در قیامت کبری که عالمی است پس از عالم برزخ، همه انسانها از اولین تا آخرین جمع شده و وارد مرحله جدیدی از زندگی و حیات می شوند و به پاداش و یا جزای اعمال و رفتار زندگی دنیایی خود می رسند....
در قیامت کبری که عالمی است پس از عالم برزخ، همه انسانها از اولین تا آخرین جمع شده و وارد مرحله جدیدی از زندگی و حیات می شوند و به پاداش و یا جزای اعمال و رفتار زندگی دنیایی خود می رسند....
خاطرات سردار شهید علیرضا ماهینی (قسمت بیست و پنجم)
علیرضا برای شناسایی ها حتماً باید خودش حضور می یافت. اگر صبح زود به شناسایی رفته بود و قرار می شد که شب نیز به شناسایی بروند، با تمام خستگی های صبح، باز مصمم بود که شب هم به شناسایی برود...
مؤمنان و شیعیان امام زمان (عج)، خود و اعمال خویش را در محضر آن حضرت می بینند و از ترس این که مبادا خاطر شریف آن عزیز را مکدر نمایند و یا محروم از عنایات ویژه حضرتش گردند، برای قرب بیشتر و جلب توجه خاص آن حضرت در راه تعالی و تکامل، باید بیشتر تلاش کنند و مواظب باشند که نکند خدای ناکرده با اعمال و کردار ناپسند خویش خاطر آن حضرت را از خویش مکدر نمایند...
در دل خود کشیده ام، نقش جمال یار را / پیشه خود نموده ام، حالت انتظار را
ریخته دام و دانه شه، از خط و خال خویشتن / صید نموده مرغ دل، برده از او قرار را
سوزم و سازم از غمش، روز و شبان بخون دل / تا که مگر ببینم آن طرّه مشکبار را
دولت وصل او اگر، یک شبی آیدم بکف / شرح فراق کی توان، داد یک از هزار را
چشم امید دوختن، در ره وصل تا بکی / برده شرار هجر او، از کفم اختیار را
ای مه برج معدلت، پرده زچهره برفکن / شوی ز چشم عاشقان، ز آب کرم غبار را
سوختگان خویش را، کن نظر عنایتی / مرهمی از کرم بنه، این دل داغدار را
حیران را از جلوه ای، از رخ خویش مات کن / تا رهد از خودی خود، ترک کند دیار را
«علامه جعفری»
برای مطالعه «اشعار مهدوی» لطفاً اینجا را کلیک کنید.
من امروز زهرا یغماییان هستم. دیروز کی بودم؟ دیروز و روزهای قبل از آن، من ماریا بودم. یه دختر مسیحی ولی ایرانی و به اقتضای دینم بدحجاب، می دونید چی شد که زهرا شدم؟ خدا بهم نگاه کرد و تو دانشگاه عاشق پسری شدم ...
یک شب با علیرضا به شناسایی رفتم. اولین شناسایی بود که من با ایشان می رفتم. از طرف روستای بیت ناجی و خط دهلاویه حرکت کردیم. در جایی قرار گرفتیم که آنها برای یادداشت مواضع و سنگرهای دشمن، باید از ما فاصله می گرفتند. حقیقتاً در آن زمان بدلیل کمی سن و سال بودن، می ترسیدم...
خاطرات دفاع مقدس
هنگام خاکسپاری یکی از شهدای شهر مشهد، موقع دفن هر چه سعی کردند دست شهید را که به احترام روی سینه اش گذاشته شده بود، به حالت عادی بازگردانند و زیر بدن او در قبر قرار دهند، نتوانستند.
دوستانش گفتند: او در موقع شهادت دستش را به حالت احترام به سینه خود گذاشته و گفته: «السلام علیک یا اباعبدالله (علیه السلام)». دست بر سینه او باقی ماند و او را همان طور به خاک سپردند تا در روز محشر دست بر سینه در مقابل مولای عشق ظاهر شود.
«کتاب سفر عشق»
برای مطالعه «خاطرات دفاع مقدس» لطفاً اینجا را کلیک کنید.
بیا عاشقی را رعایت کنیم / ز یاران عاشق حکایت کنیم
از آنها که خونین سفر کرده اند / سفر بر مدار خطر کرده اند
از آنها که خورشید فریادشان / دمید از گلوی سحر زادشان