خاطره ای از شهید عبدالکریم افتخارکار:
او همیشه در کارهای منزل به من کمک می کرد و در پختن حلیم پیش قدم می شد. اجاق را درست می کرد و هیزم می آورد. حتی بعد از رفتن به جبهه هم مرتب سراغ حلیم را می گرفت و می پرسید که آیا پخته ایم یا نه؟
یک روز در خانه بودم که سر و صدایی از سمت بسیج بلند شد. همگی به طرف بسیج دویدیم. یکی از اتاقهای بسیج آتش گرفته بود. عبدالکریم وقتی این صحنه را دید لباسش را از تن بیرون آورد و شتابان به طرف اسلحه ها رفت تا آنها را بیرون بیاورد و مانع سوختنشان شود. من که مادر بودم و نگران، هر چه صدایش زدم تا مانع او بشوم، در جوابم گفت: «نه، باید اسلحه ها را بیرون بیاورم».
در واقع او شجاع بود و عقیده داشت که اسلحه ها متعلق به بیت المال هستند و بچه ها به آنها نیاز دارند. وقتی بیرون آمد تمام پوست دستها و مژه هایش سوخته بود. همیشه عاشق انقلاب و نظام بود و حاضر بود جانش را از دست بدهد ولی آسیبی به انقلاب وارد نشود و البته سرانجام نیز به آرزویش رسید.
خاطرات آزادگان دفاع مقدس:
همه بچه ها عقب نشینی کرده بودند و من مجروح و ناتوان، ده روز تک و تنها کنار نیزار افتاده بودم. یک بی سیم کنارم بود که بچه ها هنگام عقب نشینی، جا گذاشته بودند.
سرباز عراقی، روز دهم از کنارم گذشت. چشمش که به من افتاد، دچار تردید شد. به سویم برگشت و نبضم را گرفت. تا فهمید زنده هستم داد و فریاد راه انداخت و سربازان عراقی را به طرف من کشاند. از آن جا مرا به بصره بردند. همان بی سیم کار دستم داد، فکر می کردند در آن ده روز، کارم اطلاعات دادن به نیروهای خودی بوده است.
در بازجویی، سه ساعت مرا زدند. از شدت تشنگی گفتم: «کمی آب بدهید». به جای آب، نفت آوردند و آن را روی بدنم ریختند. از پشت سر موهایم را آتش زدند. فوری خودم را روی زمین انداختم. خدا کمک کرد و آتش خاموش شد. آن ها دوباره کتک زدن را از سر گرفتند... و باز از آب خبری نبود.
عملیات «قدس 5» برای تکمیل پیروزیهای عملیات قدس 1 و 2 در نظر گرفته شد و هدف از انجام آن، تصرف پاسگاه «الیج» واقع در «هورالهویزه» و نزدیک شدن به «البیضه» بود.
با توجه به حساسیت پاسگاه «الیج» که در سمت چپ پاسگاه «بلاله» و نزدیک البیضه قرار داشت، تأمین بیشتر جاده «خندق» و جناح راست خط پدافندی مد نظر فرماندهان سپاه پاسداران بود، زیرا احتمال میرفت دشمن با اتکا به خشکیهای موجود در این محور، با نزدیک شدن به مواضع خودی، آن را مورد تهدید قرار دهد. از این رو، محدودتر شدن خط پدافندی خودی و تقلیل پاسگاههایی که بر روی آب قرار داشت، از جمله اهداف این عملیات بود که رزمندگان ایرانی تقریباً به نیمی از این اهداف دست پیدا کردند.
این عملیات با رمز «یا علی بن ابیطالب (علیه السلام)» ساعت 23 روز 15 مرداد ماه 1364 در غرب هورالهویزه آغاز شد.
قسمت دوم:
با بررسیهای که درباره تمدن گذشته ایران انجام شده و با تمام باستان شناسیهای که صورت گرفته شکی نیست که در نقشهایى که از ایران باستان بر جاى مانده، صورت هیچ زنی دیده نمىشود و نه تنها تصویری از صورت آنها وجود ندارد، بلکه نامى از زنان نیز ثبت نشده است.
