شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

Memories of Bushir Martyrs

شهدای بوشهر

سردار جنگهای نامنظم شهید علیرضا ماهینی

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۱۵۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

۲۶
شهریور

فلسفه حجاب چیست؟ در اسلام می گویند که زن و مرد یکسان آفریده شده اند، پس چرا اسلام فقط زنان را محدود می کند؟ اگر بین زن و مرد تفاوتی نباشد، پس مردها هم باید حجاب داشته باشند...

  • آزاده بوشهری
۲۵
شهریور


شهید علیرضا ماهینی



برای مطالعه «وصیتنامه شهدا» لطفاً اینجا را کلیک کنید.



  • آزاده بوشهری
۲۵
شهریور


شهید محمدرضا وحدتیان


صبح روز هفتم آبان ماه سال 1361 ‏بود که اعلام کردند فردا فرمانده تیپ امام سجاد (علیه السلام) می خواهد بیاید و برای شما صحبت کند. ما در میان نمازخانه به خط شدیم و فرمانده تیپ آمد و نقشه عملیات و تز حمله را برای ما ترسیم کرد. البته به ما گفته نشد که امشب حمله است...

  • آزاده بوشهری
۲۵
شهریور

خاطرات خلبانان دفاع مقدس

قرار بود مواضع نیروهای عراق را در منطقه‌ی کوشک طلاییه بمباران کنیم. سروان محمدرضا شاهی شماره یک و من شماره دو بودم...

  • آزاده بوشهری
۲۵
شهریور


باز در جان من امشب، شرری افتاده / شاید از حضرت سیمرغ ، پری افتاده

دم صاحب دمی ام راز نهان آورده است / غم این خفته مرا سخت به جان آورده است

خواستم چند صباحی دو سه راحت باشم / فارغ از مرثیه و زخم و جراحت باشم

گفتم آسوده فقط عمر به پایان ببرم / شکمی فربه از این مرتع شیطان ببرم

گفتم آرام شوم، لال شوم ، گل باشم / زورقی خسته در آرامش ساحل باشم

خواستم چون همگان فکر سرانجام کنم / روح عصیان زده را اندکی آرام کنم

ولی انگار که تقدیر من این لالی نیست / غیر فریاد در احوال من احوالی نیست

خبر آمد دل پرپرزده ای برگشته / مرد از خویش برون آمده ای برگشته

آمده تازه کند یاد پرستوها را / بتکاند ز تن شهر هیاهوها را

باز برگشته از اغیار عنان بستاند / از گرانان جهان رطل گران بستاند

مرد می گفت نمی آید و پرپر برگشت / دست پر پینه او بال کبوتر برگشت

سر نیامد که به دامان دل آرام خوشست / آن چنان رفتن و این گونه سرانجام خوشست

پری گم شده ای آینه پیدا کرده است / زخم غمگین برونسی است که لب وا کرده است

آن به توفان زده که باخته ساحلها را / بازگشته که نهیبی بزند دلها را

رونق میکده را باده فروش آمده است / پیکر بی سرش اینک به خروش آمده است

چه خبرهاست در این شهر که شهبازی نیست / آسمان هست ولی جرات پروازی نیست

ها مگر خون به پروبال کبوتر خشکید / اشکباران دعا گوشه سنگر خشکید

آن پلنگی که به مهتاب درآویخت کجاست / چفیه هایی که از آن نقش جهان ریخت کجاست

چه شد آن روح سبکبال فراوان شما / روز اعزام و هیاهوی شتابان شما

این طرفها چه کسی طرح بیابان زده است / پنجه در چهره گلگون شهیدان زده است

آن بنایی که رد غیرتمان داشت کجاست / سروی آزاد که آن گونه سرافراشت کجاست

چیست این رنگ تعلق که فراگیر شده / تب این رنگ به پای همه زنجیر شده

مرد بغض به ستوه آمده دریا بود / داغ سنگین شده بچه بسیجیها بود

بس که امروز هوا مبهم و دلها ابریست / شهر نشناخته این چهره خاکی از کیست

یک نفر ساده که در حنجره اش توفان داشت / پشت لبخند زمختش قدحی پنهان داشت

چشمه ای آینه در سینه او می جوشید / عشق در دست پر از پینه او می جوشید

کار گل داشت ولی طرح گلستان می زد / خشت بر خشت پر از خشیت رحمان می زد

فارغ از قیل و مقال کسل مدرسه بود / در دل حادثه ها آمد و خود حادثه بود

سالها رفته و خاک قدمش معتبر است / خط نخوانده ولی انفاس دمش معتبر است

چه قشنگ است چنین محو رخ یار شدن / سرو جان باختن و مست سردار شدن

«حسین ابراهیمی»

 

برای مطالعه «اشعار شهادت» لطفاً اینجا را کلیک کنید.


  • آزاده بوشهری
۲۵
شهریور


مفهوم «دین تعیین شده» برایم آزار دهنده بود. به دنبال آن بودم که از ذهن خودم استفاده کنم و به کتابهای قدیمی برای اینکه چگونه زندگیم را بگذرانم متوسل نشوم. اگر میلیون‌ها دلار به من پیشنهاد می‌کردید که به این دین یا دین دیگر بپیوندم، هرگز قبول نمی‌کردم...

  • آزاده بوشهری
۲۴
شهریور


شهید باقر میگلی نژاد

  • آزاده بوشهری
۲۴
شهریور


شهید محمدرضا وحدتیان


در زمان حمله بچه ها همدیگر را در آغوش می گرفتند و از همدیگر طلب بخشش می کردند. آنها به ما اعلام کردند که با تمام وسایلتان به خط شوید. در ساعت 10/30 صبح همگی منظم و مرتب آماده حرکت بودیم که نامه یکی از دوستان به دستم رسید.

رسیدن نامه را در این موقعیت حساس به فال نیک گرفتم و خدا را شکر کردم. پاکت نامه را سریع باز کردم و آن را خواندم. از اینکه از حال دوستان مسجدیم با خبر می شدم، خوثسحال بودم. او نوشته بود که ما همه از دوری تو ناراحت هستیم، بچه ها همه منتظرنت هستند و شبها به مسجد می رویم و برای شما دعا می کنیم. خلاصه از همه چیز برایم نوشته بود و با خواندن نامه روحیه مضاعفی پیدا کردم و آماده حمله شدم.

«دست نوشته های شهید محمدرضا وحدتیان»


  • آزاده بوشهری
۲۴
شهریور


خاطرات پزشکان دوران دفاع مقدس

مجروح روی تخت اتاق عمل بیهوش خوابیده بود و من آماده عمل بودم. دلگرم، امیدوار و استوار، این دستها این جا باید ارزش خود را نشان می دادند و الا حضور یا عدم حضورم در جبهه چه ارزشی داشت...

  • آزاده بوشهری
۲۴
شهریور

ای پری رو ز چه رو روی نشانم ندهی / مویی از طره گیسوی نشانم ندهی

دلم از هجر رخت سوخت خدا را ز چه رو / جلوه ای زان رخ دلجوی نشانم ندهی

شد کمان قامت من همچو خم ابرویت / خمی از طاق دو ابروی نشانم ندهی

تشنه جرعه ای از جام وصالم ای دوست / قطره ای زان می مینوی نشانم ندهی

مانده ام در ره پر پیچ و خم کوی وصال / یک نشان از سر آن کوی نشانم ندهی

راه بسیار بود سوی تو ای دوست ولی / ز چه یک سوی به آن سوی نشانم ندهی

«شاعر ناشناس»

  • آزاده بوشهری