شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

سردار جنگهای نامنظم شهید علیرضا ماهینی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
۰۶
شهریور


خاطرات مقام معظم رهبری

بعد از آنی که در شهر دزفول مردم بی‌پناه و بی‌دفاع مورد تجاوز سلاحهای دورزن مزدوران عراقی قرار گرفتند که ما همان شب اتفاقاً در دزفول بودیم. من صبح وارد شهر شدم و در خیابانها حرکت می‌کردم، شب را در پایگاه نیروی هوایی گذراندیم که خارج شهر است. روز گفتم بروم ببینم با این حادثه‌ی فاجعه‌ آمیزی که در این شهر رخ داده است و شاید بیش از صد نفر زن و مرد و کودک بی‌گناه و بی‌دفاع نیمه‌ی شب کشته شدند، بروم ببینیم روحیه‌ی مردم چگونه است.

  • آزاده بوشهری
۰۵
شهریور


شهید محمد فشنگ ساز



برای مطالعه «وصیتنامه شهدا» لطفاً اینجا را کلیک کنید.



  • آزاده بوشهری
۰۵
شهریور



خاطره ای از شهید محمد فشنگ ساز

کلاس سوم دبیرستان که بود ما رفته بودیم مشهد، زمانی که از مشهد آمدیم صبحی بود که محمد در را برای ما باز کرد. من تعجب کردم که آن وقت روز در خانه است. از او سئوال گرفتم که چه عجب در خانه هستی؟ گفت: «از سپاه درآمده ام و می خواهم درسهایم را ادامه بدهم». البته این ظاهر قضیه بود. اصل قضیه این بود که سپاه با رفتن محمد به جبهه بخاطر سن کمش موافقت نمی کرد. البته این موضوع را به ما نمی گفت.

  • آزاده بوشهری
۰۵
شهریور


خاطرات دفاع مقدس

هر کس از اهواز می آمد، یکی از چیزهایی که می آورد، آدامس بود. شهید موسوی از اهواز آمده بود برای سرکشی، دید بچه ها در حال کار با مین دهانشان می جنبد. گفت: «چی شده؟». گفتیم: «آدامس می جویم که موقع کار با مین تمرکز داشته باشیم».

خیلی ناراحت شد و گفت: «قرآن می گوید الا بذکرالله تطمئن القلوب، شما آدامس می جوید؟». از آن به بعد هیچ کس آدامس نجوید.

راوی: «محمدجواد مشکی باف»

 

برای مطالعه «خاطرات دفاع مقدس» لطفاً اینجا را کلیک کنید.
  • آزاده بوشهری
۰۵
شهریور


این پلاک و استخوان از من به صف جا مانده است / نقطه پرواز سرخى بود، آنجا مانده است

من خودم از شوق مى ‏رفتم، تنم افتاده بود / در مقام وصل فهمیدم که سر جا مانده است

بى نشانى را خود من خواستم باور کنید / نام گمنامى اگر دیدید تنها مانده است

من رفیقى داشتم همسنگرم جانباز شد / دستهایش یادگارى پیش مولا مانده است

آن بسیجى هم که معبر را برایم باز کرد / دیدمش آن روز در تشییع بى ‏پا مانده است

یادتان باشد سلاح و کوله و فانسقه ‏ام / زیر نور ماه سرخ، از بهر فردا مانده است

پاسداریدش مبادا غفلتى خاکسترى / گیرد عزمى را که آن از راز زهرا مانده است

«شاعر ناشناس»

 

برای مطالعه «اشعار شهادت» لطفاً اینجا را کلیک کنید.
  • آزاده بوشهری
۰۵
شهریور


مفهوم حجاب چیست و از نظر قرآن و حدیث، حجاب و پوشش اسلامی دارای چه ابعاد و اقسامی است؟

حجاب در لغت به معنای مانع، پرده و پوشش آمده است. استعمال این کلمه بیشتر به معنی پرده است. این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش میدهد که پرده، وسیلهی پوشش است، ولی هر پوششی حجاب نیست، بلکه آن پوششی حجاب نامیده میشود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت گیرد.

  • آزاده بوشهری
۰۴
شهریور


شهید ابراهیم قهرمانی



برای مطالعه «وصیتنامه شهدا» لطفاً اینجا را کلیک کنید.

  • آزاده بوشهری
۰۴
شهریور



محمد 5‏ ساله بود که به اتفاق خانواده به بندر لنگه منتقل می شوند. تا مقطع راهنمایی پیشرفت ‏درسی بسیار خوبی داشته طوری که وقتی در کلاس اول راهنمایی درس ‏می خوانده، مدیر مدرسه پیشنهاد می دهد که سال دوم را جهشی بخواند و در کلاس سوم راهنمایی بنشیند. بعد هم مدرسه با آموزش و پرورش نامه نگاری می کند و با ‏موافقت آموزش و پرورش این موضوع عملی می شود. برای اینکه محمد بتواند به صورت جهشی کلاس سوم ‏بنشیند، به شهر برازجان نقل مکان می کنند.