بر همین اساس باید توجه داشت آن گونه که نقشها و کتیبههای موجود در گستره وسیع مرزهای ایران کهن، گواهی میدهند، شکی نیست که مردمان نیک این سرزمین، در قیاس با مردمان هم عصرشان نسبت به مسائلی همچون عفت، حفظ ارزشهای اجتماعی و حجاب پایبندی به مراتب بیشتری داشتند. به طوری که باید گفت مجسمههای کشف شده در بهبهان یا تصاویری موجود در تخت جمشید بیانگر این است که بانوان ایرانی با لباسهای پوشیده و پیراهن بلند در محافل حاضر میشدند. همچنین در نقش برجسته آشوری مربوط به دوره مادها، بانوان با پیراهن بلند و روپوشی کوتاهتر که حالت دامن داشت تصویر شدهاند.
در دوران مختلف پیش از اسلام زنان ایرانی از پوششهای مناسبی که آنها را از دید مردان حفظ میکرد، استفاده میکردند و برای حضور در اجتماع زنان عموما از لباس بلند بهره میگرفتند. چنانکه در فرشی که از دوران هخامنشی به یادگار مانده است، لباسهای زنان پُرچین و چادری کوتاه و نازک با دامن نیم گرد تصویر شده است.
تمدن پژوهانی همچون ویل دورانت درباره زنان دوران هخامنشیان معتقد هستند که آنها جز به صورت پوشیده از خانه بیرون نمیآمدند و هرگز آشکارا با مردان جامعه اختلاط نداشتند. در منابع یونانی نیز آمده که در زمان هخامنشیان هرگاه لازم بود، زنان ایرانی از خانه خارج شوند، درون چادرهای در بستهای قرار میگرفتند. با این که استفاده از چنین چادری را ویژه توانگران دانستهاند، اما افراد عادی جامعه نیز از مشابه کوچکتر آن را استفاده میکردند و حتی پژوهشگران گفتهاند این چادر که پوششی برای زنان بوده به تدریج ظاهر آن تغییر کرده و به صورت امروز در آمده ولی نام چادر همچنان بر آن باقی مانده است.
از آنجا که ایرانیان از دیرباز به پاکدامنی اهمیت میدادند، زنانشان با چادر یا پوششهای دیگری که آنها را میپوشاند، در میان مردان ظاهر میشدند. چنانکه در یک مهر سنگی استوانهای که از دوره هخامنشی برجای مانده و اکنون در موزه لوور فرانسه نگهداری میشود، شاهزاده ایرانی و ندیمههایش دیده میشود که شاهزاده چادر و ندیمهها سرپوش دارند. همچنین در طرحی که روی سنگی در ارگیلی ترکیه نقش بسته است، زن ایرانی با پوشش چادر و سوار بر اسب دیده میشود. حتی سرپوشهای پارچهای دورهی هخامنشی از زیر برفهای منطقهی پازریک روسیه پیدا شده است. پوشاک خدمه که از نظر موقعیت اجتماعی در پایینترین ردیف جامعه قرار داشتهاند، نیز عبارت از یک لباس ساده و بلند بوده که معمولاً روی آن کمربندی ساده قرار میگرفت.
در دوره اشکانیان نیز همانند گذشته، حجاب زنان ایرانی کامل بوده است. چنانکه در این باره گفته شده: لباس زنان اشکانی پیراهنی بلند تا روی زمین، گشاد، پرچین، آستین دار و یقه راست بوده است. پیراهن دیگری داشتهاند که روی اولی میپوشیدند و قد این یکی نسبت به اولی کوتاه و ضمناً یقه باز بوده است. روی این دو پیراهن چادری سرمیکردند.
همچنین درباره پوشاک زنان ایرانی این دوران باید گفت که زنان عهد اشکانی قبایی تا زانو بر تن میکردند، با شنلی که بر سر افکنده میشد و نیز نقابی داشتند که معمولاً به پس سر میآویختند. پیراهنهای این دوران از پارچههای منقش تهیه میشد و آنان کفش ساده دوران اشکانی را به پا میکردند و کمربندشان منحصر به نواری بوده که برای جمع کردن گشادی پیراهن در زیر سینه میبستند. همچنین برای زنان این دوره، روسری یا روپوشی برای پوشاندن سرشان وجود داشته است.
گزارشهای موجود نیز بیانگر این مطلب است که در دوران اشکانیان نیز بانوان اصیل ایرانی در عین حال که از باشکوهترین لباسها استفاده میکردند، آنها را به سادهترین و پوشیدهترین شکل آماده میکردند. به طوری که غالباً لباسهای آنها، پیراهن بلندی بوده که تا روی زمین میرسید. این لباس آنها گشاد، پرچین، با آستین ساده بود و لباس دیگری بر روی آن میپوشیدند و حتی روی این دو پیراهن لباس یا شنلی مانند چادر به سر میکردند.
