آخر نشد برای تو حرم بسازیم / به گنبد و گلدسته ی سبزت بنازیم
یه سال نشد برای تو دهه بگیریم / تُو روضه آخرِ دهه برات بمیریم
هر چی برات گریه کنیم بازم غریبی / تُو خونَتَم آقای من تو بی حبیبی
آخر نشد برای تو حرم بسازیم / به گنبد و گلدسته ی سبزت بنازیم
یه سال نشد برای تو دهه بگیریم / تُو روضه آخرِ دهه برات بمیریم
هر چی برات گریه کنیم بازم غریبی / تُو خونَتَم آقای من تو بی حبیبی
آن خدایی که خداوند اهل بیت (علیهم السلام) و خداوند من، شما و رب العالمین است، به مؤمنان فرمود: «برای رشد، کمال و قرب به من، وسیله بجویید» و البته امر به توسل را به غیر مؤمنان نفرمود، چرا که اصلاً او را نشناخته و قصد نکردهاند تا برای تقربش، نیاز به وسیله و توسل داشته باشند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَجَاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ». (المائده/35) ای کسانی که ایمان آوردهاید، تقوای الهی پیشه کنید و وسیلهای به سوی او (برای تقرب به او) بجویید و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید...
مسعود شب های جمعه بچه ها را به خواندن دعای کمیل دعوت می کرد. همه مشتاق بودند، روشنایی سنگر تنها یک شمع بود و در دل تاریکی صدای ضجه و ناله های جانسوز بچه ها غوغایی به پا می کرد و آن چنان محفل نورانی به پا می شد که قلم ناچیز من قادر به بیان آن همه احساسات نخواهد بود...
آتش از مهر تو می گردد گلستان یا حسن / خار را فیض تو سازد لاله باران یا حسن
گر نسیمی از سر کویت وزد سوی جحیم / ناز در محشر کند بر باغ رضوان یا حسن
نیست هرگز دفتر اوصاف تو پایان پذیر / گر چه آید عمر این عالم به پایان یا حسن
از دو قرص نان بود کمتر به چشمش مهرماه / هر که گردد بر سر خوان تو مهمان یا حسن
ماه رمضان بود، هر شب در مسجدمان پس از اقامه نماز برنامه هایی داشتیم. پس از اینکه یک جز قرآن را ختم می کردند، شماره هایی بین کودکانی که با مادر یا پدرهایشان به مسجد آمده بودند پخش می شد و قرعه کشی می کردند و شماره هر کس در می آمد به رسم یادبود که به مسجد آمده بود، هدیه کوچک به آنها می دادند که اغلب بر چسب های رنگی دفترهای نقاشی و امثال این چیزها بود...
پدافند بر روی تپه ای قرار داشت که در کنارش سنگری ساخته شده بود. تقریباً در 200 متری تپه، خانه ای گلی بود که من آن جا را با همه ی مخروبه بودنش، برای سکونت انتخاب کردم. خرمشهر در تصرف عراقی ها بود و ما کمتر از 10 کیلومتر با آنها فاصله داشتیم. شبها آسمان آبادان و خرمشهر هرگز تاریک نبود. شعله های آتش شلیک توپ ها، خمپارها، پدافندها، خمسه خمسه ها و بمب های خوشه ای آسمان را چراغانی می ساخت. به قول مسعود ما هر شب جشن داریم و آسمان جرقه باران است...
سلام ای برتر از ایوب صبرت / که نبود سایبان بر روی قبرت
سلام ای در صبوری بی قرینه / غریب دوم شهر مدینه
تویی فرمانده گردان هستی / تویی سلطان مُلک حق پرستی
ملک، انسان، فرشته پای بستت / کلید جنّت و دوزخ به دستت
همه هُشیارها مست و تو ساقی / بُود تا حشر آثار تو باقی
بسیار مطرح شد که «دین» با «شریعت» متفاوت است. دین به اعتقادات میگویند و شریعت به حقوق، احکام و قوانین. مقوله دین به بُعد نظری و اعتقادی توجه دارد و شریعت به بُعد عملی. اگر چه ایمان یا کفر، با عمل رابطه و تأثیر مستقیم دارد...