‏کلاس اول دبیرستان را در مدرسه شریعتی می گذراند و شروع کلاس دوم دبیرستان او نیز با دوران انقلاب مصادف می شود. در آن سال محمد دو تا تجدید آورده بود. او برای گذراندن دوره آموزشی به نیشابور رفته بود و نتوانست بود خودش را به امتحانات برساند، به هر زحمتی بود آن سال را به شکل متفرقه گذراند. او کلاس سوم دبیرستان را نیز به همین شکل پشت سر گذاشت. در آن موقع عضو سپاه پاسداران شده بود و آغازی بود برای فعالیت هایش به طوری که درس را کنار می گذارد و کم کم برنامه رفتن به جبهه را مطرح می کند و پس از اینکه وارد عرصه نبرد با دشمنان بعثی می گردد، نهایتاً در نهم آذر ماه سال 1360 به همرزمان شهیدش می پیوندد. روحش شاد

 

برای مطالعه «زندگینامه شهدا» لطفاً اینجا را کلیک کنید.



  • آزاده بوشهری
۰۴
شهریور


خاطرات خلبانان دفاع مقدس

اوایل جنگ تا رسیدن نیروهای زمینی و انسجام آنها با عملیاتهای مختلف پروازی، پیشروی نیروهای عراق به ویژه یگانهای زرهی را کند کردیم.

یکی از این مأموریتها انهدام پلی برای قطع خطوط مواصلاتی دشمن بود. از آن‌ جا که ظاهراً نزد مسئولان انهدام پل از اهمیت خاصی برخوردار بود، قرار شد آن را بمباران لیزری کنیم. این شیوه معمولاً برای محلهایی که پدافند قابل توجه ندارند به کار می‌رود. اما ما مجبور بودیم دستور را اجرا کنیم.

یک فروند اف 4 دی به خلبانی ارسلان مرادی و کابین عقبش، مجید علیدادی، وظیفه‌ی لیز کردن را بر عهده داشتند. برای این کار باید در ارتفاع پنج هزار پا دور هدف گردش کرده و با نشانه ‌روی لیزری که کابین عقب انجام می‌داد، یک قیف مجازی لیزر می‌ساختند تا سایر هواپیماها بمبهایشان را در این قیف لیزری رها کنند. در این صورت بمبها دقیقاً به پل اصابت و آن را نابود می‌کرد.

با توجه به پدافند آماده و قوی دشمن، این هواپیما هدف قرار گرفته شد و خلبانان مجبور به ترک اضطراری آن شدند. صندلی علیدادی عمل کرد، اما مرادی که صندلی‌اش پرتاپ نشد، مجبور شد به عنوان اولین و آخرین خلبان شکاری فانتوم با باز کردن همه‌ی اتصالات خود از صندلی پران، به جز چتر نجات، از هواپیما بیرون بپرد. البته به شکلی معجزه ‌آسا به رغم صدماتی که متحمل شده بود از سانحه جان سالم به در برد.

راوی: «اصغر باقری»

 

برای مطالعه خاطرات «خلبانان» لطفاً اینجا را کلیک کنید.
  • آزاده بوشهری
۰۴
شهریور


ایثار تکیه داده به دوش عصایتان‏ / ایمان، شکوفه‏اى به لب باصفایتان‏

گلدان ولو شکسته، نشانى است از بهار / پیچیده عطرى از شهدا در صدایتان‏

چیزى زیاد نیست اگر آسمان عشق‏ / هر شب گل شهاب بریزد به پایتان‏

این لطف کوچکى است که هر روز صبح زود / خورشید ان یکاد بخواند برایتان‏

روز قیامت است و ابوالفضل آمده‏ است‏ / تا از شما سؤال کند ماجرایتان‏

جاى سؤال نیست که او خود حضور داشت‏ / درگیر و دار حادثه کربلایتان‏

مى‏ پرسد از شما که شما پاسخش دهید / تا بشنود شکوه بلند صدایتان‏

پاسخ نمى‏ دهید مبادا ریا شود / رازیست بین قلب شما با خدایتان‏

او با لبان تشنه‏ ى خود بوسه مى ‏زند / بر شانه‏ هاى زخمى بى ‏ادعایتان‏

«شاعر ناشناس»

 

برای مطالعه «اشعار شهادت» لطفاً اینجا را کلیک کنید.


  • آزاده بوشهری