خاطرات خلبانان دفاع مقدس
بعد از بمباران هدف یک موشک به هواپیمایم اصابت کرد. بخش هایی از هواپیما صدمه دید و به حکم اجبار با سرعت کم و در ارتفاع نسبتا پایین به سمت مرز خودی می رفتیم.
خلبان هواپیمای شماره دو که درگیر راهنمایی و کمک به ما بود، اطلاع داد یک فروند شکاری دشمن در حال نزدیک شدن به ماست. کاری از دست ما بر نمی آمد، چون نه وضع مناسبی برای مقابله داشتیم و نه سلاح مناسب، فقط توکل به خدا کرده و از او کمک خواستیم.
چند دقیقه بعد، آن شکاری را دیدم که با سرعت سرسام آور از روی سر ما رد شد، گردشی کرد، به زمین خورد و منهدم شد. ظاهرا خلبان عراقی از تجربه و آموزش لازم برخوردار نبود و راه و روش جنگ هوایی را به خوبی نمی دانست. این واقعه نیز به خیر و خوشی تمام شد و ما سالم در پایگاه خود به زمین نشستیم.
راوی: «حسین محمدزاده»
برای مطالعه «خاطرات خلبانان» لطفاً اینجا را کلیک کنید.