شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

سردار جنگهای نامنظم شهید علیرضا ماهینی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
۱۴
مرداد


ای پرستوی رها، برگشته ای / ای غریبه آشنا، برگشته ای

باز بستی سوی دشت عاشقی / باز هم در شهر ما، برگشته ای

وه ، چه شوری داشتی روز سفر / از چه اینک بی صدا ، برگشته ای

سالها در انتظارت بوده ایم / ای عزیز با وفا ، برگشته ای

آمدی تا بغضهامان بشکفد / مثل باغ لاله ها ، برگشته ای

ای پرنده ، ای کبوتر، ای شهید / گو که امروز از کجا ، برگشته ای

خوش رسیدی، مهلتی تا بوسمت / تو که از دشت بلا ، برگشته ای

باز هم برخیز و تکبیری بگو / ای که از باغ خدا ، برگشته ای

اشک، غربت، گریه، غم، اندوه و من / در میان خانه تا برگشته ای

پرچم لبیک در دست تو بود / از چه با دست جدا ، برگشته ای

استخوانت بوی اکبر می دهد / تو مگر از کربلا ، برگشته ای

«سید حبیب حبیب پور»


  • آزاده بوشهری
۱۴
مرداد


قسمت اول:

بی ‌شک نوع و شیوه پوشش هر ملتی بر اساس فرهنگ و جهان بینی آنها استوار است که تجلی آن در پوشش آنها به وضوح دیده می‌شود. درباره ایرانیان نیز همین طور بوده و هست. اما باید دانست که پوشش ایرانیان به ویژه بانوان ایرانی از دوران پیش از اسلام، بنابر شرایط و بینشی که داشتند، بسیار خاص بوده ‌است. چنانکه بررسی‌ها نشان می‌دهد، پوشش تمام بدن در دوره‌های مختلف تاریخی این سرزمین به ویژه زنان یک حقیقت مسلم بوده و بی شک هیچگاه ایرانیان در برهنگی به سر نمی‌بردند.

ویل دورانت درباره پوشش زنان ایران قبل از اسلام سخنان زیادی دارد. به طوری که معتقد بود این پوشش کامل و آراسته به نوعی ریشه به وجود آمدن حجاب در دنیا بوده است. جالب اینکه در تمام آثار به دست آمده در فلات ایران برای زنان و مردان ایرانی رداها و پوشش‌های بلندی ثبت شده که تمام بدن را می‌پوشاند.

به همین خاطر ایرانیان که از اقوام قدیم ساکن در کره زمین بودند، از گذشته‌های دور به برخی ویژگی‌های خوب شهره بودند، چنانکه در برخی از کتاب‌های تاریخ درباره مردم ایران زمین گفته شده از سجایای اخلاقی ایرانیان که در گزارش‌های مورخان ثبت شده می‌توان به شجاعت، پاکدامنی، راستگویی، اعتدال، نجابت و پوشش زنان و مردان اشاره کرد.

درباره زنان ایرانی قبل از اسلام که عموما پیرو آیین زرتشت بودند، گفته شده که آنها اغلب با پوشش کامل در محل‌های عمومی رفت و آمد می‌کردند. در آثار برجای مانده از زنان ایرانی در زمان‌های قدیم، همچون مادها و پس از آن به وضوح نشان داده شده که زنان پوشش کاملی داشتند که شامل پیراهن بلند چین دار، شلوار، چادر و شنلی روی لباس‌ها بوده که این پوشش در زمان هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان نیز در میان ایرانیان عمومیت داشته است.

درباره پوشش ایرانیان و به ویژه زنان ایرانی می‌توان از منابع یونانی که با ایران تعاملات گوناگون داشته نیز استفاده کرد. در برخی از این منابع آمده است که زنان پارسی با لباسی کاملاً پوشیده در انظار ظاهر می‌شدند و حتی نجابت مردان پارسی نیز دست کمی از زنان آنها نداشته است. آنان برهنه بودن و یا باز گذاشتن هر یک از قسمت‌های بدن را شرم آور و خلاف ادب می‌شمردند و به همین جهت سرتاپای ایشان با سربند (کلاه) و پاپوش پوشیده بود.

