شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

سردار جنگهای نامنظم شهید علیرضا ماهینی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

به طرف عراقیها می روید

جمعه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۶، ۰۴:۳۵ ق.ظ


شهید عبدالعلی میرسنجری


خاطره ای از شهید عبدالعلی میرسنجری

ما را از شوش به اردوگاهی که حدود ده دقیقه با خط مقدم فاصله داشت، آوردند. صبح روز اول عبدالعلی و یکی از بچه ها بدون اطلاع به خط رفتند. وقتی برگشتند، گفتم: «چرا بدون خبر رفتید؟». عبدالعلی گفت: «چند روزی بود که بچه ها را ندیده بودم، دلم شور آنها را می زد».

در خط به طرف آنها تیراندازی شده بود. آنها راه را اشتباه طی کرده، از خط گذشته و به سمت عراقی ها رفته بودند. یکی از دیده بان ها آنها را به صورت اتفاقی دیده و به آنها گفته بود: «کجا می روید؟». آنها هم گفته بودند: «به طرف بچه ها». دیده بان به آنها گوشزد کرده بود: «شما دارید به طرف عراقیها می روید، برگردید و از آن طرف بروید» و آنها به اشتباهشان پی برده بودند.  

‏یک شب که در شوش بودیم، آقای قرائتی به آنجا آمدند. قرار شد نماز مغرب و عشاء را به جماعت بخوانیم و مراسم دعای کمیل نیز برگزار شود. همان شب اعلام کردند که قرار است عراق آتش تهیه بریزد و به همین خاطر، اطراف مقبره ی دانیال پیامبر جمع نشوید.

‏وقتی ما به آنجا رسیدیم، بچه ها نماز مغرب را به جماعت در یکی از ‏خانه ها خوانده بودند. عبدالعلی در وسط دو نماز در مورد حماسه امام حسین (علیه السلام) و فداکاری او صحبت کرد که فکر کنم حدود یک ساعت و نیم طول کشید. ‏او چنان گرم صحبت بود که اصلاً متوجه گذر زمان نشد. با نشان دادن ساعت، به او فهماندم که وقت گذشته است. پس از آن صلواتی فرستاده شد و نماز عشاء به جماعت بر پا شد.

دو شب بعد نیز، صحبتهای ایشان با فصاحت تمام ادامه یافت. شبهایی که ‏دعای توسل داشتیم، مابین آن مرثیه و نوحه می خواند. ‏از همان ابتدای دعا شروع می کرد به گریه، بسیار و با سوز و گداز و اثرگذار دعا می خواند، طوری که در نیمه دعا همه بچه ها به شدت گریه می کردند. همیشه حالت معنوی داشت و تمام حواسش پیش خداوند متعال بود و بی ریا و مخلصانه با خدا صحبت می کرد. او همیشه جمع را نیز به سوی معنویت و خداوند هدایت می کرد. ‏

در خط تعدادی اسم خواندند، می خواستند بیسیم چی فرماندهی را مشخص کنند. عبدالعلی را بیسیم چی رابط میان فرمانده و دسته ها گذاشتند. در واقع فرکانس بیسیم عبدالعلی با گروهان یکی بود و ما نمی توانستیم به صورت مستقیم با فرمانده تماس بگیریم. این ارتباط باید از طریق او انجام می شد.

راوی: «همرزم شهید عبدالعلی میرسنجری»

 

برای مطالعه «خاطرات همرزمان شهدا» لطفاً اینجا را کلیک کنید.



  • آزاده بوشهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی