آشنایی ما از زمانی شروع شد که نیروهای انقلابی، بر علیه رژیم تظاهرات می کردند و لاستیکها را در خیابانها آتش می زدند....
آشنایی ما از زمانی شروع شد که نیروهای انقلابی، بر علیه رژیم تظاهرات می کردند و لاستیکها را در خیابانها آتش می زدند....
خاطرات پزشکان دوران دفاع مقدس
فقط یک مجروح روی برانکارد قرار داشت که تمام سر و صورتش را خون پوشانده بود و جای ترکش در سرش دیده می شد. یک چشمش میوزیس شده بود و چشم دیگر دیلافیوتن....
مرا غدیر نه برکه، که بیکران دریاست / علی نه فاتح خیبر، که فاتح دلهاست
مرا غدیر نه برکه، که خم جوشان است / علی نه ساقی کوثر، که کوثر عظماست
مرا غدیر نه یک برگ سرد تاریخ است / علی نه شافع محشر، که محشر کبراست
مرا غدیر حریم وصال محبوب است / علی نه همسر زهرا که کیمیای ولاست
مرا غدیر بود پایگاه دانش و دین / علی نه کاتب قرآن که آیت عظماست
مرا غدیر نه یک واژه در دل تاریخ / که جان پناه همه رهروان راه خداست
مرا غدیر نه یک روز اختلاف افکن / که همچو چشمه مبعث زلال وحدت زاست
مرا غدیر ندای بلند آزادی است / علی نه حامی بوذر که روح صدق و صفاست
مرا علی نبود خلقتی خدا گونه / چو غالیان نسرایم که مالک دو سراست
اگر نه عالم و عادل مرا نمی شاید / ستایمش که علی عالی و علی اعلاست
بخوان ز سوره انعام علت درجات / علی ز علم و عمل بر جهانیان مولاست
مگو که مولد او کعبه شد که می گویم / به هر مکان که علی هست کعبه خود آنجاست
هر آن که دم زند از عشق آن ولی والا / علی صفت اگرش نیست، کار غرق خطاست
بخوان تو نامه مولا به مالک اشتر / که طرز فکر علی از خطوط آن پیداست
ببین که در دل آن رادمرد بی همتا / به یاد قسط و عدالت چه محشری بر پاست
بکوش رنگ علی گیری و صفات علی / هزار نکته باریک تر ز مو اینجاست
به سالروز امامت به جشن عید غدیر / که اشک شوق به چشمان عاشقان پیداست
گل (امید) به لب ها نشاندم و گفتم / خوشا دلی که در آن مُهر مهر میر ولاست
«شاعر ناشناس»
زنانی که به مرحله تکامل و بلوغ روانی رسیده اند، زنانی سازنده، دانشمند، ایثارگر و خدمتگزارند و در زندگی و سلوک اجتماعی به مراتب از دیگر زنان، ساده تر زیسته و شخصیت بالغ آنها اسیر جلب توجه کردن برای دیگران نیست. آنها لباسهای جلف نمی پوشند، کمتر از دیگران در انظار آرایش می کنند و عموماً در زندگی خانوادگی موفق اند....
در شب حمله، در مورد تبحر شهید عبدالعلی و شهید نوذری با سرپرست بیسیم صحبت کردیم. شهید عبدالعلی را سرپرست بیسیم ما در شب حمله قرار دادند....
خاطرات دفاع مقدس
ساعت 9 صبح اعلام شد، شهر پیرانشهر بمباران شده، ساعتی بعد اطلاع دادند که دفتر کار من نیز مورد اصابت گلوله قرار گرفته است. وقتی به محل حادثه رسیدیم صحنه ی ناگواری در مقابل چشمانم ظاهر شد. حسین بابازاده مسئول دفترم در حال خوردن صبحانه به علت اصابت ترکش دو نیم شده بود.
اشک پهنای صورتم را پوشاند. جنگ آزمایشی بزرگ بود، امتحانی که هرکسی نمی توانست سربلند از آن بیرون بیاید. ما در این آزمایش الهی عزیزترین افراد زندگیمان را از دست دادیم.
«کتاب سفر عشق»
محسن، از آسمان خبر آوردهای مگر / این گرد و خاک چیست، سر آوردهای مگر
پیغمبر جهاد و شهادت از اوج عرش / پیغام تازه بر بشر آوردهای مگر
دنیا به احترام تو از جا بلند شد / با خویش رایت ظفر آوردهای مگر
ایران ز شوق دیدنت آمد به پیشواز / سوغات عشق از سفر آوردهای مگر
خونت گرفت تلِّ عَفر را ز دشمنان / بیرون تو آه از جگر آوردهای مگر
آوردهای برای پدر از پسر خبر / یا بهر کودکت پدر آوردهای مگر
بر نی چرا ندیدمت ای یار سربلند / در اقتدا به گل اگر آوردهای مگر
زینب دوید سوی تو تا پرسد از حسین / از قتلگاه گل خبر آوردهای مگر
«سید عبدالله حسینی»
حجاب و پوشش، تأثیرات بسیار مثبتی بر روح و روان زن دارد. عفاف و پوشیدگی برای زنان، همچون سد و حفاظی است که زن در سایه ی آن از هر ذلّت و تحقیری در امان می ماند....