این پوشش در میان ایرانیان به صورتی فراگیر بوده که گفته شده خشایارشا، پادشاه هخامنشی، از همسرش خواست که در روز جشن ازدواج بدون پوشش حضور یابد. اما این زن حاضر به انجام این کار نشد و با این که می‌دانست در صورت تخلف از دستور شاه، شانس ملکه ایران شدن را از دست خواهد داد، اما این دستور را که مغایر با عفت می‌دانست، نپذیرفت و خشایارشاه نیز او را از دربار خود بیرون کرد. (ادامه دارد)

«با حجاب»
  • آزاده بوشهری
۱۳
مرداد


شهیدان بوشهر

  • آزاده بوشهری
۱۳
مرداد
  • آزاده بوشهری
۱۳
مرداد


خاطره ای از شهید عبدالکریم افتخارکار:

یک روز اکثر بچه ها از خانه بیرون رفته بودند و من تک و تنها در منزل نشسته بودم. تا ساعت 12 ‏شب به تلویزیون نگاه می کردم و با خودم گله می کردم که من این همه بچه بزرگ کردم، اما الان یکی  پیشم نیست.

کم کم به خواب رفتم، در عالم خواب بود که عبدالکریم را دیدم تا با تعدادی از همرزمانش در اتاق نشسته است و در حال میوه خوردن بودند. به او گفتم: «اینها کی هستند؟». گفت: «مگر نگفتی که تنها هستی، آمده ایم کنارت تا تنها نباشی».

«مادر شهید عبدالکریم افتخار کار»
  • آزاده بوشهری
۱۳
مرداد


خاطرات دفاع مقدس:

گردان جعفر طیار راهی کردستان بود. عملیات کربلای 4 در انتظار قربانیان عاشق ثارالله (علیه السلام) چشم به جاده داشت. کریم اهوازی نیز حضور داشت.

آن شب گلوله ای به پیشانی اش اصابت نمود. یک باره به حالت سجده بر روی زمین افتاد. نور مهتاب بر پیکرش می تابید اما هیچ کس فکر نمی کرد که او در این سجده ی خون رنگ به لقا حق رسیده است. برای ساعتها آن جا ماند و رهروان بی آن که لحظه ای تأمل کنند به گمان این که در حال نجوای شبانه خویش است از آن جا گذشتند.

«کتاب آه باران»
  • آزاده بوشهری
۱۳
مرداد


عملیات نصر 7 چهاردهم مرداد ماه سال 1366 در منطقه عمومی استان سلیمانیه کردستان عراق با هدف انسداد معبر ضد انقلاب در غرب کشور و تصرف ارتفاع مهم دوپازا انجام شد.

تابستان سال 1366 با درگیری محدود ایران و آمریکا در خلیج فارس همراه بود. از طرفی زمان انجام عملیات در غرب کشور فرماندهان را بر آن داشت که حرکتی را به سوی غرب آغاز کنند. طی این مدت عملیاتهای نصر 4، 5 و 7 در جبهه شمالی به اجرا درآمد که با آزادسازی بلندیهای مهی از خاک عراق همراه بود.

عملیات نصر 7 در تاریخ 14 مرداد ماه سال 1366 با رمز «یا فاطمه الزهرا (سلام الله علیها)» در منطقه عمومی سلیمانیه عراق به اجرا درآمد.

این عملیات که به تصرف ارتفاع مهم «دوپازا» و انسداد معبر ضد انقلاب درغرب کشور همراه بود، شامل منطقه ای به وسعت 30 کیلومتر مربع می شد. تهاجم وسیع نیروهای خودی سبب گردید که علی رغم هوشیاری نسبی دشمن کلیه اهداف عملیات در مرحله نخست به دست آید.

مرحله دوم آن نیز پس از اجرای آتش توپخانه روی مواضع دشمن از دو محور آغاز شد. نیروهای ایرانی پس از سه ساعت درگیری اولین قله از بلندیهای «بلفت» را به تصرف درآورده و جاده آسفالت سردشت- قلعه دیزه و پاسگاه مرزی بلفت را در دست خود گرفتند.

حضور دشمن روی ارتفاعات منطقه سردشت (به ویژه ارتفاع دوپازا) نه تنها استقرار نیروهای خودی را در منطقه با مشکلات زیادی مواجه می کرد، بلکه با زیر پوشش قرار دادن عناصر ضد انقلاب، تردد آنها را نیز تسهیل می نمود. بر همین اساس، انجام عملیات به منظور رفع این معضل در دستور کار فرماندهی سپاه پاسداران قرار گرفت.


