شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

سردار جنگهای نامنظم شهید علیرضا ماهینی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

از خجالت سرم را پایین انداختم

شنبه, ۶ آبان ۱۳۹۶، ۰۴:۰۵ ق.ظ

شهید مبارک جمالییک نفر خیر زمینی را برای احداث مسجد محل وقف کرده بود. هنوز کمترین کاری در زمینه ساخت مسجد انجام نگرفته بود و تنها یک زمین خاکی بود. ‏برادرم وقت نماز که می شد یک قطعه حصیر بر می داشت و روی زمین موقوفی مسجد می انداخت و شروع به خواندن نماز می کرد. این کار او باعث می شد تا دیگران نیز جمع شوند و بر روی همان حصیر نماز بخوانند. برادرم معتقد بود که هر چند هنوز ساختمان مسجد ساخته نشده ولی همین زمین نیز مسجد محسوب می شود.

من تا مدتی بعد از شهادت ایشان حصیری را ‏که خریده بود و برای برگزاری نماز به زمین محل ساخت مسجد می برد، با خودم به همان مکان می بردم تا مردم بر روی آن نماز بخوانند.

‏یک روز هنگام مغرب فراموش کردم حصیر را با خود به مسجد ببرم. همان شب برادرم به خوابم آمد و بهم گفت: «چرا حصیر را با خودت به مسجد نبرده بودی؟». من از خجالت سرم را پایین انداختم و هیچ جوابی برای گفتن نداشتم.

راوی: «برادر شهید مبارک جمالی»

 

برای مطالعه «خاطرات برادران شهیدان» لطفاً اینجا کلیک کنید.

 

  • آزاده بوشهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی