. زیرا اولین دلیل آن این است که یک زن محجبه همیشه چادر مشکی سر نمی کند و اوقاتی را که بیرون از منزل است از این پوشش مشکی استفاده می کند و در اوقاتی که در منزل است می تواند از لباسهای خوش رنگ استفاده کند. این ایراد آنان در حالی است که بسیاری از خانمهای بی حجاب در مراسمها و مهمانیهای خود از لباسهای عریان مشکی استفاده می کنند.
خاطره ای از شهید عبدالعلی میرسنجری
من دفترچه خاطراتی داشتم و همه ماجراهای روز را در آن می نوشتم. به من گفت: «چرا این کار را می کنی؟». گفتم: «فردا ممکن است عملیات شود. چه معلوم که ما سالم بمانیم یا شهید شویم. اگر شهید شدیم که چه بهتر و اگر زنده ماندیم، بعدها با مرور این خاطرات، جنگ و حوادث آن برایمان زنده می شود».
خاطرات پزشکان دوران دفاع مقدس
در بیمارستان جندی شاپور، انترن باهوش و فعالی بود که صادقانه کار می کرد. ولی نگران این بود که با این جنگی که شروع شده و وقتی که دوره پزشکیش را تمام کند آیا می تواند برای دوره تخصص نزد برادرش به کانادا برود.
دلم از غیر شما میل جدایی دارد / پر و بالی بدهی شوق رهایی دارد
لحظه ای رخ بنما، در عوضش جان بستان / عالم عشق، عجب حال و هوایی دارد
سر کوی تو، گدا هر که شد، آقایی کرد / هر که شد بی سر و پایت، سر و پایی دارد
روز محشر همه ی مدعیان می بینند / که غلام در این خانه، چه جایی دارد
دست بر سر مکن این قدر مرا با مرهم / طالب زخم چه حاجت به دوایی دارد
اجلم را نرساند گنهم، دل با تو / وعده ی یک سفر کرب و بلایی دارد
ای خوشا روزی هر کس عرفه پیش شماست / صحن بین الحرمینت چه صفایی دارد
دل اگر دل بشود، هر قدمش با آقا / روضه ی دست و علم شور و نوایی دارد
سر از کاسه شکسته شده دیگر آخر / بین این پارچه، بر نیزه چه جایی دارد
آن طرف جسم به همراه زره غارت شد / این طرف خواهرش انگار دعایی دارد
ای خدا بر گره معجر من رحمی کن / حرمله دیده ی تیز و بی حیایی دارد
«حبیب نیازی»