  • آزاده بوشهری
۱۳
مرداد


الهی به آنان که پرپر شدند / پر از زخم های مکرر شدند

به آنان که چون پرده بالا زدند / قدم در حریم تماشا زدند

به آنان که کارون خروش آمدند / چنان خون کارون به جوش آمدند

به آنان که زخمی ترین بوده اند / شهیدان میدان مین بوده اند

همانان که از مهر فرزند خویش / بریدند یکباره پیوند خویش

بریدند تا وصل آسان شود / نیستانه درد، درمان شود

همانان که روح روان داشتند / سفرنامه آسمان داشتند

همانان که دلداده او شدند / کبوتر کبوتر، پرستو شدند

پرستو پرستو، فراز آمدند / و بی سر، سرافراز باز آمدند

که این خطه خاک سرافرازی است / همه همت و شور جانبازی است

به تکبیر آن دم که دم می زدند / سکوت زمان را به هم می زدند

شب عاشقی را رقم می زدند / همانان که بر مین قدم می زدند

از آنان که تنها پلاکی به جاست / کمی استخوان، مشت خاکی به جاست

الهی به آوازه این حریم  / به هورالهویزه، به هورالعظیم

به دشتی که پیوسته عباس داشت / که بی دست هم خیمه را پاس داشت

به رمزی که چون نام خیبر گرفت / غریبانه از ما برادر گرفت

خبر بود و تکرار خمپاره ها / جگر گوشه ها، پاره پاره رها

خطر، رمل، توفان شن، ماسه ها  / زمین، مین، کمین، رد قناسه ها

خطر پشت هر لحظه پا می گرفت / زیاران ما دست و پا می گرفت

و آن لحظه هایی که خمپاره شصت  / میان نماز عزیزان نشست

نمازی که یک رکعتش پاره شد / تشهد پر از موج خمپاره شد

کجایند مردان والفجر هشت / که از خونشان دشت گلپوش گشت

کجایند مردان فتح المبین / کجایند اسطوره های یقین

کجایند آنان که بالی رها داشتند / گذرنامه کربلا داشتند

کجایند آنان که فردایی اند / همانان که فردا تماشایی اند

«شاعر ناشناس»


  • آزاده بوشهری
۱۳
مرداد


چه دینی حق است؟

مایلم داستان مسلمان شدنم را با شما در میان بگذارم. باید متذکر شوم که تعداد زیادی از افراد هستند که اگر چه هنوز مسلمان نیستند اما به اسلام فکر می‌کنند، امیدوارم که ان شاءالله داستان من آنها را ترغیب و تشویق کند تا شهادتین که اولین گام مسلمان شدن است را بگویند.

این داستان سفر من به اسلام است. از زمان نوجوانی درگیر اسلام شدم. در طول زندگی بارها با اسلام روبه رو شده بودم. در شکل دوست، آشنا و... مطمئناً اسلام چیزی فراتر از رویدادهایی در مورد اعراب است.

بعد از درس خواندن، کار کردن و سفر کردن به سئوالی رسیدم که از دوران نوجوانی از آن فرار کرده بودم: چه دینی حق است؟ در اواسط نوجوانی در مورد ریشه یهودی که داشتم تحقیق و بررسی کرده بودم. اطلاعات کمی در مورد یهودیت به دست آورده بودم  پس به خود جرات دادم تا با معبد محلی یهودی تماس بگیرم. اگر چه آخر این تفکر بن بست بود. خاخام گفت: اگر که مادرت یهودی نباشد هیچ راهی برای یهودی شدن خودت هم وجود ندارد. ( پدر من یهودی است اما مادرم اهل فرقه مذهبی مورمن است). همکلاسی من در دبیرستان، کسی که بعضی مواقع در کتابخانه به او در تکالیف انگلیسی کمک می کردم مسلمان بود. آن مرد که برای من آن زمان غریبه بود، بعد از ۱۵ سال ندیدن اکنون همسر من است.

قبلا ازدواج کرده بودم با یک شاهدان یهوه (نام فرقه ای مذهبی). به طور کامل در مورد این فرقه تحقیق کردم اما آن را قبول نکردم. نمی توانستم بپذیرم که خداوند پسر دارد یا اینکه پیامبران دروغین بوده اند (۱۹۱۸، ۱۹۷۴ – نبوت آرماگرون). زندگی خیلی راحتی با همسر سابقم داشتم. اما این کافی نبود چون پول همه چیز نیست. دنبال چیزی می‌گشتم که به زندگیم ارزش و معنا ببخشد. می دانستم که اگر خالصانه و صادقانه  با تمام وجود و از ته قلبم دعا کنم، خداوند (خالق همه‌ی هستی) جوابم را خواهد داد. یک روز، روی زمین زانو زدم (‌سجده، که قبلا با آن آشنا نبودم) و دعا کردم، دعایی واقعی و از ته قلب و از او خواستم تا من را در مسیر بندگی خودش قرار دهد. به خاک افتادم و او را صدا زدم: «لطفا خدایا، لطفا من را به حقیقت برسان». بعدها، وقتی که با اصول اسلام آشنا شدم، شگفت زده شدم از این که فهمیدم مسلمانها چگونه نماز می‌خوانند. سبحان الله

کم کم، قطعه های پازل در جای خودشان قرار می‌گرفتند. دوستی داشتم که در کاباره کار می‌کرد. او مرا به تعدادی مسلمان که به واسطه کار با آنها آشنا شده بود معرفی کرد. من در مورد دین آنها خیلی کنجکاو بودم اما آنها متاسفانه بیان کردند که اعتقاد و عقیده ای  قوی به اینکه مذهبی باشند ندارند، امیدوارم خدا ‌هدایتشان کند.