یک نقاشی در موزه لوور وجود دارد که بانویی از دوره اشکانیان را با چادر و سر پوش (روسری) نشان میدهد که شاهدی که بر گفته ما میباشد. همین طور تندیسی در موزه پالمیر در دمشق وجود دارد که مجسمهای با پیراهن گشاد و چادری بر روی آن را نشان میدهد که مربوط به دوره اشکانیان است. (ادامه دارد)
«رهیافتگان»
خاطره ای از شهید عبدالکریم افتخارکار:
همیشه او را برای رفتن به جبهه تشویق می کردم. یک بار به برازجان رفته بود، به من سفارش کرد که اگر خبری از اعزام شد، حتماً مرا خبردار کن. وقتی زمان اعزام فرا رسید ، زنگ زدم و عبدالکریم را خبردار کردم، سریع آمد و به جبهه رفت.
کم کم زمزمه هایی به گوشمان رسید که عبدالکریم شهید شده است. بعضی می گفتند: «اسیر شده» و بعضی هم می گفتند: «شهید شده». در نهایت در نماز جمعه بود که خبر شهادت عبدالکریم به گوشم رسید. مردم باید بدانند که ما چیزی بهتر از انقلاب ، رهبری و شهدا نداریم و باید این نعمتها را با جان و دل حفظ کنیم.
خاطرات آزادگان دفاع مقدس:
عراقی ها در زمستان به ما آب داغ نمی دادند و آب گرم کنی هم بود که همیشه خراب بود. نفت هم برای گرم کردن آب به اندازه کافی نمی دادند بلکه به اندازه ای می دادند که مثلاً از صد و پنجاه نفر که می خواستند به حمام بروند، به هر نفر، هر ده روز یک پیت حلب آب گرم بیشتر نمی رسید، که جواب استحمام بچه ها را نمی داد.
لذا بچه ها سیم های چراغ ها یا لوله های قدیمی را که در حیاط بود، با گذاشتن نگهبان، بیرون می کشیدند و با استفاده از آن ها و قطعات حلبی، المنت درست می کردند.
این سیم را داخل سطل آب می انداختند و سطل آب را جوش می آوردند، که البته همه ی این کارها با دلهره و نگهبانی انجام می گرفت. چون گاهی نگهبان عراقی سر می رسید و می گفت: «این آب داغ را از کجا آورده اید؟».
گاهی وقت ها المنت را می گرفتند و می گفتند: «مال کیه؟». می گفتیم: «هیچ کس». با تعجب می گفت: «بابا من این را در این آسایشگاه پیدا کرده ام. باید بگویید مال کیه؟». ما هم می گفتیم: «ما چه می دانیم مال چه کسی است؟».
عملیات ثارالله در تاریخ 1361/5/15 در منطقه عملیاتی قصرشیرین آغاز شد که در پی عملیات رمضان و پی بردن به آرایش نظامی نیروهای عراق عملیات محدود ثارالله به منظور ایجاد تاکتیک مناسب و تازه برای ادامه نبرد با دشمن در پیش گرفته شد.
این عملیات که با رمز «یا ثارالله ادرکنی» در منطقه قصر شیرین و با همکاری نیروهایی از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ارتش جمهوری اسلامی انجام گرفت ضمن انهدام چندین تانک و نفربر و کشته شدن 290 نفر کشته و زخمی از نیروهای عراقی توانست بخشی از ارتقاعات منطقه را آزاد کند.
سحرگاه نیمه مرداد 1361 رزمندگان اسلام، عملیاتی را برای آزادسازی چند ارتفاع استراتژیک در محور قصرشیرین در حوالی پاسگاههای «پیروزخان» و «قلعه سفید» عراق آغاز کردند.
این عملیات در ساعت ۴:۳۰ بامداد انجام شد و در آن، دو گردان از تیپهای «حمزه» و «المهدی» سپاه پاسداران با پشتیبانی یک گردان تانک از تیپ ۲ زرهی سرپل ذهاب شرکت داشتند.
در این عملیات که با هدف تأمین جاده قصرشیرین به سرپل ذهاب منطقه «قلعه بدرلی» تا «پیروزخان» و از پنج محور صورت گرفت، دو ارتفاع مهم و استراتژیک ایران از اشغال نیروهای عراقی آزاد شد و جاده قصرشیرین سرپل ذهاب نیز از زیر دید و تیر دشمن بیرون آمد و امنیت آن کاملاً تأمین شد.