اصابت گلوله به شکم علیرضا
خاطرات سردار شهید علیرضا ماهینی (قسمت ششم)
با یاری خداوند و همت بچه ها و علیرضا، با کمی امکانات و مشکلات، توانستیم دهلاویه را از لوث وجود بعثیها پاک کنیم. پس از پایان عملیات در منطقه دهلاویه استقرار پیدا کردیم.اما با این حال ساعت ۲ بعد از ظهر، در گرمایی طاقت فرسای خوزستان، از طرف نیروهای باقی مانده و تانکهای پراکنده عراقی به سمت ما تیراندازی می شد....
ما در پشت جاده ای که از بین روستای دهلاویه عبور می کرد و به بستان منتهی می شد، مستقر شده بودیم. در همان حال یک لحظه متوجه علیرضا شدم و در حالی که دستهایش را روی شکم و سینه اش گرفته بود، از روی جاده به سمت ما می آمد. با خود گفتم: «حتماً حادثه ای برای او پیش آمده».
به طرفش دویدم. دیدم این شهید بزرگوار از ناحیه سینه و شکم، مورد اصابت گلوله های دشمن قرار گرفته و بر اثر جراحات و پارگی شکم، ضعف و ناتوانی بر ایشان غالب شده بود. به محض رسیدن به همدیگر بلافاصله ایشان را در آغوش گرفتم. در خط مقدم، موتورسیکلت وسیله نقلیه متداول بود. در آن گیرودار و شلوغی، یکی از بچه ها که راکب موتورسیکلت بود را صدا زدم. فوراً علیرضا را روی موتور نشاندم، خودم نیز پشت سر او سوار شده و از پشت سر در حالی که مواظب بودم که نیفتد، ایشان را به بیمارستان سوسنگرد رساندم.
وقتی مطمئن شدم که حالش رو به بهبودی است، به منطقه برگشتم. دیگر او را به مدت بیست روز ندیدم، علیرغم مجروحیتشں تاب فراق و دوری از جبهه نیاورده و برای سرکشی به رزمندگان عازم منطقه شده بود. همین بهانه کافی بود تا در منطقه عملیاتی بماند و در عملیات بعد هم حضوری فعال داشته باشد. (ادامه دارد)
«یکی از همرزمان سردار شهید علیرضا ماهینی»
برای مطالعه «خاطرات شهید ماهینی» لطفاً اینجا را کلیک کنید.
- ۹۶/۰۷/۰۲