جرقه ای در ذهن من زده شد ، با آن که آنها مسلمان هایی بودند که هیچ کدام به تکالیف دینی خود عمل نمی کردند اما عاشق اسلام بودند و خیلی در مورد آن مشتاق بودند. در مورد حادثه ۱۱ سپتامبر هم خیلی کنجکاو بودم. در اینترنت تحقیقاتی در مورد اسلام کردم. بعد از آن دیگر آن مسلمانها را ندیدم اما عطش من برای یادگیری در مورد اسلام سیر نشدنی نبود. هنگامی که دریافتم قرآن از زمان وحی تاکنون حتی یک حرف هم تغییر نکرده است، شگفت زده شدم. زمانی که مشغول یادگیری فرقه شاهدان یهوه بودم برای رسیدن به معنای واقعی انجیل شروع به یادگیری زبان یهودی و ارامی کردم.  و اکنون اینجا کتابی است، وحی شده از طرف خداوند به زبان اصلی که مردم می‌توانند آن را برای خودشان بخوانند. این آن چیزی بود که من به دنبالش بودم. آخرین قطعه پازل بود که سر جای خود قرار گرفت.

همه چیزهایی که در مورد اسلام یاد می‌گرفتم به نظرم واقعی بود. «یافتن خانه» همان حس مشترکی است که من و بقیه تازه مسلمانها را وقتی مسلمان شدیم داریم. هیچ گاه در مورد اینکه چرا باید یک سری چیزها را انجام بدهیم سوال نکردم. (مثل نماز، روزه و صدقه). تقریبا سه ماهی طول کشید تا توانستم در بیرون از خانه حجاب داشته باشم. با رفتن به انجمن های بانوان مسلمان و یا مغازه هایی با روسری و مقنعه شروع کردم و کم کم پوششم کامل تر شد و بعد از ۶ ماه نیز عبا پوشیدم. از اینکه بعضی جاها عبا می‌پوشیدم و بعضی جاها نه، احساس دورویی می‌کردم بنابراین تصمیم خود را برای پوشیدن آن در همه جا گرفتم. سخت ترین  کاری که برای رضایت و خشنودی خدا انجام دادم رها کردن سگم بود. برای از دست دادنش ناراحت بودم اما خوشحال بودم که این کار را برای رضای خدا انجام  داده ام.

همچنین کار کردن بیرون از خانه خیلی سخت بود. اولین باری که حجاب بر سر گذاشته بودم بعضی از مشتریان فکر می‌کردند که شوخی ای در کار است. خیلی دردناک بود که بعضی از مردم فکر می‌کردند اسلام چیزی است که بعضی ها می‌توانند آن را مسخره کنند. دیگر کار نکردم، رئیسم اصلا رابطه دوستانه ای با مسلمانان نداشت. هر چه لباسم پوشیده و پوشیده تر می‌شد او بیشتر و بیشتر کناره گیری می‌کرد. فکر کنم در چشمان او که طرفدار حقوق زنان بود من روی همه چیزهایی که او تلاش می‌کرد نباشد مانده بودم. فشار زیادی را تحمل می‌کردم. بعد از ازدواج و سقط جنینی که داشتم پیشنهاد کرد برای مدتی کار نکنم و استراحت  کنم و گفت چند ماه دیگر با هم صحبت خواهیم کرد، ‌اما دیگر تماس نگرفت و من هم دیگر مزاحمش نشدم. از اینکه هر روز از خودم دفاع کنم خسته شده بودم. (بزدل صدایم می‌کردند و دیگر کافی بود) وقتی که فهمیدم با ماندن در خانه خدا را خوشحال تر می کنم آرامش یافتم.

خداوند قادر متعال همه چیز را برایم  آسان کرد زمانی که در آزمایش و امتحان بودم. او خوشبختی را با دادن همسری فوق العاده به من داد‌ (همان کسی که در دوران مدرسه او را می‌شناختم) کسی که حتی بیشتر از من عاشق خداست و از او ترس دارد، الحمدلله

«رهیافتگان»
  • آزاده بوشهری
۱۲
مرداد
  • آزاده بوشهری