شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

سردار جنگهای نامنظم شهید علیرضا ماهینی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

صدای ضجه آنها بلند شد

دوشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۲۰ ب.ظ


خاطرات آزادگان دفاع مقدس:

یک روز سرهنگ فیصل دستور داد دو تن از اسرا را به ستون حیاط ببندند. بعد شلوار آنها را تا زانو بالا زدند و به پاهایشان گازوئیل ریختند و یک تکه کاغذ روزنامه لوله شده را با کبریت آتش زدند و آن را نزدیک پاهای آغشته به گازوئیل آنان نزدیک کردند.

آتش روزنامه پاهای آن دو اسیر مظلوم را شعله ور کرد. صدای ضجه آنها بلند شد. ما از پشت پنجره شاهد سوختن آنان بودیم. هر کس آن صحنه را می دید متاثر می شد و ناله می کرد و برای آنها اشک می ریخت.

سرهنگ فیصل و نگهبانان در گوشه ای ایستاده بودند و سوختن پاهای آن دو اسیر بی گناه را تماشا می کردند و لذت می بردند. پس از چند دقیقه آن دو را که بی هوش شده بودند از ستونها باز کردند و با آمبولانس به بیمارستان بردند. شدت جراحات طوری بود که تا مدت ها توان راه رفتن نداشتند.

علی بیات پس از این که از بیمارستان مرخص شد تا شش ماه بعد درد می کشید و گاهی بی هوش می شد و وقتی به هوش می آمد می پرسید: «تو بیهوشی آه و ناله کردم؟». گفته می شد: «نه»، و او می گفت: «می خوام حسرت ناله کردن رو به دل بعثیا بزارم».

«کتاب پاداش و کیفر»
  • آزاده بوشهری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی