شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

سردار جنگهای نامنظم شهید علیرضا ماهینی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

زنگ زدند گفتند بابا شدم

سه شنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۲۰ ب.ظ


خاطرات دفاع مقدس:

خنده ی شیرینی بر لب داشت. از مهندس های جهاد بود. گفت: «زنگ زدند گفتند بابا شدم اگه می شه می خوام برم مرخصی». لبخند زدم و گفتم: «مبارکه، باشه. تا کارت رو تموم کنی من هم برگه ی مرخصی رو می نویسم».

هنوز نیم ساعت نشده برگشت، خونی و بی حرکت. خمپاره خورده بود کنارش. کارش برای همیشه تمام شده بود، او شهید شد. همان گونه که سالها آرزویش را داشت و دیگر به مرخصی احتیاجی نداشت.

«کتاب روزگاری جنگی بود»
  • آزاده بوشهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی