شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

سردار جنگهای نامنظم شهید علیرضا ماهینی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۱۵۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

۰۷
شهریور


آدم در این دیار دلش جای دیگریست / این خاک کربلای معلای دیگریست

با هر نسیم مرده دلی زنده می‌شود / آری دمش مثال مسیحای دیگریست

این سوی دشت مقتل مردی که بی سر است / آن سوی دشت مقتل سقای دیگریست

خون شهید در همه جا موج می‌زند / این جا فرات نیز به معنای دیگریست

خاکش چه قدر بوی عجیبی گرفته است / این پهنه خاک بوس قدمهای دیگریست

این جا چه قدر با همه جا فرق می‌کند / این جا شلمچه نیست که دنیای دیگریست

«سید محمد جواد شرافت»

 

برای مطالعه «اشعار شهادت» لطفاً اینجا را کلیک کنید.


  • آزاده بوشهری
۰۷
شهریور


به نقل از lbc: «من به دنبال یک دینی بودم که بتوان کتاب آن را یاد گرفت و قرائت کرد و به آن معتقد بود». تازه مسلمان با شرکت در مصاحبه رادیویی در این کشور، دلیل گرویدن خود از دین مسیحیت به اسلام را به شیوه‌ای جالب توضیح داد.

  • آزاده بوشهری
۰۶
شهریور


شهید ماشاالله کارگر


برای مطالعه «وصیتنامه شهدا» لطفاً اینجا را کلیک کنید.


  • آزاده بوشهری
۰۶
شهریور



خاطره ای از شهید محمد فشنگ ساز

دکتر چمران که شهید شد مسئولیت تمام خاکریز را به شهید علیرضا ماهینی دادند. پس از آموزش ما را به ده «بردیه» بردند. از آنجا نیز ساعت 10 ‏شب به خاکریزهای دهلاویه آمدیم. طی مسافت زیاد بچه ها خسته بودند و آنجا خوابیدند.

  • آزاده بوشهری
۰۶
شهریور


خاطرات پزشکان دوران دفاع مقدس

هرگز منظره ای را که در بیمارستان شهداء تجریش دیده ام از خاطرم محو نمی شود. بعد از جنگ، روزی یک بیمار 25 ساله را برای پیگیری مداوا به درمانگاه آوردند. دیدم که مجروح سالم است و هیچ جای زخمی ندارد، روی برانکارد بود.

دو سال قبل دچار موج شدید انفجار شده بود. چشمش باز بود، ولی کاملاً کور بود. چهار دست و پایش هیچ حرکتی نداشت. غذا می خورد و تنفس می کرد ولی هیچ حرکتی نداشت.

برای من بسیار عجیب بود. او هیچ عکس العملی نداشت. اقدامات درمانی زیادی روی او انجام داده بودند و خیلی کارها برایش کرده بودند. روی شکمش جای چند عمل جراحی دیده می شد. ولی ترکشی نخورده بود. موج انفجار این ضایعات را در او به وجود آورده بود.

«کتاب پرسه در دیارغریب»

 

برای مطالعه «خاطرات پزشکان» لطفاً اینجا را کلیک کنید.
  • آزاده بوشهری
۰۶
شهریور


آبی  تر از آنیم که بیرنگ بمیریم / از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم

ما  آمده  بودیم  تا مرز رسیدن / همراه تو فرسنگ به فرسنگ بمیریم

ما را بکش و مُثله کن و خوب بسوزان / لایق که نبودیم در این جنگ بمیریم

یک جرات پیدا شدن و شعر چکیدن / بس بود که با آن غزل آهنگ بمیریم

پای طلب و شوق رسیدن همه حرف است / بد خاطره ای نیست اگر لنگ بمیریم

تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم / شاید که خدا خواسته دل تنگ بمیریم

فرصت بده ای روح جنون تا غزل بعد / در غیرت ما نیست که از سنگ بمیریم

هرگز نکنم شکوه و ناله نه گلایه / الحق که در این دایره خونرنگ بمیریم

«شهید محمد عبدی»

 

برای مطالعه «اشعار شهادت» لطفاً اینجا را کلیک کنید.


  • آزاده بوشهری
۰۶
شهریور


خاطرات مقام معظم رهبری

بعد از آنی که در شهر دزفول مردم بی‌پناه و بی‌دفاع مورد تجاوز سلاحهای دورزن مزدوران عراقی قرار گرفتند که ما همان شب اتفاقاً در دزفول بودیم. من صبح وارد شهر شدم و در خیابانها حرکت می‌کردم، شب را در پایگاه نیروی هوایی گذراندیم که خارج شهر است. روز گفتم بروم ببینم با این حادثه‌ی فاجعه‌ آمیزی که در این شهر رخ داده است و شاید بیش از صد نفر زن و مرد و کودک بی‌گناه و بی‌دفاع نیمه‌ی شب کشته شدند، بروم ببینیم روحیه‌ی مردم چگونه است.

  • آزاده بوشهری
۰۵
شهریور


شهید محمد فشنگ ساز



برای مطالعه «وصیتنامه شهدا» لطفاً اینجا را کلیک کنید.



  • آزاده بوشهری
۰۵
شهریور



خاطره ای از شهید محمد فشنگ ساز

کلاس سوم دبیرستان که بود ما رفته بودیم مشهد، زمانی که از مشهد آمدیم صبحی بود که محمد در را برای ما باز کرد. من تعجب کردم که آن وقت روز در خانه است. از او سئوال گرفتم که چه عجب در خانه هستی؟ گفت: «از سپاه درآمده ام و می خواهم درسهایم را ادامه بدهم». البته این ظاهر قضیه بود. اصل قضیه این بود که سپاه با رفتن محمد به جبهه بخاطر سن کمش موافقت نمی کرد. البته این موضوع را به ما نمی گفت.

  • آزاده بوشهری
۰۵
شهریور


خاطرات دفاع مقدس

هر کس از اهواز می آمد، یکی از چیزهایی که می آورد، آدامس بود. شهید موسوی از اهواز آمده بود برای سرکشی، دید بچه ها در حال کار با مین دهانشان می جنبد. گفت: «چی شده؟». گفتیم: «آدامس می جویم که موقع کار با مین تمرکز داشته باشیم».

خیلی ناراحت شد و گفت: «قرآن می گوید الا بذکرالله تطمئن القلوب، شما آدامس می جوید؟». از آن به بعد هیچ کس آدامس نجوید.

راوی: «محمدجواد مشکی باف»

 

برای مطالعه «خاطرات دفاع مقدس» لطفاً اینجا را کلیک کنید.
  • آزاده بوشهری